بازگشت

مباني نظريه


- در آن زمان، ولو به تدريج، ممكن بود كه دستگاه خلافت برچيده شود.

به بيان روشن تر، وقتي مي توان به نظريه ي انقلاب رسيد و هدف امام حسين عليه السلام را انقلاب و براندازي دانست كه پيش از آن، امكان براندازي خلافت اموي، به ياري شواهد تاريخي، اثبات شده باشد. در غير اين صورت، نظريه ي انقلاب و سخن گفتن از براندازي به عنوان هدف امام حسين عليه السلام به گزاف خواهد بود.

- هرگاه شرايط لازم براي ايفاي كامل نقش امامت فراهم باشد، امام عليه السلام بايد و يا آن كه مي تواند، به انجام وظيفه و رسالت الهي خويش، قيام نمايد.

البته جدا از حوزه ي امامت، تعهد به مكتب نيز به تنهايي كافي است كه شخصي مانند امام حسين عليه السلام را به واكنش وا دارد.

حال اگر امام حسين عليه السلام به گونه اي بود كه نه وجوب انجام رسالت الهي و نه تعهد به مكتب، هيچ كدام، او را به هنگام فراهم بودن زمينه، به واكنش در برابر باطل وانمي داشت، سخن از نظريه ي انقلاب نادرست مي بود.

بنابراين، پيش از نيل به نظريه ي انقلاب بايد حتميت واكنش در


برابر باطل از سوي امام حسين عليه السلام، چه به انگيزه ي انجام رسالت الهي ناشي از امامت و چه به جهت غيرت ديني، معلوم باشد.