بازگشت

سيماي واقعي نهضتهاي خدايي


معمولا پيروزي در نهضت و قيامي را، شكست دادن ظاهري نيروي مقابل مي دانند. اما قرآن كريم، در همه حال پيروزي را در جبهه ي حق مي داند، هر چند كه با شكست ظاهري روبرو شود: «كتب الله لاغلبن انا و رسلي ان الله قوي عزيز - سوره مجادله، آيه (2) يعني: خداوند چنين مقرر داشته كه من و رسولانم پيروز مي شويم. چرا چنين نباشد، در حالي كه خداوند قوي و شكست ناپذير است.».

قرآن در آيه ديگري مي فرمايد: «وعده قطعي ما براي بندگان از قبل مسلم شده است كه آنان ياري مي شوند. «و ان جندنا لهم الغالبون - سوره الصافات، آيه 173 - و لشكر ما در همه صحنه ها پيروزند.»

حضرت امام خميني (س) درباره شكست ظاهري سپاه حق - كه در حقيقت پيروزي اوست - مي فرمايند:

«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا، كلمه بزرگي است كه از آن اشتباه مي فهمند. خيال مي كنند به اين معناست كه هر روز بايد گريه كرد، لكن محتوايش غير از اين است... نقش كربلا اين بود كه سيدالشهدا - سلام الله عليه - با چند نفر معدود به كربلا آمدند. و در مقابل ظلم امپراتور زمان - يزيد - ايستادند. فداكاري كردند و كشته شدند. لكن ظلم را قبول نكردند و يزيد را شكست دادند.»

معظم له در جاي ديگري مي فرمايند:

«امام حسين - سلام الله عليه - در جنگ با يزيد شكست خورد و كشته شد، و اما به حسب واقع پيروز شدند، شكست آنها ظاهري و پيروزي واقعي بود.».

راز كار در اينجاست كه تكليف انسان همواره با ظاهر امر در ارتباط است. واقع تكليف از دسترس بشر خارج است. انسان بايد همه وقت خود را با تكليف رسيده و ابلاغ شده هماهنگ سازد. در اين جهت فرقي ميان پيامبران، امامان، اوصيا و اوليا و علما نيست. هر چند كه گاهي استثنائا ديده مي شود كه به تكليف نفس الامري منجر شده باشد. بديهي است پيامبران و امامان معصوم در موقعيتهايي به جنگ با دشمن برمي خاستند، زماني كه مصلحت دين و جامعه را در نظر مي گرفتند تن به صلح مي دادند و گاهي حتي از حق مسلم خود نيز مي گذشتند و خانه نشين مي شدند. مگر چنين مواردي را درباره حضرت علي (ع) و امام حسن مجتبي (ع) سراغ نداريم؟ امام خميني (س) در سال 1342 بر ضد رژيم طاغوتي شاه قيام كردند. اما در آن زمان، شرايط ظاهري فراهم نبود و نهضت امام به نتيجه مطلوب نرسيد. اما هنگامي كه در سال 57 موقعيت به دست آمد و مردم به فرمان ايشان با تمام وجود به صحنه آمدند، با رهبريهاي داهيانه ي خويش، انقلاب اسلامي را به پيروزي رساندند و كاخ ستم و ستمگران را ويران ساختند و رژيم دو هزار و پانصد ساله را از بيخ و بن بركندند.

قيام امام حسين - سلام الله عليه - از نظر ظاهر در موقعيت ويژه اي قرار داشت كه برنامه آن بر همان اساس پي ريزي شد. در اين زمينه مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1- والي مدينه - وليد بن عتبه - به فرمان يزيد بن معاويه، كار را بر حسين بن علي (ع) سخت كرد، كه بايد دست بيعت به يزيد بدهد و سلطنت شوم او را به رسميت بشناسد. اما امام (ع) اين ننگ را نپذيرفت و بيعت با يزيد را به معناي از دست رفتن اسلام دانست. لذا صلاح كار را بر اين ديد كه از مدينه به جانب مكه هجرت كند؛ او هنگام حركت از مكه گفت: پروردگارا مرا از دست گروه ستمگر نجات بده. اشاره امام حسين (ع) به آيه 21 از سوره قصص بود كه: فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجني من القوم الظالمين». زماني هم كه محمد حنفيه، آن حضرت را از اين سفر نهي كرد فرمود: «به خدا كه اگر من در هر سوراخ از سوراخهاي جانوران زمين هم بروم، بني اميه مرا بيرون خواهند كشيد و خواهند كشت.» [1] .

2- كوفيان، هزاران نامه نوشتند و حسين (ع) را به كوفه دعوت كردند. آنان در نامه هاي خود يادآور شدند كه: در ركاب امام (ع) صد هزار شمشير زن وجود دارند كه چهل هزار تن از آنان با مسلم بن عقيل بيعت كرده اند.

به گفته مسعودي (ع) آهنگ عراق كرد، ابن عباس با او ديدار كرد و سفارش نمود كه به سمت عراق نرود، و اگر مي رود به سوي يمن برود. ابن عباس گفت: من از مكر و حيله و خيانت كوفيان ايمن نيستم. اما امام فرمود: پسرعمو! من نمي دانم تو خير خواه و مهرباني. اما مسلم بن عقيل براي من نامه نوشته كه اهالي شهر بر بيعت و ياري من اجتماع كرده اند و من از اين رو، عازم رفتن هستم.» [2] .

امام حسين (ع) در پاسخ نامه هاي مردم كوفه نوشت:

«از حسين بن علي برادر مومن و مسلمان. سلام عليكم. من خدايي را سپاس مي گويم كه جز او خدايي نيست. نامه مسلم بن عقيل به من رسيد و در آن رأي نيكوي شما به من گزارش شد. من از خدا خواستم اجتماع نيك شما بر كمك و طلب حق ما را براي من نيك سازد؛ و به شما اجر و پاداش بزرگ عنايت فرمايد. من روز سه شنبه هشتم ذي الحجه از مكه بيرون آمدم. وقتي پيك من به شما برسد در كار خودتان شتاب كنيد و كوشش نماييد كه من در همين روزها به جانب شما خواهم آمد. والسلام.» [3] .

3- امام حسين (ع) ظاهرا نتوانست در مكه - خانه امر خدا - اقامت كند.

فرزدق گفت: در مكه معظمه به امام حسين (ع) گفتم: چرا عجله مي كني و حج نمي گذاري؟ فرمود: اگر شتاب نكنم مرا دستگير خواهند كرد. نقشه اين بود كه حسين را مخفيانه دستگير كنند، و اگر اين طرح عملي نشد، او را غافلگيرانه به قتل برسانند. امام با پي بردن به اين نقشه شوم از مكه خارج شد و آنان را در توطئه شان ناكام گذاشت. [4] .

4- سيدالشهدا - سلام الله عليه - آنسان كه خليفه الله بود، در ظاهر نيز حكومت اسلام را از آن خود مي دانست. از اين رو، در «تنعيم» - منزلي نزديك مكه - به قافله اي برخورد كه هداياي فرماندار يمن (بحر بن ريسان حميدي) را براي يزيد مي بردند. امام بار قافله را ضبط كرد. چون فرمان ولايت مسلمانها با او بود به ساربانها فرمود: هر كس بخواهد مي تواند شترانش را به عنوان كرايه همراه ما به عراق بفرستند و ما كرايه او را كاملا خواهيم پرداخت، و هر كس نخواست مي تواند الآن كرايه شترانش را بگيرد و برگردد. برخي از آنان همراه حسين شدند و عده اي بازگشتند. [5] .

5- امام حسين (ع) با خروج از مكه، همچنان در تدارك نبرد مي كوشيد. لذا در منزل «قطقطانه»، خيمه عبدالله بن حر حنفي را ديد و از او كمك خواست. گرچه او نپذيرفت، اما «زهير بن قين» در منزل ديگر به خواست او پاسخ مثبت داد و با چهره اي باز از درخواست امام استقبال كرد [6] .

سيدالشهدا - سلام الله عليه - به سران بصره از جمله «اخنف بن قيس»، «قيس بن هيثم» و... نامه نوشت و از آنان كمك خواست. آنان نيز پس از مشورت با هم، نامه اي به امام حسين (ع) نوشتند و اظهار فرمانبرداري كردند. [7] حتي در سرزمين كربلا، حبيب بن مظاهر اسدي به امام پيشنهاد كرد كه در اين نزديكي، گروهي از بني اسد، زندگي مي كنند، اجازه بفرماييد آنان را براي كمك و نصرت به شما دعوت كنم. آن حضرت اجازه فرمود و حبيب بن مظاهر بر آنان وارد شد و از آنان دعوت كرد كه فرزند فاطمه (س) را ياري كنند. از ميان آنان، حدود نود نفر براي جانبازي در رده حسين (ع) اعلام آمادگي كردند. [8] .

با تمام اين اوصاف، بايد شكست ظاهري امام حسين (ع) در برابر لشكريان يزيد را پيروزي كامل و قطعي او بدانيم. چه آنكه با شهادت آن حضرت و يارانش، اسلام زنده شد و تا جهان باقي است، نام حسين و حسينيان بر تارك تاريخ پرافتخار اسلام خواهد درخشيد.

تاريخنگاران نوشته اند: با اينكه امام حسين (ع) در روز عاشورا چشمانش از شدت تشنگي تيره و تار شده بود، پس از آمكه به بي وفايي مردم زمانه اش پي برد، آنچنان با لشكر دشمن به مبارزه پرداخت كه همه را به تحسين واداشت. يكي از مورخان از قول شاهدان عيني درباره چگونگي مبارزه حضرت امام حسين (ع) در عاشورا مي نويسد:

«... به خدا سوگند، هيچ شخصي مقهور، مغلوب و مورد هجوم قرار گرفته اي را نديديم كه فرزندان، اهل بيت و يارانش كشته شده باشند، با اين وجود مانند حسين حمله كند.

هنگامي كه لشكر دشمن به او حمله كرد يك تنه با شمشير آخته به آنان يورش آورد و همه لشكر را از هم دريد، گويي كه به گله گوسفند حمله شده است. گاهي به هزار مرد مسلح هجوم مي برد كه مانند ملخ از برابرش مي گريختند. سپس به محل اوليه اش بازمي گشت و مي فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله» [9] .

امام راحل (س) فرموده اند:

«حضرت سيدالشهدا (ع) را كشتند، اما اطاعت خدا بود؛ براي خدا بود، تمام حيثيت براي او بود، از اين جهت شكستي در كار نبود، اطاعت كرد. با اينكه خوب هم شكست داد؛ همه سلطنت معاويه را برهم زد. همه اوضاع را. تا حالا هم. الآن هم.».


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، ص 135.

[2] مسعودي: مروج الذهب، 54 / 3.

[3] بحارالانوار، 368 /44.

[4] همان، 365 /44.

[5] ارشاد مفيد، ص 68.

[6] بحارالانوار، 371، 315 / 44 و ارشاد، ص 77.

[7] همان، 340، 338 / 44 ترجمه نفس المهموم شعراني، ص 51.

[8] بحارالانوار، 387 / 44.

[9] ارشاد مفيد، ص 111.بحار، 50، 46، 12 / 45.