بازگشت

همگامي با فطرت


هر مبارزه اي پشتوانه پايداري مي خواهد تا آن را علي رغم همه مشكلات پيش ببرد و به ثمر برساند و پشتوانه پايدار هر مبارزه اي در درجه اول اين است كه خود مبارزه حق و عادلانه باشد، اگر خود مبارزه حق و عادلانه باشد، بي ترديد ضمير مردم را جذب مي كند و بر ضد ستمگران به حركت مي آورد و دير يا زود به پيروزي عملي هم نايل مي گردد. مردم، فطرت عدالت خواه و ضد ظلم دارند، بدين علت است كه به خاطر مظلوم و ضد ظالم اقدام و قيام مي كنند و در جهت پيشبرد حق و سركوب باطل متحول مي گردند و متحول مي كنند. و باز بدين جهت است كه همه مكتبهاي ديني و ارزشمند عدالت و ظلم را كه تكيه گاه فطرت است اساس كار مي گيرند و آن را مبناي دعوتهاي خود، چه توحيدي و چه اصلاحي قرار مي دهند و از سوي ديگر با حركتهاي انحرافي و ظالمانه مانند حركتهاي الحادي و شرك آلود، كه هر دو مخالف فطرت است مبارزه مي كنند. با توجه به اين فطرت الهي است كه مردم طرفدار عدالت و حق و ضد ظلم و باطل مي باشند. و رمز موفقيت امام حسين (ع) اين بود كه مردم را به توحيد و عدالت دعوت مي كرد و چون اين دعوت با فطرت مردم هماهنگ بود، از اين رو به آساني توانست انسانهاي هدايت پذيري را مانند حرّ جذب كند. نفس دعوت امام حسين (ع) و حركت او همگام و همزمان با فطرت بود. به هنگامي كه او حرف مي زد چنان بود كه گويي از زبان مردم سخن مي گويد. و اصولاً فطرت خدايي آدمي مخالف ظلم و خيانت است و حسين (ع) مردم را به همان زمينه فطرت كه دعوت به پاكي و صداقت است فرا خواند، بدين سبب نهضت او پايدار و جاودانه مانده است. استاد مطهري در اثبات اين مدعا، با عنوان: «دين حق در نهايت امر پيروز است» مي گويد:

«نوع انسان به حكم فطرتي كه در او به وديعه نهاده شده است طالب كمال و سعادت حقيقي خود يعني استيلا بر عالي ترين مراتب زندگي مادي و معنوي به صورت اجتماعي مي باشد و روزي به آن خواهد رسيد. اسلام كه دين توحيد است برنامه چنين سعادتي است. انحرافاتي كه در طي پيمودن اين راه طولاني نصيب انسان مي گردد نبايد به حساب بطلان فطرت انساني و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاكم اصلي بر انسان همان حكم فطرت است و بس، انحرافات و اشتباهات از نوع خطاي در تطبيق است، آن غايت و كمالي كه انسان به حكم فطرت بي قرار كمال جوي خود آن را جستجو مي كند، روزي - دير يا زود - به آن خواهد رسيد. آيات سوره روم از آيه 30 كه با جمله: «فَأقِمْ وَجْهَكَ للدّين حنيفاً فِطْرة الله التّي فَطَر الناس عَلَيْها» آغاز مي شود و با جمله: «لَعَلَّهُمْ يَرْجعون» پايان مي يابد،همين معني را مي رساند كه حكم فطرت در نهايت امرتخلف ناپذير است و انسان پس از يك سلسله چپ و راست رفتنها و تجربه ها راه خويش را مي يابد و آن را رهانمي كند. به سخن آن عده نبايد گوش فرا داد كه اسلام راهمانند يك مرحله از فرهنگ بشري كه رسالت خود را انجام داده و به تاريخ تعلق دارد، مي نگرند. اسلام، به آن معني كه ما مي شناسيم و بحث مي كنيم، عبارت است از انسان در كمال نهايي خودش كه به ضرورت ناموس خلقت روزي به آن خواهد رسيد.» [1] .


پاورقي

[1] مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ، ص‏60 - 59.