بازگشت

توحيد در عقيده و عمل


يكي از نكات ماندگار و حساس در شخصيت والاي امام حسين (ع) علاقه و محبت شديد به خداوند تبارك و تعالي بود. ظاهراً تمام كساني كه خداوند را پذيرفته و به وجود لايتناهي وي معتقدند مدعي دوست داشتن خدا هستند. پس همه كس دعوي دوستي خداوند را دارد و از آن دم مي زند و به آن معترف است و معتقد. البته در مرحله عينيت و عمل بايد اين ادعا به منصه اثبات برسد و گرنه همچون ديگر ادعاهاي تهي از واقعيت بلكه از آنها هم بدتر خواهد بود و در اثبات اين دعوي، مهم آن است كه خود خداوند كه محبوب واقعي است آن را بپذيرد و بر آن صحه گذارد و روشن است كه مهم ترين نشانه صدق اين ادعا آن است كه همه گامها در راه رضاي دوست برداشته شود و انسان عاشق و محب هيچ گونه حركت و سكون و تكلم و سكوت و قيام و قعودي جز آنچه مورد رضاي پروردگار است نداشته باشد. پس جاودانگي و پايداري نهضت حسيني به اين است كه عقيده به توحيد و خداباوري، تنها در ذهن امام حسين (ع) نماند، بلكه در همه شؤون و شرايط و زواياي زندگي او سايه افكند. وقتي ابن عباس از امام حسين (ع) مي خواست كه راه ديگري جز رفتن به عراق برگزيند و با بني اميه درنيفتد حضرت ضمن تبيين اهداف و نيات امويان، فرمود:

«اِنّي ماضٍ في اَمْرِ رَسُول الله (ص) حَيْثُ اَمَرَني و اِنّالله وَ اِنّا اِلَيْه راجِعُون.» [1] و تصميم خود را در پا يبندي به فرمان حضرت رسول و بازگشت به جوار رحمت خداي هستي آفرين باز گفت، چرا كه به حقانيت راه و درستي وعده هاي خدا باورداشت. بدين علت امام حسين (ع) تا پايان عمرش، تا روز شهادتش بلكه تا لحظه شهادتش، اين ارتباط ناگسستني يعني توحيد در نظر و عمل و آن عشق سوزان به محبوب واقعي خود را به همراه داشت. آورده اند كه هر چه روز عاشورا زوال ظهرنزديكتر مي شد و ساعات بحراني جبهه كربلا فراتر مي رسيد آن عاشق دلباخته با سپري شدن ساعات فراق و نزديك شدن وعده وصل، مصمم تر، رنگ او برافروخته تر و سيمايش گلگون تر مي نمود و چهره اش شكفته تر مي گرديد و وجد و شور مخصوصي در امام مشاهده مي شد. [2] برخي از مقتل نگاران آورده اند كه در ساعات آخرين براي يك لحظه، اشراقي بر دل نوراني امام حسين (ع) تابيدن گرفت و در آن حالت احساس نمود كه وي از سوي خداوند مجاز است زنده بماند و يا به وصل دوست بار يابد:

«مخير بين النصر علي اعدائه و بين لقاء الله تعالي.» [3] اين ارتباطي است ناگفتني و پيامي است برون از شرح و وصف. امام حسين (ع) كه در حال و هواي ديگري بود و جز به معبود و معشوق ازلي خود نمي انديشيد (لقاء الله تعالي) ديدار خداوند را بر بقاي در اين دنياي ناسوتي برگزيد و آن خدادوستي وي او را به سوي دوست فرا خواند. توحيد در نصرت خواهي و فقط و فقط بر خدا اعتماد كردن از جلوه هاي ديگر نقش آفريني عقيده در عمل است. امام حسين (ع) تنها تكيه گاهش در بينش و در بعد عمل خدا بود، نه نامه ها و حمايتها و شعارها. وقتي سپاه حرّ راه را بر كاروان امام حسين (ع) بست، حضرت ضمن خطابه اي كه درباره حركت خويش و امتناع از بيعت و استناد به نامه هاي كوفيان بود، در پايان، ضمن گلايه از عهد شكني كوفيان فرمود:

«تكيه گاهم خداست و او مرا از شما بي نياز مي كند؛ سَيُغْنيِ الله عَنْكُمْ.» [4] به طور كلي باور روشن و عقيده يقيني امام حسين (ع) و خدايي دانستن اين راه و انتخاب او سبب شد در مقابل عوامل يأس آفرين و ترديدساز بايستد و قضاي الهي و مشيت او را بر هر چيز مقدم بدارد اين امر ناشي از آميختن توحيد در عقيده وعمل مي باشد.


پاورقي

[1] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص‏321.

[2] ر.ک: بحارالانوار، ج‏44، ص‏297 حديث دوم از حضرت امام زين‏العابدين (ع).

[3] اسرار الشهادة، علامه دربندي، متوفاي 1286ه.ق، ص‏403 به نقل از لهوف.

[4] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص‏377.