بازگشت

درس هاي عاشورا


قـيـام عـاشـورا، بـزرگ دانـشـنـامه اي است كه سطر سطر آن با قلم خون رنگ شهدا، روي برگ هاي ماندگار تاريخ، تدوين يافته و با مِهر حسين و تربت پاك كربلا مُهر و موم شـده است؛ دانشنامه اي كه همه درس ها، عبرت ها و پايه هاي اثباتي و سلبي زندگي، در آن نمودار گشته است.

حماسه كربلا، پايان نامه حيات جاويد معدود اُمّتي است كه با امتياز ويژه و بي سابقه، در پـيـشـگـاه خدا مقبول افتاده است و برگ زرّين شهادت و شفاعت، لوح تقدير الهي است كـه در تـمـاشـاگـه راز و در مـوزه مـانـدگـار هـسـتـي پـيـوسـتـه در معرض ديد مكرّر همه نسل ها و عصرهاست.

اصـول بـنـيـاديـن يـك زنـدگـي عـزّتـمـنـد و طـيـّب و طـاهـر بـه طـور تـامّ و كـامـل ارائه شـده اسـت: اصـول اعـتـقـادي و مـبـدأ و مـعـاد؛ اصـول اخـلاقـي و تـربـيـتـي در حـوزه فـردي و روابـط انـسـانـي و اجـتـمـاعـي؛ اصـول عـمـلي و رفـتـاري در قـلمـرو فـقـه و سـامـانـدهـي زنـدگـي؛ اصـول عـرفـانـي و مـبـادي سـيـر سـلوك سـبـحـانـي و اصـول بسيار ديگر كه در اين وقت كوتاه، فرصت بازگويي همه آنها نيست و تنها به تبيين چهار اصل مي پردازيم:

1 ـ اصل عدالتخواهي و ستم ستيزي

از روزهـاي آغـازيـن نـهـضـت كربلا، پيشواي شهيدان، ستم ستيزي و عدالت گستري را از اهـداف بـلند قيام خود مي خواند، چرا كه عدالت، مدار اجراي بخش عظيمي از معالم ديني و قـسـط و عـدل قـوام جـامـعـه قـرآنـي اسـت. امـام حـسين با فرمان قرآن قيام كرده تا عدالت اجـتـمـاعـي را طـبـق دسـتـور خـدا عـمـلي سـازد. كـسـي كـه آيـه آيـه قـرآن را در دل دارد و گـوشـت و خـونـش بـا آن آمـيـخـته است چگونه ممكن است امر مؤكّد و مكرر آن را در احـيـاي عـدالت نـاديـده گـيرد و آن را از اهداف اوليه مكتب تربيتي و جامعه ساز خود قرار ندهد؟

((اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوي)) (مائده / 8).

عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديك تر است.

و هـم او از كـودكـي بـا عدل و ستم سوزي پدرش علي بن ابيطالب آشناست و از او آموخته است كه: ((اَلْعَدْلُ اَساسٌ بِهِ قِوامُ العالَمْ)) [1] .

عدالت پايه پايداري است كه جهان به آن استوار است.

چنان كه جهان آفرينش و نظام كائنات و هر يك از نهادها و خلق هاي الهي بيرون از قانون عـدل نـيـسـت، نـظـام تـشـريـع نـيـز مـبـتـنـي بـر قـسـط و عـدل اسـت. و حسين (ع) خود مظهر عدالتخواهي بود و اصلا بزرگ ترين نشانه پيشواي صـالح نـيـز هـمـيـن اسـت يـعـنـي در بـرپـايي و گسترش عدالت به پا خيزد و با جان و دل بـكـوشـد و از پـاي نـنـشـيند. وگرنه چه فرق است ميان امامان برحق و هدايتگر و ائمّه بـاطـل و گـمـراهـگر؟! چنان كه سالار شهيدان اين درس را به همگان آموختند و به صراحت تمام فرمودند:

((مَا الاِمامُ اِلا الْعامِلُ بِالْكِتابِ وَالاَّْخِذُ بِالْقِسْطِ، وَالدّائِنُ بِالْحَقِّ، وَالْحابِسُ نَفْسَهُ عَلي ذاتِ اللّهُ))

امـام برحق كسي است كه به كتاب خدا عمل كند و راه قسط و عدالت را پيشه خود سازد و از حق پيروي نمايد و خويشتن را وقف ذات خدا كند.

عـدالت گـستري از پيام هاي بلند عاشوراست. و هنوز هم اين پيام مهمّ در فضاي ملكوتي نينوا و حرم مقدس عاشورا آفرين و سيّد شهيدان، از زبان زائران عاشق او طنين افكن است. آنان به تبع فرزندان معصوم سيدّالشهداء كه در زيارتنامه مي خوانند و با روح حاضر و ناظر حضرتش ‍ زمزمه مي كنند و مي گويند:

((اَشـْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَمَرْتَ بِالقِسط وَالْعَدْلِ وَدَعَوْتَ اِلَيْهِما وَأَنَّكَ صادِقٌ صِدّيقٌ، صَدَقْتَ فيما دَعَوْتَ اِلَيْهِ)) [2] .

اي حـسـيـن (ع) گـواهـي مـي دهـم كـه تـو، بـه اجراي قسط و عدالت، فرمان دادي و جامعه اسـلامـي را بـه عـدل و قـسـط فـراخـوانـدي، و تـو راسـتـگـويي و صدّيقي و به هر چه فراخواندي صادقانه فراخواندي. [و به دور از ريا و تزوير و خدعه و نيرنگ].

و ايـن عدالتخواهي، به گفتار امام حسين (ع) و روز عاشورا محدود نمي شود. پرونده اين دادنـامه توسّط زينب قهرمان و زهراي كربلا همچنان مفتوح ماند و در جريان بود؛ يعني از مـرز شـهـادت و اسـارت سـخن از عدل و داد و فرياد عليه عدالت شكنانِ ديروز و فرداهاي تاريخ مي زند و اين عقيله بني هاشم است كه در مجلس يزيد و در آن محكمه علني سخن از عدالت مي زند و رو در روي مستبد اموي مي گويد:

((أَمِنَ الْعَدْلِ يَابْنَ الطّلَقأ تحذيرُكَ اِمأَكَ ونِسأكَ...

اي پسر آزادشده! آيا اين عدالت است كه زنان و دختران و كنيزكان تو پسِ پرده به عزّت بنشينند و تو دختران پيامبر را اسير كني، پرده حرمت آنان بدري، صداي آنان را در گلو خـفـه كـنـي و مردان بيگانه آنان را بر پشت شتر از اين شهر به آن شهر بگردانند و در چشم انداز هر كس و ناكس قرار گيرند؟! [3] .

$راز تأكيد بر عدالتخواهي: امام حسين با اين حركت عدالتخواهانه، به حاكمان اسلامي، هـشـدار مـي دهـد و ارزشـبانان راستين را انذار مي كند كه آب حيات عدالت را در جامعه جاري سـازنـد و مـردم را از ايـن چـشمه سارِ حيات بخش سيراب كنند. اگر امام حسين (ع) در حيات پُراختناق و پرفراز و نشيب و هراس آميز خود، سخن از عدالت مي زند و در خطبه هاي مكه و مـنـي و راه مـكـه و كـربلا، بيش از هر مقوله و بيش از هر موضوع ديگر، عدالت اسلامي را مـطـرح مي كند و آن را به هر موضوع مهم اجتماعي و... مقدم مي دارد، از آن رو است كه مايه زنده ماندن احكام دين، اجراي عدالت است: ((اَلْعَدْلُ حَياةُ الاَْحْكامِ)). [4] .

در بـزرگ مـكـتـب عاشورا مي آموزيم كه بايد عدالت را جاري ساخت و با فقر و تكاثر و اتـراف و اسـراف، مبارزه نمود، فسادهاي قضايي، مالي و فاصله هاي طبقاتي و معيشتي را ريـشـه كـن نـمـود. در صـحـراي كـربـلا مـهـم تـريـن سـخـنـرانـي كـه از زبـان حـسـيـن عـاشـوراآفـريـن جـاري گـشـت دربـاره عـدالت بـود و در خـصـوص تبيين اهميت، اصالت و ضرورت اجراي آن.

چـرا رهـبـر آزادگـان و امـام عـدالتـخـواهـان بـر عـدل و قسط اين همه تأكيد دارد؟ زيرا آن حـضـرت ديـنداري مردم را در فقرزدايي و اجراي عدالت اقتصادي و اجتماعي و ستم سوزي در همه ابعاد آن مي ديد. چرا كه امام (ع) با بصيرت الهي مي دانست كه فقر بدون اجراي عـدالت ريـشـه كـن نـمـي شـود. آري سـرور شـهيدان با شعار عدالت خواهي قيام كرد، تا مـتـصـديـان امـور اجـرايـي، عـدالت را در مـقـام عـمـل و قلمروهاي مختلف اقتصادي و سياسي بجويند نه در خطابه ها، همايش ها، ميزگردها، مصاحبه ها و گفتمان ها و شعارها.

اگـر مديران اجرايي جامعه و حكومت، عاشورايي بينديشند و در راه اجراي عدالت با تمام توان بكوشند، به يقين اهداف بلند سالار شهيدان زنده شده و نصر خدايي، بر ما فرود مـي آيـد و وليّ زمـان (ع) و زعـيم انقلاب، و ارواح شهيدان از ما راضي مي شوند و اقتدار عـمـيـق و پـايـدار و هـمـدلي و وحـدت راسـتـين نصيب ما مي گردد. در آن صورت است كه مي توانيم ـ چنان كه وظيفه داريم ـ درباره اجراي عدالت در حق ديگر ملّت هاي مظلوم مسلمان در فـلسـطـيـن، مـصـر، لبـنان، الجزاير، جامو، كشمير افغانستان، بوسني و هرزگوين... اقدام كنيم و آن مظلومان بين المللي را نجات دهيم. [5] .

$ستم ستيزي، زمينه عدالت گستري: آري عاشورا پديد آمد تا همه ظلم ها را براندازد. چه ظـلم هـاي حكومت يزيدي و چه ظلم هاي همه ظالمان سياسي، اقتصادي در سراسر تاريخ و اين پيروان حسين و عاشورا انديشند كه بايد به هشداردهي و انذارگري بپردازند.

بـه جـاي فـضـيـلت زدايـي، فـقـرزدايـي كـنند و فاصله هاي طبقاتي را از ميان بردارند. رسـالت بـاوران ابـوذر شـعار، نبايد در برابر ستم گستري و خودكامگي ستم پيشگان سكوت كنند. بايد پيوسته در حوزه نظر و عمل، مسلمانان جهان را به هوش آورند و آنها را عـليـه اسـتـعـمـارسـالاري روشـن نـمـايند تا به ذلّت و خواري و ستم پذيري تن ندهند و استقلال و سيادت خود را دريابند.

امـروز مـشـكل اساسي در جوامع انساني، تكاثر و اشرافي گري است؛ يعني ثروت هاي كـلان در نـزد گـروهـي گـرد مـي آيـد و زنـدگـي هـاي شـادخـوارانـه، شـروع مي شود و اقتصادي ناسالم بر جامعه حاكم مي گردد و قشرهايي بسيار در خط فقر و زير فقر با انـواع مـحروميّت ها به سر مي برند و كسي به داد آنها نمي رسد و براي رفع محروميت ها به درستي برنامه ريزي نمي شود.

در زمـان امـام حـسـيـن (ع) نـيـز جـامـعه اسلامي دچار چنين مشكلي شده بود. سرمايه داران با حمايت امويان و حاكمان سرمست شام، سرنوشت اقتصادي، اجتماعي و سياسي و حتّي ديني را در دسـت داشـتـنـد. بـر امـوال عـمـومـي چـنـگ زده و بـيـت المـال را بـه بازيچه گرفته و آن را وسيله سوداگري و سودآوري قرار داده بودند. امّا برخي از مردمان فهيم و بصير، همانند حبيب بن مظاهر و سليمان بن صرد خزاعي و رفاعة بـن شـدّاد و... ايـن دردهاي جانكاه را حسّ مي كردند و در صدد درمان آن بودند. آنان با همين انـگـيـزه، از كوفه به امام حسين (ع) نامه نوشتند و اين بي عدالتي ها و ستمگري ها را يـادآور شـدنـد و امـام (ع) را به قيام عدالتخواهانه، فرا خواندند و وعده ياري و نصرت دادند.

امـام (ع) بـا شـنـاخـتي كه از حكومت ستم گستر و عدالت ستيز و جامعه ستم پذير و ظالم پـرور خـود داشـت، مـي دانست كه راهي جُز قيام خونين برايش باقي نمانده است هر چند در اين ميدان تنها و تنها خواهد ماند! بدين منظور از مدينه به سوي مكّه حركت كرد تا زمان را بسنجد و زمينه مناسبي بيابد. به هنگام حركت وصيّت نامه اي نوشت و آن را به برادرش محمد بن حنفيّه سپرد. در آن وصيت نامه، انگيزه و هدف حركت فرهنگي ـ سياسي خود را چنين بيان نمود:

((اِنّي لَمْ اَخْرُجْ أشِرا وَلا بَطِرا وَلا مُفْسِدا وَلا ظالِما واِنَّما خَرَجْتُ لَطَلَبِ الاِصْلاحِ في اُمَّةِ جَدّي مُحَمَّدٍ(ص))) [6] .

مـن بـه مـنـظـور تـبـاه گـري و خـودخواهي، و فساد و ستمگري قيام نكرده ام و تنها براي اصلاح امت جدّم محمد(ص) قيام كرده ام.

پس عدالت گستري و ظلم ستيزي از اهداف اوليه قيام حسيني بود و هم اينك عاشورائيان و دل سـپـردگـان راسـتـيـن حـسـيـن (ع) بـايـد در اجـراي قـسـط و عـدل بـكـوشند وگرنه بايد در آتش ظلم و بي عدالتي بسوزند و نيز بايد بدانند كه عزت و كرامت حسيني را نمي توان با بي عدالتي ها به دست آورد. زيرا ملّتي كه همه يا قشرهايي از آن، مورد ستم قرار گيرند و نظام حاكم، به اجراي عدالت نپردازد و همچنان تبعيض و بي عدالتي را روا دارد، آن ملّت، هرگز به كُرسي عزّت و كرامت نخواهد نشست بلكه هميشه پذيراي ذلّت و زبوني خواهد بود.

آري عدالتخواهي آرمان قلبي حسين شهيد و شهيدان كربلا بود و با اين هدف پا به ميدان نهادند و كفن سرخ بر تن كردند و با همين آرمان به شهادت رسيدند. ولي جوامع اسلامي، در عمل نسبت به شعائر بلندآوازه عاشورائيان كوتاهي مي كنند و در تحقق آنها با تمام وجـود نمي كوشند؛ از اين رو همواره بايد بر عاشورا آفرينان گريست و عاشورايي باز بـر عـاشـورا گـرفـت. يـعـنـي بـه جز اين كه امام حسين (ع) در عاشورا شهيد شده است، عـاشـورا نـيـز در تـاريـخ قرباني شده و پيام اصلي عاشورا يعني ((عدالت گستري)) فراموش گشته است. [7] .

$2 ـ مرزباني ارزش ها

پـيـامـبـر اسـلام (ص) در دوران پـُربـار رسـالت خـود، آيـيـن جـامـعـي بـنـيـان نـهـاد؛ آيين كـامـل و داراي نـظام اجتماعي، سياسي و تشكيلات حقوقي و نه مشتي پند و اخلاق و ذكر و عـبـادت. مـرزبـانـي از چـنـين آييني، شخصي چون پيامبر مي طلبد؛ كسي كه منصب امامت و امارت و رياست و سياست را داراست و آن در اين مقطع، حسين بن علي (ع) است. پس حسين (ع) تـصـويـري از محمّد(ص) با مسئوليّت نگهباني دين و مرزباني از سنّت و سيره نبوي است. و همين است معناي حديث شريف نبيّ اكرم (ص):

((حسين مِنّي وَاَنَا مِنْ حُسَيْن))

حسين از من و من از حسينم

پـس حـسـيـن بـن عـلي (ع) نـه فـقـط يك رئيس سياسي و نه يك واعظ اخلاقي كه يك داعي رحماني بود از سوي رسول خدا با كوله باري از تكليف امامت و رهبري اُمت. از آن سوي، دارالاماره دمشق، حزب مقتدر بني اميّه و بت پرستان به ظاهر مسلمان شده اموي، در تحريف مـعـارف ديـن، هـمـچـنـان پـايـداري مـي كـردنـد تـا اسـلام را بـه حـال فـرامـوشـي بـسـپـارنـد. آنـهـا بـا ايـن هـدف پيش تاختند و سرانجام در مدّت اندك با تـبـليـغـات و حـاكـمـيـّت فـرهـنـگ التـقـاطـي و انـحـرافـي، قرآن مهجور ماند، دين رو به اضـمـحـلال نـهـاد، اركـان حـكـومـت مـتـزلزل گـشـت، خـورشـيـد ديـن بـه افـول گـرايـيـد، آفـتـاب تـيـره شد و حيات طيّب، غُبارِ مرگ گرفت و سرانجام فاجعه حكومت و سلطنت غدّار بني اميّه ((يزيد بن معاويه)) به نام خلافت اسلامي رخ نمود. او بر خـلاف پـدرش، تـظـاهـر بـه اسـلام را نـيـز نـاديـده گـرفـت و آشـكـارا وحـي و نـزول قـرآن را مـنـكـر شد و عقب گرد جاهلي را پيشه خود ساخت و كيش نياكان مشرك خود را ملاك عمل قرار داد.

در چـنـيـن فـضاي غبارآلود، اسلام و اُمت محمّد به زمامداري نيازمند شد تا به پا خيزد و با يـك انـقـلاب، حـكومت اسلامي را تصحيح نمايد و آن را از دست نااهلان نجات دهد، يا با يك قـيام بزرگ و عميق از راه اهداي خون، به تطهير جامعه دست زند و آن همه مظالم و جنايات را بـشـويـد تـا جـامـعـه بـه خـود آيـد و شـورهـا و شـعـورهـاي افول كرده باز گردند و مردم، حيات مجدّد گيرند و كلمه حق اعتلا يابد. اين پيشوا، حسين بود و اين قيام، عاشورا. [8] .

$روشـن بـيـني: امام حسين (ع) با درايت و بصيرت خاصّ خود دريافت كه طبق دستور حكومت شـام در ايـن روزهـا، در مـكـّه كـشـتـه مـي شـود و آن، دو پـيـامـد نـاگـوار بـه دنبال دارد:

الف ـ خـون امـام (ع) بـه هـدر مـي رود و جـايـي را رنـگـيـن نـمـي سـازد و شـهـادتـش بـه فـرامـوشـخـانـه تـاريـخ سـپرده مي شود و هرگز نمي تواند منشأ اثر باشد و اسرار شهادت همچنان نهفته مي ماند.

ب ـ حرمت حرم خدا شكسته مي شود. امام كه مرزباني و حفظ حدود الهي را در دو حوزه فردي و اجـتـمـاعـي رعـايـت مي كند در سخت ترين اوضاع نيز، حريم ها را پاس مي دارد و حاضر نـيـسـت بـا بـه راه انـداخـتـن جنگ و پيكار، حريم حرم الهي شكسته شود و امويان از آن به عنوان بهانه تبليغي عليه حضرت استفاده كنند.

مرزباني امام (ع) همدوش روشن بيني او است، از اين رو حسّاس ترين روزها يعني هشتم ذي الحـجـّه مـكّه را پشت سر نهاد و از حرم امن الهي به سوي سرزمين عراق حركت كرد. عبداللّه بن عبّاس، از وي خواست تا در مكّه بماند، نپذيرفت و در پاسخ او فرمود:

لاَنْ اُقْتَلَ وَاللّهِ بَمَكانٍ كَذا أَحَبُّ اِلَيَّ مِنْ أَنْ اُسْتَحَلَّ بِمَكَّة)) [9] .

بـه خـدا سـوگـنـد در جـاي دور از مـكّه كشته شوم برايم محبوب تر است از اين كه ريختن خونم در مكّه مباح شمرده شود.

پـس خـروج حـسـيـن از مـكـّه نـه بـراي فـرار از شـهـادت كـه بـراي تـداوم اصـل نـبـوّت، و حفظ و حراست از آيين محمدي و ارزش هاي ديني است ((و اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاصْلاحِ في اُمَّةِ جَدّي)) [10] من تنها به منظور اصلاح و سامان بخشي در امور امّت جدّم بيرون آمده ام.

آري مـرزبـان دلسوز و دين باور دردآشنا، نه در فكر آسايش كه در پي تلاش پيوسته اسـت و مصالح و منافع شخصي خود را فداي مصالح اجتماعي مي كند؛ همانند حسين بن علي (ع) كه از حج و طواف رسمي و صفا مي گذرد و عرفه را پشت سر مي نهد، تا به مردم مـعـرفـت آمـوزد و در اقـدام و عـمل اعلام كند كه در عرفه بودن و دعاي عرفه خواندن، بي كـسبِ معرفت، سودي جز زحمت و خستگي ندارد! ارزشبان بايد ارزش شناس باشد و نجات نـسـل را بـر نـجـات شـخـصـي خود برتري بخشد و ايثار نمايد و جان خود را براي حفظ جـامـعـه ديـنـي، بـه خـطـر انـدازد. اگـر امـام حـسـيـن (ع) راحـت طـلبـي را مـلاك عـمـل مـي دانـست، به پيشنهاد عابدان آسايش طلب آن روز، در مكّه مي ماند و از مردم و حكومت احـتـرام مـضـاعـف مـي ديد و هرگز رنج سفر نمي كشيد، نشان تيرها و شمشيرها نمي شد و كـربـلايـي پـيـش نـمـي آمـد. ولي او بـراي اسـتـمـرار حـكـومـت رسـول خـدا بـه دشـت آتـش پـا نهاد. همان سيره اي كه پيامبر داشت. او ميان سنگر بعثت و بـسـتـر مـرگ لحظه اي آرام ننشست و پيوسته در تلاش و مجاهده بود. امام حسين نيز با اين باور به استقبال مرگ و شهادت مي رود و مي گويد:

((اِنْ كانَ دين مُحَمّدٍ لَمْ يَسْتَقِمْ اِلاّ بِقَتْلي فَيا سُيوفُ خُذيني)) [11] .

اگـر آيـين (جدّم) محمد(ص) جز با كشتن من پايدار نمي ماند پس اي شمشيرها به سوي من فرود آييد.

امام با اين حركت خود به مرگ معناي تازه مي بخشد. [12] .

$پيشواي هدايت

سـالار شـهـيـدان از روزهـاي آغـازيـن نـهـضـت، در گـفـتـار و كـردار و نـظـر و عمل، خود را ارزشبان و حافظ معالم ديني معرفي مي كرد و مرزباني ديني را از مسئوليت هاي اوليّه خود مي دانست. حضرت در نامه اي به شيعيان خود دربصره چنين نوشت:

((سـلام بـر شـمـا. امـا بعد من شما را به زنده كردن آثار و نشانه هاي حق و نابود كردن بـدعـت هـا فـرامـي خـوانـم و اگـر بـپـذيـريـد بـه راه هـاي رشـد و هـدايـت رهـنـمون خواهيد شد.)) [13] .

از ايـن بـيـان بـليغ و موضع روشن برمي آيد كه امام (ع) در پي حفظ حدود الهي، زنده كـردن ديـن و ديـنـداري و زدودن لكّه هاي ننگي بود كه به نام اسلام، چهره زيباي دين را مـشـوّه سـاخـتـه بـود. در عـمـل و اقـدام نيز چنين مي نمود. چرا كه زمان حركت او به كربلا، زماني است كه مردم در آستانه طواف كعبه اند و او اگر پيشاپيشِ مردم، همچنان بر گرد كعبه مي گشت، امامت را مطرح نكرده بود.

او زمـانـي فـريـاد ((هـل من ناصر ينصرني)) سر مي دهد كه هنوز عده اي در حرم خدايند و ((لبـيـك اللهـم لبيك)) سر مي دهند و اين بدان معناست كه اگر اعتقاد به ولايت و پيروي از امامت نباشد، گشتن به دور خانه خدا هم عَبَث است و بي امام، طواف كعبه هم بي ثمر. و هـمـيـشـه چـنـيـن بـوده اسـت كـه هـر كـه پاي در بند ولايت خدايي نكرده لاجرم گردن به ريـسـمـان شـيطان بسته است. بي امام راه رفتن، جنگيدن، نشستن، برخاستن، نماز و حج گزاردن و حتي تنفس ‍ نمودن هلاكت است.

مَنْ ماتَ وَلَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَيْتَةَ الْجاهِلِيَّةِ)) [14] .

آنكه بميرد و تا آن لحظه امام زمان خود را نشناسد به جاهليت مرده است.

آنها كه با حسين برنخاسته اند، به راه نيفتاده و به كربلا نيامده اند به جاهليت مرده اند هر چند در داخل خانه خدا به نماز و در گرد آن به طواف ايستاده باشند.

و چـنين است حال و روزگار آنان كه ديروز به نداي فرزند حسين و خميني بت شكن پاسخ نـدادنـد و براي دفاع از اسلام راهي جبهه ها نشدند و راهيان جبهه و مجاهدان را چشم انتظار گـذاشـتـند. اين دسته از مقدس مآبان، اگر صدها بار به زيارت كربلا بروند، سودي بـه حـالشـان نـدارد و جـز خـسـتـگـي راه و سـنـگـيـنـي مـؤونـه و هـزيـنـه مـال ثـمـري نـدارد. آنـان كـه رهـبـر محبوب خود را مهجور مي سازند ولي در استلام حَجَر و بـويـيـدن و بوسيدن آن از ديگران سبقت مي جويند نمي دانند كه بوسيدن حجرالاسود با بوسيدن سنگ و صخره صحراها براي اين دسته يكسان است!

آري امـام (ع) در شـرايـط بـسـيـار خـطـرنـاك به مرزباني ديني پرداخت تا ذرّه ذرّه وجود اسـلام را بـا رنـگ خـون، جـاودانـه نمايد. اگر نماز حسين در عاشورا در زير باران مداوم نـيـزه هـا نبود اكنون نماز نمانده بود. امروز اگر تشنگي تابستان را با دهان روزه تاب مي آوريم از آن جهت است كه ذره اي از عطش جگرسوز حسين را در كربلا تجربه كنيم. بي يـاد حـسـيـن تـحـمّل روزه در گرماي سوزان جبهه چگونه ممكن بود؟ و اگر ناي خون آلوده حـسـين، سروش عشق سر نمي داد و سرِ بريده اش در زير ضربات چوب هاي خيزران نه از دوسـت كـه از دشـمـن نـيـز تـاب و تـحـمّل نمي ربود، امروز پس از گذشت هزار و اندي سـال، جـوانـان مـا در زيـر رگبار خمپاره ها به عشق ديدار خداوند تاب نمي آوردند. اگر حـسـيـن حـج خـود را نـيمه كاره رها نمي كرد و از زيارت خانه، به ديدار صاحبخانه نمي شـتـافت و اگر لباس احرام از تن برنمي كَند و در ميقات نينوا با لباس سرخ نادوخته عشق مُحرم نمي شد، هزاران جوان بسيجي به عشق حسين، حجله عروسي را به سوي جبهه و سنگر، ترك نمي گفتند و به جاي لباس دامادي، كفن سرخ شهادت بر تن نمي كردند و با تمام وجود به مرزباني نمي پرداختند. [15] .

$3 ـ غيرت ديني

جـوانـمردي و غيرت، از ديگر اصول انساني و درس هاي عاشوراست. انسان به فطرتش از فـرومـايگي و بي حميّتي بيزار است و ننگ و عار را نمي پذيرد. حميّت و غيرت، به ويـژه غـيـرت ديـنـي، از خصال مردان خداجوي و ديندار و هم سدّ استوار فرومايگي و ستم پذيري است و حرمت آدمي نيز به مقدار حميّت و غيرت او است.

طهارت ذاتي، عصمت و نيروي ايمان، در حسين (ع) چنان روح فتوّت و جوانمردي دميده بود كـه هرگونه بي حميّتي را خلافِ روندِ فطرت و خلاف مقتضاي مكتب آسماني مي ديد؛ در حـدّي كـه وقـتي در شرايط بحراني و در روزهاي آغازين نهضت، او را به بيعت با يزيد فراخواندند، در پاسخ فرمود:

((مِثْلي لا يُبايِعُ مِثْلَهُ)) [16] .

شخصي مثل من با شخصي چون يزيد بيعت نمي كند!

ايـن جمله جميل و كوتاه و كوبنده امام (ع) يك جمله فراتاريخي و جغرافيايي و فراتر از مـنِ شـخـصـي اسـت. حـضـرت بـه جاي آن كه بگويد من با يزيد بيعت نمي كنم، فرمود: شـخـصـيـتـي مـثـل مـن بـا مثل يزيد بيعت نمي كند. با اين گفتار به پيروان نهضت و راهيان خـونـيـن بـال در فـرداهـاي زمـان، خطِّ فكري و سياست آينده مرزبانان ديني را نيز تعيين نـمـود تـا رهـبـران آيـنـده تـشـيـّع نـيـز هـيـچ گـاه بـا قـدرت هـاي بـاطـل و يـزيـد مـسـلكِ زمـان خـود دسـت بـيـعـت نـدهـنـد و بـا استقلال فكري خود، به مرزباني حريم دين بپردازند.

$غـيـرت ديـنـي و بـصـيـرت الهـي: تـمام صحنه هاي زندگي حسين (ع) آموزشگاه حميّت و نـمـودي از غـيـرت ديـني است براي نمونه: معاويه پيوسته در تلاش بود تا از راه هاي گوناگون، با امام حسين (ع) سازشكارانه برخورد نمايد و آن حضرت را با خود هماهنگ سـازد. ولي حـضـرت كـمـتـريـن انـفعالي نشان نداد؛ در حدّي كه روزي از دختر عبداللّه بن جـعـفـر، بـراي پـسرش يزيد خواستگاري نمود. عبداللّه با امام (ع) مشورت كرد، حضرت فرمود:

((أَتُزَوِّجُهُ وَسُيُوفُهُمْ تَقْطُرُ مِنْ دِمائنا)) [17] .

آيا مي خواهي به او دختر دهي، در حالي كه از شمشيرهايشان خون ما مي چكد؟!

مـعـاويـه در پـي آن بود كه با چنين ازدواجي، بني هاشم را از موضع مقابله با امويان و سـتـمگري ايشان، به آشتي و سازش كشاند. ولي امام (ع) با بصيرت الهي اين سياست شيطاني معاويه را دريافت و نقشه را نقش بر آب نمود.

امروز نيز نقشه ها، شيطنت ها و پيشنهادهاي جنجال برانگيز اموي مشربان، در زبان و قلم دشـمـنـان خـارجـي بـه ويـژه آمـريـكا و اذناب داخلي آنان، جاري است. آنها با بهانه هاي مـخـتـلف و تـرفندهاي گوناگون، درصدد تسخير تفكّر سياسي سياستگذاران و مديران اجـرايـي جـامـعـه اسـلامـي هستند تا آنان را به پاي مذاكره و سازش بكشند ولي به عيان ديـدنـد و شـنـيـدنـد كـه رهبر فرزانه، با آنها حسيني برخورد كرد و با قاطعيت تمام در برابر آنها ايستاد و همچنان بر موضع مقتدرانه نظام، عليه آمريكا تأكيد نمود:

((كـسـانـي كـه دم از مـذاكـره با آمريكا مي زنند، يا از الفباي سياست چيزي نمي دانند يا الفـبـاي غـيـرت را بـلد نـيستند، در حالي كه دشمن اين طور اخم مي كند، اين طور متكبّرانه حرف مي زند، اين طور به ملّت ايران اهانت مي كند، تصريح هم مي كند كه مي خواهد عليه ايـن نـظـام و ايـن كـشـور و مـنـافـع آن اقـدام كـند، عده اي در اينجا ذليلانه و زبونانه مي گويند چه كار كنيم، درخواست كنيم، خواهش كنيم؟! اين اهانت به غيرت و عزّت مردم ايران است. اين نشانه بي غيرتي است، اين سياستمداري نيست)). [18] .

غـيـرتـمـنـدي در فـرهنگ عاشورا: غيرت و تعصب ديني امام حسين (ع) اجازه نمي دهد كه دين اصـيـل اسلام مورد تاخت و تاز شاميان قرار گيرد و او همچنان ساكت و صامت بنشيند و بي تـفـاوت بماند. او با اين حركتِ خود، درس بزرگي به غيورمردان زمان ما داد تا آنها نيز مـثـل او عـمـل كـنند و اسلام اصيل را پاس بدارند و اسلام بي روح و آمريكايي را جايگزين اسلام ناب محمدي ننمايند. پيام او از مكّه به مردم بصره گواهي صادق بر اين مدعا است. آن حضرت در اين نامه نوشت:

((وَاَنـَا اَدْعـُوكـُمْ اِلي كـتـاب اللّه وسـُنَّةِ نـَبـيّه (ص) فَاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُميتَتْ وَاِنَّ الْبِدعةَ قَدْ اُحْيِيَتْ)) [19] .

مـن شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش (ص) دعوت مي كنم؛ چه آن كه سنّت را ميرانده اند و بدعت را زنده كرده اند.

ايـن گـفتار امام به صراحت نشان مي دهد كه قيام حضرت بر اساس غيرت ديني بود؛ چرا كـه ديـانـت و حـقيقت، والاترين ارزش هاي زندگي آدمي است و نبايد بر تباهي و ويراني آرام گـرفـت و كـنج عافيت جُست و از خستگي و ترس و بي تفاوتي سپر و سنگر دفاعي ساخت.

مـظـاهري از غيرت و جوانمردي حسين (ع): جمله جمله سخنان امام (ع) در مسير مكه و كربلا و روز عاشورا، جلوه اي از غيرت و حميّت ديني و مذهبي او است. اصولا دور از غيرت و فتوّت حـسـيـن بـن عـلي (ع) اسـت كـه بـبيند دين مسخ و نابود مي شود و او همچنان زنده است. اين بـرداشـت، از لحـن ايـن گـفـتـار امام (ع) به روشني معلوم است هنگامي كه خطاب به مردم فرمود:

((اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَاَنَّ الْباطِلَ لا يُتناهي عَنْهُ)) [20] .

هـان اي مـردمـان! آيـا نـمـي بـيـنـيـد كـه بـه حـق عـمـل نـمـي شـود و از باطل دوري نمي شود؟

يا آنجا كه هنگام رو يا رويي با مروان در مدينه فرمود:

((انـّا لِلّه و انـّا اِلَيـْه راجـعـون و عـَلي الاسـْلام اَلسَّلامُ اِذْ بـُليـت الاْ مـّهُ بـراعٍ مـِثـْلِ يزيدَ)) [21] .

آنگاه كه افرادي چون يزيد بر مسند حكومت اسلامي تكيه زنند بايد با اسلام بدرود گفت و فاتحه آن را خواند.

آهـنـگِ گـفـتـار امـام دورنـمـايـي از جـوش و خـروش و اوج خـشـم او از بـاطـل انديشي و باطل پذيري جامعه را به تصوير مي كشد. موقعيّت امام هنگام بيان اين گـفـتـارها موقعيت آن قهرمان قوي و غيوري است كه مي بيند كودك يتيمي را در وسط كوچه مـي زنـنـد و هـمـه خـويـشاوندان، همسايه ها، دوستان و آشنايانش همچنان نگاه مي كنند و دم فـرو بـسـتـه، صـدا بـر نـمي آورند و فرياد نمي زنند، اعتراض نمي كنند و بي حركت مـانـده انـد. او بـا ديـدن اين صحنه ناگوار، مي خروشد و مي گويد: چرا ايستاده ايد مگر نمي بينيد كه اين كودك خردسال و يتيم و بي كَس، همچنان زير ضربات ناجوانمردانه اسـت و شـما تماشاگر اين صحنه ايد و مهر سكوت بر لب زده ايد؟! غيرت شما چه شده كه اين صحنه دلخراش را مي بينيد و عكس العمل نشان نمي دهيد؟!

هـنـوز ايـن آواي حـمـاسه آفرين حسيني، در فضاي ايران اسلامي طنين افكنده و بر گوش حـسـيـنـيـان مـي رسـد و آنـهـا نـيـز مـثـل مـقـتـدا و مـولاي خـود نـمـي تـوانند مظاهر بارزي از باطل را ببينند و در برابر آن ساكت بنشينند. جوانان غيرتمند بسيجي با داشتن الگويي چـون شـهـيـدان عـاشورا و سيد آنان، چگونه مي توانند ناهنجاري هاي اجتماعي را ببينند و لب فـروبندند و بي تفاوت بنشينند. آيا سزاوار مخاطبان حقيقي حسين است كه هر روز در گـذر زنـدگـي، عـكـس هـا، فـيـلم هـا و بـرنـامـه هـاي ابـتـذال آفـريـن و آفـت زا را بـبـيـنـنـد و سـاكـت از كـنـارش بـگـذرنـد و عـكـس العـمـل نـشـان نـدهـنـد؟! بـا حـضـور جـوانـمـردان غـيـور در مـدرسه تربيتي بسيج، بايد نـهـال مـعـرفـت ديـنـي و دين باوري بيشتر جوانه زند و معنويّت و خودسازي در مدرسه و دانـشـگـاه و در هـمـه اقـشـار جـامـعـه بـيش از پيش جان بگيرد و به ثمر نشيند. آري سالار شـهـيـدان، بـا خـطـبـه هـا و خـطـابـه هـا و امـر و نهي هاي مكرّر خود، در روز عاشورا، روح غـيـرتـمـندي را در جوانان شيعي شكوفا كرد. او پس ‍ از نماز ظهر عاشورا، ياران غيور و پرحميّت خود را به دفاع و پيكار و پشتيباني و حمايت فرا خواند و فرمود:

((فَحامُوا عَنْ دينِ اللّه ودين نبيّه وَذَبُّوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ)) [22] .

از ديـن خـدا و آيـيـن پـيـامـبـرش حـمـايـت كـنـيـد و بـه دفـاع از حـرم و اهل بيت رسول خدا(ص) برخيزيد.

غيرت ديني علمدار كربلا: زيباترين جلوه غيرتمندي و حميّت ديني، وجود پربركت عباس بن علي (ع) علمدار والاي كربلاست كه چون دست راستش در ميدان پيكار قطع شد، شمشير به دست چپ گرفت و همچنان پيش مي تاخت و اين گونه رجز مي خواند:



وَاللّهِ اِنْ قَطَعْتُمُوا يَميني

اِنّي اُحامي اَبَدا عَنْ ديني



وَعَنْ اِمامٍ صادقٍ يَقينٍ

نَجْلِ النَّبِيِّ الطّاهِرِ الاَْمينِ [23] .



بـه خـدا سـوگـنـد اگـر دسـت راستم را قطع كنيد پيوسته از دينم و از پيشواي راستين و برحق خود كه فرزند پيامبر پاك و امين است، حمايت مي كنم.

آري شـما حافظان ارزش ها كه غيور و قدرشناس ايد، همچون عباس غيرتمند، پيوسته بر عهد خود وفاداريد و هرگز دست از حمايت و تبعيت پرچمدار نهضت و رهبر فرزانه و حسيني تـبـار و عـاشـورايـي مسلك، خامنه اي بزرگ برنمي داريد، و اين درس ادب را از خود وي آمـوخـتـه ايد. او خود را فداي آرمان رهبر فقيد، خميني كبير نمود و در اين راه دست خود بداد ولي دست از او برنداشت.

$4 ـ كرامت مندي و عزّت مداري

مـيـل به عزت و انزجار از ذلّت از امور فطري است كه خداوند بر اساس حكمت بالغه خود در نـهـاد افـراد بـشـر بـه وديعت نهاده است تا انسان از كارهاي ذلّت آور دوري جويد و از فرومايگي بپرهيزد.

عـزّت حالتي است كه نمي گذارد انسان شكست بخورد و مغلوب واقع شود و ذلّت مخالف آن اسـت، يـعـنـي نـبـود حـالت شرافت و عزت در آدمي، به طوري كه انسان به سادگي پذيراي شكست شده، مغلوب ديگران مي شود. [24] .

هـر چـنـد سـخـنـانـي كـه از امـام حـسـيـن (ع) بـه ما رسيده بسيار اندك، و خطبه ها و كلمات قـصـارش ‍ مـحـدود اسـت، ولي هـيـچ مـطـلبـي در كـلمـات و نـامـه هـاي ايـشـان، بـه انـدازه بـزرگـواري و كـرامـت نـفـس بـه چـشـم نـمـي خـورد. اصـلا مثل اين كه روح حسين (ع) مساوي با بزرگواري و عزتمندي است.

افـزون بـر آن، در رفـتـار و اخـلاق عـملي امام (ع) عزت و كرامت مداري به روشني مشهود اسـت. از روزهـاي آغـازيـن قـيـام و حـركـت امـام از مـديـنـه تـا لحـظـه شـهـادت هـر يـك از اعـمـال او مظهري از سرافرازي و بزرگواري بود و اين خصلت فطري و خداپسند را با مـقـام عـصـمت و تعليمات رسول خدا (ص) به فعليّت رساند، چنان كه خود آن حضرت مي فـرمود: ((ارتباط با رسول خدا(ص) مرا از اين كه تن به ذلّت دهم، باز مي دارد.)) مگر مـي شـود حـسـيـنـي كـه خـون پـيـامـبـر اسلام، در رگ هاي او جاري است و از مكتب او درس ها گـرفـته است، تن به ذلت بدهد؟! تأثير اين ارتباط عزت بخش در روح حسين (ع) تا آنـجا بود كه وقتي از او پرسيدند، سخني كه با گوش خود، از پيامبر(ص) شنيده اي، براي ما نقل كن، ايشان اين حديث را نقل كرد:

((اِنَّ اللّهَ تَعالي يُحِبُّ مَعالِيَ الاُْمُورِ واَشْرافَها وَيَكْرَهُ سَفْسافَها)) [25] .

خدا كارهاي بزرگ و رفيع را دوست مي دارد و كارهاي پست را خوش نمي دارد.

آري ارتباط با خدا و رسولش، نفس آدمي را از زشتي ذلّت، مي پالايد و به زيور عزت مـي آرايـد، زيـرا كـه هـمـه عـزت از آنِ خـداست و اگر كسي طالب عزتمندي است بايد با بندگي خدا، آن را به دست آورد:

((مَنْ كانَ يُريدُ العِزَّةَ فَللّهِِ العِزَّةُ جَمعيا)) (فاطر / 10).

كسي كه خواهان عزت است، عزّت يكسره از آنِ خداست.

عـلاّمه طباطبايي در تفسير اين آيه مي نويسد: آيه در صدد اين نيست كه عزت را فقط به خـدا اخـتـصـاص دهد به گونه اي كه غير خدا دستش به آن نرسد...، بلكه مفهوم آيه اين است كه هر كس عزت مي خواهد بايد از خداي تعالي بخواهد؛ چرا كه آن، ملك خداست و بس. [26] .

$كرامت مندي در كلام و كردار حسين (ع): عزت و كرامت و ذلّت ناپذيري در سخنان، اشعار و رجزهاي امام متجلّي است.

شخصي آن حضرت را از رفتن به كربلا برحذر داشت؛ حضرت در جوابش فرمود:



سَاَمْضي وَما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَي الْفَتي

اِذا ما نَوي حَقَّا وَجاهَدَ مُسلِما



فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اَنْدَمْ وَاِنْ مِتُّ لَمْ اُلَمْ

كَفي بِكَ ذُلاًّ اَنْ تَعيشَ وَتُرغَما [27] .



بـه كـربـلا خـواهـم رفـت و مـرگ بـر شـخـص جـوانـمـرد آنگاه كه نيّت دارد و در راه هدف بزرگي چون اعلاي كلمه حق جهاد مي كند، ننگ نيست.

پـس اگـر در ايـن راه زنـده مـانـدم پـشـيمان نمي گردم و اگر كشته شدم ملامت نمي شوم. براي ذلّت و خواري تو همين بس كه زنده باشي و مغلوب و مقهور گردي.

و نيز فرمود:

((اِنّي لا اَريَ الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً والْحَيوةَ مَعَ الظّالمين اِلاّ بَرَما)) [28] .

من مرگ را جز سعادت و زندگي با ظالمان را جز ننگ و عار نمي دانم.

ذلّت زدايـي و تـنفّر از ذلّت پذيري در فرهنگ شيعه به صورت شعار حياتي و همگاني درآمـده است و شيعيان با الهام از اين اصل تربيتي، همواره عزّتمدارانه زندگي مي كنند. آنـان ايـن آمـوزه حـسـيني را ملاك عمل قرار داده و جان مي دهند ولي خود را به خاك ذلت نمي افكنند. ما اين حقيقت را در دوران انقلاب اسلامي به عيان ديديم، چنان كه امام حسين فرمود:

هِيهاتَ مِنّا الذِلّة يَأْبي اللّهُ ذلكَ لَنا ورَسُولُهُ والمُؤمِنونَ)) [29] .

ذلت و خـواري از مـا خـانـدان نبوي دور است. خداوند و پيامبرش و مؤمنان آن را بر ما نمي پسندند.

يـعـنـي خـلقـت خـدايي ما و تربيت مكتبي ما به گونه اي است كه ذلت تا حريم ما فاصله بـسـيار دارد. حسين بن علي (ع) در عمل هم اين معنا را نشان داد. او در روز عاشورا در واپسين لحظات حياتش كه دشمن مي خواست به خيمه هايش يورش بَرَد، فرمود:

((وَيـلكـم يـا شيعة آل ابي سفيان! اِنْ لَمْ يكنْ لكم دين ولا تخافُونَ الْمَعادَ فكونوا اَحْرارا في دنياكُمْ اَنَا اُقاتِلكم وانتم تُقاتِلونَني والنسأ لَيس عليهم جناح)) [30] .

اي پـيـروان خـانـدان ابـوسـفـيـان واي بـر شـمـا! اگر دين نداريد و از قيامت نمي ترسيد لااقـل در دنـيـاي خـود، آزادمرد باشيد و در خود احساس شرافت بكنيد. من با شما مي جنگم و شما هم با من؛ اين زنان كه تقصيري ندارند!

در آخـرين باري كه ابن زياد از امام (ع) خواست در برابر يزيد سر تسليم فرود آورد، آن حضرت فرمود:

((لا اُعطيكم بيدي اعطأ الذليل ولا اقرُّ اقرار الْعَبيد)) [31] .

مـن مـانـنـد يك آدم پست، دست به دست شما نمي دهم و مانند يك برده به [حكومت غاصبانه] شما اقرار و اعتراف نمي كنم.

بالاتر از آن، امام در گرما گرم جنگ و در حالي كه تمام يارانش به خون غلتيده بودند، شعار سيادت و كرامت و عزتمداري و آقايي سر داد و از ذلّت و پستي، اعلان بيزاري كرد و فرمود:



اَلْمَوْتُ خَيرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعارِ

وَالْعارُ اَوْلي مِنْ دُخُولِ النّارِ [32] .



مـرگ بـا عـزّت بـهـتـر از زندگي توام با ننگ و عار است و مرگ با ذلّت و شكست ظاهري بهتر از زندگانيي است كه نهايتش عذاب و دوزخ است.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 78، ص 83.

[2] الاقبال ابن طاووس، به نقلِ حماسه جاويد، ص 93.

[3] بحارالانوار، ج 45، ص 133 ـ 135.

[4] شرح غرر الحکم، ج 1، ص 104، جمال الدين خوانساري.

[5] ر.ک. جامعه سازي قرآني، ص 126، محمدرضا حکيمي.

[6] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 89.

[7] جامعه سازي قرآني، ص 88.

[8] بعثت، غدير، عاشورا، مهدي، ص 131، محمدرضا حکيمي.

[9] مروج الذهب، ج 3، ص 55.

[10] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 89.

[11] بحار الانوار، ج 45، ص 129.

[12] مدرسه حسيني، ص 43.

[13] الاخـبـار الطـّوال، ص 231 بـه نـقـل مـدرسـه حـسـيني، ص 111، مصطفي دلشاد تهراني.

[14] بحارالانوار، ج 23، ص 94.

[15] خدا کند تو بيايي، ص 73، سيد مهدي شجاعي.

[16] بحارالانوار، ج 44، ص 325.

[17] طبقات الکبري، ص 40، ابن سعد.

[18] صبح صادق، شماره 73، ص 3.

[19] تاريخ طبري، ج 5، ص 357.

[20] تحف العقول، ص 174، ابن شعبه حراني.

[21] مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 184.

[22] مقتل الحسين، مقرم، ص 304.

[23] بحارالانوار، ج 45، ص 40.

[24] مفردات راغب اصفهاني، ص 563.

[25] جوامع الصغير، ج 1، ص 75.

[26] ترجمه الميزان، ج 33، ص 36.

[27] حماسه حسيني، ج 1، ص 152، مرتضي مطهري.

[28] المجالس السنّيه، ج 1، ص 92، سيد محسن امين.

[29] همان، ص 111.

[30] فرهنگ جامع سخنان امام حسين (ع)، ص 565.

[31] گفتار معنوي، 185، مرتضي مطهري.

[32] فرهنگ جامع سخنان امام حسين (ع)، ص 561.