بازگشت

عشق به خدا


از والاترين و زلال ترين حالات جان آدمي، عشق به كمال مطلق و معبود حقيقي، خداي متعال است. پيشوايان الهي اين عشق را در بالاترين درجه اش داشتند. نحوه حيات و شهادتشان نيز گوياي آن است. صاحبان چنين عشقهايي، براي خود، تعيّني نمي بينند و پيوسته در انتظار لحظه رهايي از قفس تن و زندان خاك و پيوستن به خداوندند. چنين عشقي «فناي في الله» را هم در پي دارد و اين فنا و جذبه، سبب مي شود كه جز ذات احدي و جز رضاي خالق، چيزي را به حساب نياورد و از هر چه كه مانع اين وصال گردد، بگذرد. گذشتن از همه چيز براي خدا، يكي از جلوه هاي همين عشق عرفاني به خدا است. فدا كردن جسم براي تعالي جان، جلوه ديگر آن است. «عقل مي گويد بمان و عشق مي گويد برو... و اين هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفريده است تا وجود انسان در حيرت ميان عقل و عشق معنا شود... راهي كه آن قافله عشق پاي در آن نهاد، راه تاريخ است و آن بانگ الرّحيل هر صبح در همه جا برمي خيزد. و اگر نه، اين راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سيصد و چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبّيك گفته اند؟... اكنون بنگر حيرت عقل را و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طريق عشق مي دانند كه ماندن نيز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفيق اعلي، و اين اوست كه ما را كشكشانه به خويش مي خواند...» [1] مقام سلم و رضا نيز ثمره همين عشق و مجذوبيت نسبت به آن يگانه محبوب است. برافروخته تر شدن چهره امام حسين (ع) هر چه كه به لحظه شهادت نزديك مي شد، نشانه ديگري از اين عشق برين است.


پاورقي

[1] شهيد سيّدمرتضي آويني، (روايت محرم) فتح خون، نشر کانون فرهنگي - هنري ايثارگران، چاپ سوم، 1375، ص‏39 - 36.