بازگشت

برخورد عاطفي صرف با مقوله عزاداري


شايد جدي ترين و اصلي ترين عامل ورود آسيب هاي متعدد در بنياد و بنيان فرهنگ عاشورا، اكتفا نمودن به برخورد عاطفي صرف و دوري گزيدن از برخورد عقلاني با مقوله قيام و عزاداري باشد. اين مسئله، سبب بروز تحريف وسيع لفظي و معنوي است كه انديشه اصيل عاشورايي و حسيني را به پژمردگي مي كشاند.

بي شك در صحنه عاشورا، از سوي امام و يارانش، شاهد عاطفي ترين صحنه ها، و از سوي لشكريان كوفه، شاهد جنايت بارترين و دهشتناك ترين وقايع هستيم. از اين رو، حادثه عاشورا، بعد عاطفي قوي اي دارد كه از اين جهت، مي توان آن را يك تراژدي دانست. البته اين تنها يك رويه از صحنه عاشوراست كه در آن جنايت موج مي زند. عاشورا صحنه ديگري نيز دارد كه سرشار از حماسه و زيبايي است و حسين عليه السلام و يارانش قهرمان آن اند، ولي در فرهنگ عامه، بيشتر شاهد حضور پررنگ بعد تراژديك عاشورا هستيم، به گونه اي كه تا حدودي عرصه را بر بعد حماسي تنگ ساخته است.

آنچه بيش از همه در زبان مردم شنيده مي شود، واژه هاي غريب، مظلوم، تشنه، بي كس و مانند اين الفاظ است و تشنگي، بي آبي، بي ياري و غربت امام عليه السلام، بسامد بالايي در فرهنگ عاميانه دارد.

البته منظور تخطئه كلي اين مسائل نيست كه اين خود بعدي از ابعاد عاشورا است، بلكه منظور، غلبه اين نوع نگرش بر ذهنيت توده مردم است كه كمتر از اين سطح گذر مي كند.

اين پرداخت افراطي بعد عاطفي قيام، سازنده و پردازنده بيشتر تحريف هاي لفظي و معنوي فرهنگ عاشورا بوده است. جالب اين است كه اين تفكر، با تناقضي آشكار و جدي روبه روست. از سويي، امام را به تمامي آسماني و ملكوتي معرفي مي كند و از سوي ديگر، هنگام مقايسه، امام را به تمامي فرهنگ عاميانه خود محك مي زند و آن حضرت را همانند يكي از افراد اين فرهنگ مي انگارد. از اين روست كه بسيار گفته مي شود عزاداري امام حسين عليه السلام، به دليل تسلاي خاطر حضرت زهراعليها السلام است؛ چون ايشان هميشه در بهشت بي تابي مي كند و هزار و چهارصد سال است كه آرام ندارد.

شهيد مطهري رحمه الله با تندي به اين ايده مي تازد و مي گويد:

آيا اين حرف مسخره نيست. بعد از هزار و چهارصد سال، هنوز حضرت زهراعليها السلام احتياج داشته باشد، در صورتي كه به نص خود امام حسين عليه السلام به حكم ضرورت دين، بعد از شهادت امام حسين عليه السلام، ايشان و حضرت زهراعليها السلام نزد يكديگرند. مگر حضرت زهراعليها السلام بچه است كه بعد از هزار و چهارصد سال هنوز بر سر خود بزند. [1]

بر اين اساس، عزاداري، نوعي خدمت و تسلاي خصوصي و عاطفي شمرده مي شود. نكته ديگري كه به جهت سيطره روح عاطفي صرف پديد مي آيد، اين است كه امام حسين عليه السلام فرد بي تقصير، بي يار، مظلوم و بي پناهي نمايانده مي شود كه به طرز فجيعي به دست ظالم ها و اشقيا به شهادت رسيده و از دست رفته و به قول شهيد مطهري نفله شده است. [2] بنابراين، بايد بر امام از دست رفته گريست و عزاداري كرد. همان طور كه گفته شد، عمده تحريف لفظي نيز در همين راستا به وجود آمده است. چون غرض اين است كه بر امام حسين عليه السلام كه بي جهت كشته شده و هنگام شهادت، مادر نيز نداشته است، بگرييم. از اين رو، روضه او هر چه جان سوزتر و دل گدازتر بيان شود، به اين هدف نزديك تر است و دل مادرش حضرت زهرا را بيشتر شاد و خنك مي كند.

جعل داستان عروسي حضرت قاسم در روز عاشورا، بايد در همين راستا ارزيابي شود؛ چون داستان عروسي داماد سيزده ساله اي كه پس از عروسي، هدف شمشيرها قرار مي گيرد و كشته مي شود و سر از پيكرش جدا مي گردد، بسيار جانسوز خواهد بود.

داستان عروسي قاسم عليه السلام براي نخستين بار در روضة الشهداي كاشفي آمده است [3] و منتخب طريحي [4] نيز آن را نقل كرده و از آن پس، به دليل همين بعد قوي عاطفي و اشك گير، به شدت رواج يافته است، به طوري كه براي قاسم عليه السلام حجله عروسي ساختند و در وسط عزاداري نقل پخش مي كردند. اين قصه حتي در اشعار فارسي نيز نمود داشته است. عمان ساماني كه يكي از عالي ترين منظومه هاي عاشورايي را سروده است نيز از اين تحريف مصون نمانده و با مهارتي شگفت، داستان جعلي عروسي قاسم را با اين شعر تصوير كرده است:



باز دارم راحت و رنجي به هم

متحد عنواني از شادي و غم



نازپرور نوعروسي هست بكر

مر مرادر حجله ناموس فكر



آنچه قاسم را ز هستي بود نقد

مر عروسش را به كابين بست عقد [5] .



نمونه ديگر، داستان حضور ليلا؟ در كربلاست كه بنابر نظر شهيد مطهري، هيچ سندي ندارد.

از همين منظر، مي توان داستان حضور حضرت زهراعليها السلام بر بالين اباالفضل عليه السلام هنگام شهادت آن حضرت و گفتن اين سخن را كه اگر مادرت نيست، من هستم، جعلي دانست؛ زيرا در هيچ كتابي، حتي كتاب هاي مجهول نيز نيامده است.

داستان حضرت رقيه نيز در همين راستا بسيار جالب توجه است. [6] .

از ديگر موارد، مي توان به ترسيم چهره حضرت عباس عليه السلام بدون دست در همه نقل خواب ها و منبرها اشاره كرد. شهيد مطهري از همين قماش، داستاني نقل مي كند كه زني را كه در زمان متوكل به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود، به دريا انداختند. او فرياد زد يا اباالفضل، آنگاه سواري آمد و گفت ركاب اسب مرا بگير.

زن گفت: چرا دستت را دراز نمي كني؟ پاسخ داد كه من دست در بدن ندارم. [7] يا آنكه هميشه حضرت زهرا در خواب ها و مكاشفات به صورت قد خميده و دست بر پهلو تصور مي شود.

افسانه هايي چون آب خواستن امام حسين عليه السلام در پاي منبر علي عليه السلام و آب آوردن اباالفضل عليه السلام و داستان فاطمه صغرا نيز از همين دست به شمار مي آيد.

همچنان كه ملاحظه مي شود، در اين جعل ها و تحريف ها، مؤلفه هايي حضور دارند كه موجب عاطفي شدن هر چه بيشتر عزاداري و گريه بيشتر مي شود و براي مثال، عطش و آب و يا حضور و عدم حضور مادر، سبب پر و بال دادن و پروراندن اين گونه تحريف ها و جعل ها گشته و مي گردد. در حالي كه اگر از برخورد عاطفي پرهيز و با تاريخ و حوادث عاشورا برخورد عقلاني گردد؛ يعني اين مطالب در ترازوي عقل سنجيده شود، بسياري از اين تحريفات روي نمي دهد. اين موضوع، هم در ارزيابي متون قيام عاشورا و شهادت حسين عليه السلام قابليت بهره گيري دارد و هم در شنيده هاي عزاداري. آنكه بر سرش تيغ و قمه مي زند يا با زنجير گران، پشتش را مجروح مي كند، با اين نيت كه همچون حسين و يارانش باشد، اگر نيك بنگرد كه شرايط حسين عليه السلام چگونه بود، در خواهد يافت كه در آن گونه شرايط است كه بايد چنين كند.


پاورقي

[1] همان.

[2] همان، ج 3، ص 286.

[3] روضة الشهدا، ملا حسين کاشفي، تصحيح علّامه شعراني، تهران، اسلاميه، چ 1371،4ق، ص 321 و 346.

[4] منتخب طريحي، فخرالدين طريحي، قم، ص 131، بي‏تا.

[5] گنجينه اسرار، عمان ساماني، تصحيح: فريدون حداد ساماني، شهرکرد، عمان، چ 1371،1 ش، ص 51. سروش اصفهاني نيز شعري در اين باره دارد. ر. ک: عاشورا و شعر فارسي، ص 158.

[6] حماسه حسيني، ج 1، ص 26.

[7] همان، ص 50.