بازگشت

فرصت طلبي


ويـژگـي زشـت (نـان بـه نـرخ روز خـوردن) و چـون بـوقـلمـون بـودن، هـمـواره هـمـراه اهل باطل است و انديشه آنان همواره در جهت منافع مادّي به كار مي افتد.

زيـاد بـن ابـيـه، پدر عبيدالله، در آغاز حكومت علوي، در استانداري بصره خدمت مي كرد و حتّي مدتي جانشين استاندار نيز بوده است. از لحن تند نامه اي كه امام به او مي نويسد،

پيداست كه آن حضرت، شناختي كافي از او داشته و مي دانسته است كه او شايسته حكومت نيست. [1] .

ديـري نـگـذشت كه زياد دريافت كه غريزه دنياطلبي اش در جبهه حق ارضاء نمي شود و از اين رو، بـه سـوي مـعـاويـه رفـت و از خـواص دسـتـگاه اموي شد. خاندان زياد سالياني بسيار بر بـصـره و كـوفـه حـاكم بودند و همه شيعيان علي (ع) را در اين دو شهر شيعه نشين، از دم تيغ گذرانيدند و فرزند نابكار زياد ـ عبيدالله ـ عامل اصلي رخداد كربلا بود. شبث بن ربعي نيز از ايـن گـونـه كسان بود. او نخست از فرستادگان امام علي (ع) به سوي معاويه بود و سپس، از سـران خـوارج شـد. در زمـان امـام حـسـن (ع) مـعـاويـه بـه او نـامـه نـوشـت كـه امام (ع) را به قـتـل رسـانـد. در زمان امام حسين (ع) نيز به امام نامه نوشت و او را به كوفه فرا خواند. وقتي مـسـلم به كوفه آمد و مردم با او بيعت كردند و عبيدالله وارد كوفه شد، شبث كوشيد تا مردم را از گرد مسلم پراكنده كند و سرانجام، روز عاشورا فرماندهي هزار نفر از يزيديان را بر عهده گـرفـت. [2] شـمـر بـن ذي الجـوشن نيز از اينان بود. او در جنگ صفّين جزو ياران اميرمؤمنان (ع) بود كه در صحنه نبرد سخت مجروح شد. ولي سپس، به دستگاه اموي گراييد و از خواص آنان گشت و يكي از فعّالان صحنه كربلا بود. [3] .


پاورقي

[1] ر.ک. نهج البلاغه، نامه 20.

[2] ر.ک. بحار الانوار،ج 32،ص 448 ـ ج 33، ص 388 ـ ج 44، ص 33 و 315 و 349 و 334.

[3] ر.ک. وقعه صفّين، ص 268.