بازگشت

اتمام حجت (حجت كامل)


در جريانات تاريخي، استناد مردم يا تاريخ سازان دلايلي است كه مورد تمسّك قرار مي گيرد. مردم در پي حجّت و سند براي عمل خويش يا ارزيابي عملكرد ديگرانند. تاريخ سازان نيز براي پاسخگويي به «محكمه تاريخ» براي قاضي وجدانها حجّت بر جاي مي گذارند. بنابراين انسان، نيازمند حجّت، برهان و بهانه شكني است. توجيه گري، بهانه آوري و يافتن گريزگاه از حق، كوشش هماره انسان است، آنگاه كه در اسارت نفس و كششها و كشمكشهاي پست و فرومايه دنيوي فرو مي غلتد. همه پيامبران آمده اند تا فرصت «بهانه» را از انسان بگيرند تا هيچ كس نگويد: نمي دانستم. كسي نگويد: چراغي نداشتم. خداوند در هدف بعثت انبيا مي فرمايد:

«لئَلاّ يَكُونَ للناسِ عَلَي الله حُجّةٌ بَعْدَ الرُّسُل؛ [1] .

تا براي مردم، پس از[فرستادن ]پيامبران، در مقابل خدا[بهانه ] و حجّتي نباشد.» كربلا، حجّت بالغه است، براي همه آناني كه نتوانستن يا نمي شود را فرياد مي زنند، اتمام حجّت است. كربلا از نظرگاه سِنّي «حجّت» است و تقريباً هر كس در كربلا مي تواند الگوي سني خود را بيابد. نوجوانان، قاسم، عبدالله بن الحسن؛ جوانان و ميانسالان علي اكبر، عباس، عبدالله و جعفر؛ پيران، حبيب، عابس و مسلم بن عوسجه؛ زنان، زينب، رباب، و ام وهب؛ كودكان، اصغر و رقيه. كربلا از اين جهت نيز در جنگهاي تاريخ اسلام يك استثنا است. همه رنگها نيز در كربلا يافت مي شوند، سياه مانند جون غلام ابوذر و سفيد مانند اسلم تركي. همه گروههاي اجتماعي نيز گويي در كربلا نماينده دارند،... كربلا، هر كس را كه بخواهد با تكيه بر بهانه ها صحنه حق را رها كند، خلع سلاح مي كند. حتي كودك با گريه خويشتن مي تواند نقش آفرين باشد. همه حالات انساني نيز در كربلا چهره و جلوه نموده است... كربلا، سرزمين بي بهانگي است، تشنگي، بهانه جنگيدن و تنهايي، دليل گريز، تسليم و ذلت پذيري نيست. [2] در نهضت عاشورا، امام حسين (ع) و يارانش، پيش از شروع جنگ با دشمن اتمام حجت كردند. هم خود و هدف از آمدنشان به سوي كوفه را تشريح كردند كه به استناد دعوت آنها بوده است، هم خود را به روشني معرفي كردند و هم هر گونه بهانه اي را از آنان گرفتند كه دليلي بر اين مخاصمه با امام نداشته باشند. امام حسين (ع) قبل از عاشورا با عمر سعد به طور خصوصي صحبت كرد، بلكه او را از اين جنايت بازدارد. به او فرمود:

«واي بر تو اي پسر سعد! از خدا نمي هراسي؟ با اينكه مي داني من كيستم، با من مي جنگي؟ اين گروه را رها كن و بيا با من باش كه به قرب خدا نزديكتر است...» هر عذر و بهانه اي را كه عمر سعد آورد، امام جوابش را گفت و او ساكت ماند، ولي نتوانست از مطامع دنيوي دست بكشد. امام مأيوس، از هدايتش بازگشت، ولي با او اتمام حجت كرد. [3] امام حسين (ع) نه تنها با دشمنان اتمام حجت كرد بلكه حجّت را، حتي بر ياران و همراهان خويش نيز تمام كرد، تا آنان كه مي مانند، از روي بصيرت و انتخاب آگاهانه بمانند. در طول راه، از اوضاع داخلي كوفه به آنان خبر داد، تا هر كه مي خواهد، برگردد. شب عاشورا نيز به همراهان خود فرمودند:

«هر كه بماند، فردا كشته خواهد شد. بيم دارم كه بعضي از شما از وضع فردا بي خبر باشند، يا بدانند و خجالت بكشند كه بروند. نيرنگ نزد ما خاندان حرام است. هر كه دوست ندارد، برود، كه شب همچون پرده اي آويخته است... و هر كه مي خواهد جان خويش را در راه ما فدا كند و مواسات كند، بداند كه فردا در بهشت با ما است.» [4] در همه صحنه هاي حق و باطل كه در پهنه زمين و زمان پيش مي آيد، آگاهان و پيشوايان بايد براي درج و ثبت در تاريخ از يك سو براي بستن راه عذر و بهانه از سوي ديگر، به اظهار بيّنات و هشدارها بپردازند تا در آينده تاريخ، متهم به سكوت و سازش نشوند.


پاورقي

[1] سوره نساء، آيه 165.

[2] سنگري، محمدرضا - عبداللهي، عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس، ج‏3، نشر مرکز تحقيقات اسلامي نمايندگي ولي فقيه در سپاه، 1380، ص‏38 - 36.

[3] اعيان الشيعه، ج‏1، ص‏599.

[4] موسوعة کلمات الامام الحسين (ع) ص‏399.