بازگشت

عوام طرفدار حق


عـوام بـه عـكـس خواص، از روي آگاهي راه خويش را بر نمي گزينند، بلكه پيرو خواص اند. حـضـرت آيـت اللّه خـامـنـه اي در تـعـريـف ايـن گـروه مـي فـرمـايد: يك قسم هم كساني هستند كه دنـبـال ايـن نـيـسـتـنـد كـه ببينند چه راهي درست است، چه حركتي صحيح است، بفهمند، بسنجند، تـحـليـل كـنـنـد، درك كـنـنـد. مـي بـيـنـنـد جـوّ، ايـن جـوري اسـت، دنبال آن جوّ حركت مي كنند. اسم اين را هم بگذاريم عوام. [1] .

پـس، اهـرم تـعيين سياست جامعه در دست خواص است و عوام معمولاً دنباله رو آنانند. بيشتر مردمي كـه آنـان را عوام مي ناميم با يك اعلاميه، سخنراني و فعاليت تبليغي، تسليم مي شوند و از سياست غالب جامعه پيروي مي كنند.

در واقـعـه كربلا، چون حضرت مسلم وارد كوفه مي شود و با شماري از خواص شيعه، مردم را به ياري امام حسين (ع) مي خوانند، حدود هيجده هزار نفر با او بيعت مي كنند و منتظر مي نشينند تا بـا جـان و مـال خـود از امـام دفـاع كـنـند. پس ‍ از چند روز، عبيدالله بن زياد به كوفه مي آيد و تـبـليـغـاتـي گـسترده عليه امام (ع) به راه مي اندازد. در نتيجه، همه كساني كه با مسلم بيعت كـرده انـد، او را تـنـهـا مـي گـذارند؛ چونان كه به تنهايي دستگير و به شهادت مي رسد. آن مـردمـان بـه ايـن نيز بسنده نكردند؛ آنان پس از شهادت حضرت مسلم، تسليم عبيدالله شدند و هـمه به فرمان او به كربلا آمدند و در كشتار حزب الله شركت كردند. در تاريخ آمده است كه عـبـيدالله دستور داد همه كوفيان بايد در جنگ با امام حسين (ع) شركت جويند و هر كس چنين نكند، دسـتـگـيـرش كـنـنـد. مـأمـوران او، كـه در كـوچـه هـا مـي گـشـتـنـد، مـردي را دسـتـگير كردند كه اهل شام بود و براي دريافت سهم الارث خود به كوفه آمده بود. ابن زياد دستور داد او را اعدام كـردنـد. وقـتـي مـردم سـخـتـگـيـري او را ديـدنـد، هـمـگـي كـوفـه را بـه قـصـد كـربـلا تـرك كردند. [2] .


پاورقي

[1] سخنراني در جمع لشکر 27 محمد رسول الله (ص).

[2] مقتل، مقرّم، ص 241.