بازگشت

زنان مو پريشان اهل بيت در قتلگاه


يكي از تحريفاتِ ناسزاوار و وهن آلودي كه در روضه هاي عاشورايي وجود دارد و متأسفانه علّامه شهيد مطهري نيز با تمام درايت خود در تحريف ستيزي، آن را نقل كرده اند و اشتباهاً آن را از وقايع عاشورا شمرده اند، اين افسانه بي سند است كه وقتي زنانِ اهل بيت اسب امام - ذو الجناح - را بي صاحب و زخمي يافتند، موها را پريشان كرده و به طرف قتلگاه آمدند. [1] .

برخي از اهل منبر نيز هم صدا با شهيد مطهري اين روضه نامعتبر را منسوب به امام زمان عليه السلام مي دانند كه خطاب به امام حسين عليه السلام انشا كرده است [2] و مفاد آن چنين است كه امام زمان با لحني سوگوار مي فرمايد: اگر روزگاران مرا در تأخير زماني قرار داد و از ياري تو باز داشت... پس اكنون صبح و شام به ياد تو ندبه مي كنم و در مصيبت تو بجاي اشك، خون مي گريم و از روي حسرت و تأسف به خاطر مصيبت هايي كه بر تو وارد شد، آن قدر به گريه و غصه ادامه مي دهم تا از اندوه بميرم... پس تو از اسب بر زمين افتادي، در حالي كه تشنه و مجروح بودي و اسب ها با سم هاي خود تو را لگدكوب مي كردند و اسب تو به سوي خيمه هايت شتاب گرفت، در حالي كه شيهه مي زد و مي گريست. پس وقتي كه بانوان، اسب تو را با حال زار و زين واژگون ديدند از خيمه ها بيرون آمدند و موهاي خود را پريشان كرده و روهايشان را گشوده و بر صورت هاي خويش مي زدند و با فرياد مي گريستند، در حالي كه بعد از عزت، ذليل شده بودند و به سوي قتلگاه تو مي شتافتند.... [3] .

شگفتا! متفكري همچون علّامه مطهري كه از واقعه عاشورا با نام حماسه حسيني ياد مي كند، نه تنها در برابر اين تحريف ساكت است بلكه آن را با سوز و گداز در روضه خواني و ذكر مصيبت خود آورده است!

اين روضه نامعتبر نه در زيارت هاي مستند پيدا، و نه در توقيعات معتبر ناحيه مقدس اثري از آن يافت مي شود. بجز در بحارالأنوار [4] و در ضمن زيارتنامه اي مفصل كه نزديك به هجده صفحه از بحارالأنوار را به خود اختصاص داده است، مأخذ و منبع علّامه مجلسي نيز كتاب مصباح الزائر اثر ابن طاووس است و اعتقاد علّامه بر آن است كه اين زيارتنامه ظاهراً انشاء سيد مرتضي علم الهدي است. [5] اما در بررسي هاي بلاغي و ادبي مي توان به وضوح دريافت كه اين متن بسيار ضعيف بوده و فاقد ويژگي فصاحت و بلاغت لفظي و سرشار از تكلفات مصنوع و ناموجه است و انتساب آن به سيد مرتضي علم الهدي و شيخ مفيد مستبعد است.

از حيث مفهومي نيز برخي از مفاد اين متن، باعث تشكيك در صحت انتساب آن به امام زمان مي شود. از جمله اينكه با كمال شگفتي مي بينيم كه امام زمان خطاب به امام حسين عليه السلام مي گويد: اي سيد پاك! تو نزد خدا شفاعت كن كه بارهاي گناه را از پشت من بردارد! [6] .

و نيز از خداوند طلب رزق حلال - آن هم با الحاح و اصرار - مي كند تا ناچار نشود رزق خود را از راه هاي قبيح بجويد! و گناه آن گريبانگيرش شود! [7] هم چنين با كلماتي ترس خورده و عجزآلود از خداوند مي خواهد تا وي را بر اخلاص و دوستي و تمسك به اصحاب كساء ثابت بدارد و به محبتشان منتفع گرداند و با شفاعت آنها، وي را داخل بهشت كند! [8] .

در پاره اي از همين زيارت نيز مي توان هويتِ انشاكننده زيارتنامه را دريافت كه مي گويد: خدايا منزل من به قبر امام حسين عليه السلام نزديك است ولي چون موجبات ترس دارد در زيارتش تأخير مي كنم! به احتمال قوي خالق اين زيارتنامه در عراق اقامت داشته كه فاصله چنداني تا كربلا نداشته است و اين فرد نمي تواند امام زمان (عج) باشد.

به ضرس قاطع مي توان گفت كه اين زيارتنامه انشاي امام زمان (عج) نبوده و به علت ضعف هاي موجود، نمي توان آن را به عالم و اديب ماهري همچون سيد مرتضي علم الهدي يا فقيهي بزرگ همچون شيخ مفيد منتسب كرد و احتمالاً «انشاي يك عالم شيعي متوسط و ساده لوحي است كه در ادبيات عرب مهارت كافي نداشته است و گاهي تحت تأثير احساسات افراطي، توجهي به توالي فاسده سخنان خود نداشته است... ضمناً معلوم مي شود كه اين زيارتنامه در زماني انشاء شده است كه قبر مطهر امام حسين عليه السلام، به صورت عادي و خاكي بوده و بوسيدن خاك آن امكان داشته است». [9] .

علاوه بر موارد ياد شده، گيسو پريشان كردن اهل بيت علي رغم اينكه هيچ مدرك و منبع معتبري ندارد ولي به خاطر ويژگي حزن آلودگي و غم افزايي آن مورد التفات روضه خوانان واقع شده و اشتباهاً، عمداً يا سهواً آن را به امام زمان منسوب كرده اند، اما بايد متذكر شد كه اين انتساب باعث اغراء مخاطبان به جهل شده و از سوي ديگر باعث وهن مقام اهل بيت شده و مخالف موازين عقلي و عملي است.


پاورقي

[1] مطهري، مرتضي، حماسه حسيني، ج 2، ص 214.

[2] بحارالانوار، ج 101، ص 241 - 238.

[3] بخشي از متن عربي زيارت منسوب به امام زمان‏عليه السلام چنين است: فَلَئِنْ أَخَّرْتَنِي الدُّهُوُرَ وَ عاقَني عَنْ نَصْرِکَ الْمَقْدُورُ وَ لَمْ اَکُنْ لِمَنْ حارَبَکَ مُحارِبًا... فَلاََنْدُبنَّکَ صَباحًا وَ مَساءً وَ مَسَاءً وَ لأََبْکِيَنَّ لَکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَةً عَلَيْکَ وَ تَأَسُّفاً عَلَي مَا دَهَاکَ وَ تَلَهُّفًا حَتّي اَمُوتَ بِلَوْعَهِ الْمُصابِ وَ غُصَّةِ الْإِکْتِيابِ... فَهَوَيْتَ اِلَي الاَْرْضِ جَريحًا تَطَؤُکَ الْخُيُولُ بِحَوافِرِها... وَ اَسْرَعَ فَرَسُکَ شارِدًا اِلي خِيامِکَ قاصِدًا مُحَمْحِمًا باکِيًا فَلَمّا رأَيْنَ النِّساءُ جَوادَکَ مَخْزِيًّا و نَظَرْنَ سَرْجَکَ عَلَيْهِ مَلْوِيًّا، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ناشرات الشُعُورعَلَي الْخُدُودِ لاطِماتِ الوُجُوهِ سافراتٍ وَ بِالْعَويلِ داعِياتٍ وَ بَعْدَ الْعِزِّ مَُذلِّلاتٍ وَ اِلي مَصْرَعَکَ مُبادِراتٍ....

[4] ج 1، ص 231.

[5] بحارالانوار، ج 101، ص 231.

[6] همان، ص 251.

[7] همان، ص 248.

[8] همان، ص 241.

[9] صالحي نجف‏آبادي، نگاهي به حماسه حسيني استاد مطهري، انتشارات کوير، 1379، ص 391.