بازگشت

دروغي بزرگ و مشهور به نام شهربانو


شهربانو (شاه زنان، شاه جهان، حرار، مريم، سُلاقه، غزاله) را در اكثر روايات تاريخي، همسر امام حسين شمرده اند و اين تزويج، شهرت عام يافته و كذب مصطلحي است كه كمتر كسي در دروغين بودن آن ترديد روا داشته است.

در مراجعه به تاريخ درمي يابيم كه اين قصه، هيچ مستند، دليل و پشتوانه عقلي و تاريخي ندارد و از نظر مدارك تاريخي به شدت مشكوك است. ادوارد براون اين داستان را مجهول مي داند، آرتور كريستن سن، آن را مشكوك تلقي كرده و سعيد نفيسي در كتاب تاريخ اجتماعي ايران اين قصه را افسانه مي داند. علاوه بر اين راويان اين روايت دو تن اند؛ يكي ابراهيم ابن اسحاق احمري نهاوندي است كه «علماي رجال وي را از لحاظ ديني متهم مي دانند و روايات او را غير قابل اعتماد مي شمارند و ديگري عمرو بن شمر است كه او نيز كذاب و جعال خوانده شده است». [1] دكتر سيد جعفر شهيدي، مورخ و اسلام شناس معاصر نيز داستان شهربانو را فاقد مبناي صحيح تاريخي دانسته و معتقد است كه «داستان شهربانو، مصداقي درست از اين مثل تازي است كه «رُبِّ مشهورٍ لا اصل له» كه (چه بسيار مشهوري كه ريشه ندارد)». [2] .

در يك نگاه كلي به قصه شهربانو، مي توان اجمالاً به نكات زير كه داستان را مشكوك جلوه مي كنند، اشاره كرد:

الف) تلاش دولت صفوي در كسب مشروعيت، با توجه به بحران مبتلا به، قابل طرح و بررسي است، پادشاهان صفويه براي حل اين معضل، به اشاعه نوعي ناسيوناليسم مذهبي دست يازيدند و «با تكيه بر يك روايت مشكوك و حتي مضحك - كه بي شك شعوبيه قديم ساخته اند - دختري از خانواده سلطنت ساساني را با پسري از خانواده نبوت اسلامي تزويج مي كنند و ثمره آن نيز يك نوزادِ «پيغمبر - پادشاه» مي شود كه مظهر پيوند «قوميت - مذهب» است». [3] .

در نگاه جامعه شناسي نيز ازدواج نقشي حساس و تعيين كننده در تاريخ بشر دارد. در اين پيوند زناشويي سمبليك نيز از سلسله منقرض شده، دختر انتخاب مي شود و از سلسله جديد منقرض كننده، پسر، چراكه سلسله منقرض شده به صورت انشعابي و غيرمستقيم است كه مي تواند تداوم يافته و به سلسله جديد متصل گردد، بدين شكل كه سلسله سلطنت ساساني - كه يزدگرد آخرين حلقه آن است - به سلسله امامت شيعي پيوند بخورد. و امام سجاد مظهر بقاي «مليت قديم» در ذات «مذهب جديد» و نماينده حلول «سلطنت ايراني» در «امامت اسلامي» و ورود «بازمانده كسري» به اهل بيت رسول، امامي ثنوي و متضاد مركب از پادشاه و پيغمبر «بين كسري و هاشم» خواهد بود. [4] .

ب) از توالي فاسده اين افسانه يكي هم اين است كه خلافت (عمر و به طور كلي تسنن) با سلطنت ساساني سر مخالفت و ناسازگاري دارد، اما امامت (تشيع) مدافع و دوست آن است!

ج) امام سجاد در سال 38 هجري به دنيا آمده است و فتح ايران و ازدواج شهربانو با امام حسين در سال 18 هجري اتفاق افتاده است. يعني اينكه بين ازدواج شهربانو با امام تا تولد نخستين و يگانه فرزند آنها، 20 سال فاصله وجود دارد!

د) تركيب و تلفيق نور و حقيقت محمّدي صلي الله عليه وآله بافره ايزدي و ساساني.

ه) البته افسانه شهربانو، محدود و منحصر به ازدواج نمي شود و شگفت اينكه در اين افسانه ها، شهربانو حتي در كربلا هم حضور دارد.

در كتاب روضة الشهدا در باب خداحافظي امام حسين با اهل خيام نيز واعظ كاشفي قصه شهربانو را طرح مي كند و از قول وي خطاب به امام مي گويد: «من در اين ملك غريبم، غمخواري و غمگساري ندارم، خواهران و دختران تو، اولاد حضرت رسالت اند و كسي را بر ايشان دستي نباشد و طريقه حرمت ايشان نگاه دارند. اما من دختر يزدجرد شهريارم و غير از تو كسي ندارم...، امام حسين فرمود كه در آن ساعت كه مرا از پشت مركب دراندازند، مركب من نزد شما خواهد آمد، تو برنشين و عنان به او بسپار كه او تو را از ميان قوم بيرون برده بجايي كه خداوند خواهد برساند». [5] .

جالب تر اينكه واعظ كاشفي، در داستان تخيلي خود، پاي شهربانو را حتي به اربعين هم مي كشاند و معتقد است كه «اما اصح آن است كه شهربانو همراه اهل بيت به شام رفته بود». [6] .

كاشفي در ادامه خيالبافي هاي خود چنين مي آورد كه شهربانو سوار بر ذوالجناح از كربلا تا ايران مي تازد و كوه دهان باز كرده و او را در خود فرو مي بلعد....

و) حتي مورخيني هم كه به اصل ازدواج شهربانو با امام اشاره كرده اند، منكر پاره هاي واپسين رمان كاشفي در باب شهربانو شده اند و مؤلف كتاب خلاصة البيان في احوال شاه جهان معتقد است كه «آنچه كه نوشته اند كه شهربانو، روز عاشورا سوار بر ذوالجناح گرديد و به ري آمد و در جنوب تهران در نزديكي شهر ري در كوهي پنهان شد كه در دامنه آن كوه مقبره اي است منسوب به شهربانو و مردم به ديدن و يا به زيارت آن مي روند، اصلي ندارد». [7] .

در منابع ديگر نيز اين افسانه، با جرح و تعديل و شاخ و برگ، به شكلي شگفت تر آمده است؛ از جمله اينكه در كتاب مهم تحقيق در اول اربعين، مؤلف معتقد است كه شهربانو، به ظن قوي، زوجه محمّد ابن ابي بكر بوده و بعد از وفات شوهرش، به عقد امام حسين درآمد و بعد از شهادت امام حسين مبادرت به خودكشي كرد! به اين شرح كه «خود را به رود فرات انداخت». در ادامه داستان مؤلف، قول ديگري را نيز ذكر مي كند كه براساس آن، امام سجاد به شهربانو فرمود كه بر شتري سوار شده و به هر جا كه آن شتر رفت، برود». [8] صاحب كتاب تحقيق درباره اول اربعين، به شدت در اين مبحث دچار ترديد و تناقض گويي شده است. از سويي علت خودكشي شهربانو را ترس وي از اسارت و طمع يزيد در ازدواج با وي دانسته و از سوي ديگر اين مطلب را محل اشكال مي داند اما «محل اشكال» را شرح نداده، به قصه خودكشي رجوع كرده و فقدان هرگونه خبر يا نقل حالتي از شهربانو پس از واقعه كربلا را مؤيد اين مدعا مي داند. در پايان بحث هم دوباره ترديد بر وي غلبه كرده و مي نويسد: «... با اين حال، باز نتوان به اين نقل اعتماد كرد». [9] .

ز) شهربانو در روز عاشورا، كاركرد ديگري هم در روضه ها يافته است و ظاهراً مي توان رد پاي وي را در اكثر حوادث عاشورا جستجو كرد.

روضه دروغين ديگري كه آن هم به نوعي مربوط به شهربانو مي باشد بدين شرح است كه در بين جواهرات گرانبهايي كه شهربانو از خزانه پدرش، يزدگرد، آورده بود! كمربند گرانبهايي وجود داشت كه خانواده سلطنت براي داماد خود، تحفه نهاده بودند، كمربندي از جنس طلاي خالص كه امام حسين روز عاشورا آن را به كمر بسته به ميدان رفت و شهيد شد. ساربان امام حسين كه از جنس و قيمت بالاي كمربند طلا آگاه بود، مترصد فرصت بود و پس از اينكه امام از اسب به زمين افتاد، در فرصتي استثنايي و با كيفيتي سوزناك و جانگداز پس از قطع دستانِ امام حسين، كمربند را تصاحب كرد! [10] .

شگفتا! افسانه سرايان از بديهي ترين اصل فقهي يعني حرمت استعمال طلا براي مردان هم غفلت كرده اند، و به بهاي اشك گرفتن و گرياندن توده ها يا بالا بردن خود، شأن عاشورا را اين همه پايين آورده اند!


پاورقي

[1] مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 14، ص 123 - 122.

[2] شهيدي، سيد جعفر، زندگاني علي بن الحسين، ص 9.

[3] ر.ک: شريعتي، علي، تشيع علوي، تشيع صفوي، ص 90.

[4] همان، ص 103 - 99 با تصرف و تلخيص.

[5] واعظ کاشفي، ملا حسين، روضة الشهدا، ص 349.

[6] همان.

[7] مظفري، محمّد، خلاصه البيان في احوال شاه زنان، ص 9 و نيز ري باستان، ج 1، ص 403.

[8] تحقيق درباره اول اربعين، ص 700.

[9] همان، ص 701.

[10] براي مطالعه تمامت اين افسانه مي‏توان به منابعي از قبيل بحارالانوار، ج 45، ص 319 - 316 و نيز معالي السبطين، ج 2، ص 26 - 25 رجوع کرد. در ادامه همين داستان، مي‏خوانيم که ساربان، پيامبرصلي الله عليه وآله‏امام علي، امام حسن و حضرت زهراعليها السلام را مي‏بيند که فرود آمده، گريه کرده و ناله سر دادند. عجبا! مخالفان سرسخت امام حسين هم اهل مکاشفه و بصيرت بودند و مي‏توانستند جمال ائمّه و پيامبر را رؤيت و کشف کنند! لازم به ذکر است که علّامه مجلسي نيز هيچ سند و مدرکي براي اين قصه ذکر نکرده است.