بازگشت

بي عاطفگي


گـرچـه در طـول زمـان و عـرض زمـيـن هـر جـا جـنـگـي اتـفـاق افتاده، يك يا دو طرفِ درگير بر بـاطـل بـوده انـد، ولي بـه هر حال پديده جنگ جزو ضروريات زندگي بشر شده كه تا كنون گـريـزي از آن نـبـوده اسـت. امـّا جنگجوياني نيز در تاريخ بوده اند كه درميدان جنگ نيز رسم جـوانـمـردي و انـسـانـيت را به جا آورده اند و هرگز شرافت و مروت را در ميدان،سر نبريده اند ولي آتـش افـروزان بـنـي امـيـه، در جـنگي ناخواسته و نابرابر، كه بر پاكترين انسان هاي جـهـان تـحـمـيـل كـردنـد، همراه با امام حسين (ع) و يارانش، عاطفه و مردانگي و مروت و انسانيت و شرافت را نيز به مسلخ بردند و سربريدند و بي عاطفه گي و سنگدلي و درندگي را زنده كـردنـد. بـه راسـتي هيچ قلمي تاب نماياندن آن همه جنايت را ندارد كه در كربلا پديدار شد. آنچه در زير مي آيد، تنها گوشه اي از آن است.

نـقـل اسـت، بـا ايـن كـه شـمـار مردان جنگي جبهه امام حسين (ع) به صد نفر نمي رسيد، سپاهيان يـزيـد در حـدود سـي هـزار نـفـر بـودنـد كـه ايـن، نـشـان دهـنـده نـابـرابـري در آن جـنـگ اسـت. [1] هـمـچـنـيـن بـا ايـنـكـه زنـان و كـودكان نيز در ميان ياران امام حسين (ع) بودند، يزيديان حدود سه شبانه روز آب را بر خيمه هاي امام حسين (ع) بستند. [2] .

يزيديان، پس از پيروزي، بدن پاك همه شهيدان را در پيش چشم زنان و كودكان مثله كردند و سـرهـاي مـقـدس آنـان را بـر نـيـزه بـردنـد و هـمـراه اسـيـران آل پيغمبر (ص) در شهرها و روستاها گردانيدند.

يـزيـديـان، بازماندگان شهيدان كربلا را با وضعي بسيار رقّت بار، بر شتران بي جهاز سـوار كـردنـد و هـمـچـون اسـيـران نـامـسـلمـان بـراي تـمـاشـاي مـردم بـه بـسـيـاري از شـهـرها بردند. [3] .

هـمـچـنـيـن عـصـر عـاشـورا، خـيمه ها را ـ كه تنها پناهگاه داغديدگان جبهه توحيد بود ـ به آتش كشيدند و آنان، شب يازدهم محرم را بدون هيچ سرپناهي در ميان انبوه دشمنان به سر بردند.

عمر سعد، در روز يازدهم محرم، پس از دفن كشته هاي جبهه خود، پيكر پاك و مثله شده شهيدان را بـر جـاي نـهـاد و بـه سـوي كـوفـه حـركـت كـرد. پـس از آن كـه اهـل بـيت (ع) را به عنوان اسيران جنگي به مجلس عبيدالله بن زياد آوردند، آن نابخرد به آنان بي احترامي و پرخاش كرد و حتي بر آن شد تا حضرت زينب (عليهاالسلام) و امام سجاد (ع) را به شهادت برساند كه توسط اطرافيانش از انجام چنين جنايتي منصرف شد.

وقـتـي بـازمـانـدگـان شـهـيدان كربلا وارد مجلس يزيد شدند، همه را با طناب بسته بودند و يـزيـد در حـالي كـه اشـعاري كفرآميز زمزمه مي كرد، با چوبدستي بر لب و دهان امام حسين (ع) مـي نـواخـت. ابـو بـرزه اسـلمـي بـه اين كار زشت اعتراض كرد، و فرياد زد: (واي بر تو اي يزيد! آيا با چوب بر دهان حسين مي زني؟! من با چشم خود ديدم كه پيامبر لبان او و برادرش حـسـن را مـي بـوسـيـد و مـي فـرمـود: (ايـن دو، سـروران اهل بهشتند، خدا لعنت كند كشندگانشان را!)

هـمـچـنـيـن نـقـل اسـت كـه عبيدالله بن زياد دستور داد دست و پا و گردن امام زين العابدين (ع) را زنـجـير كنند با اين كه آن بزرگوار در كربلا به بيماري سختي دچار شده بود و هنگامي كه وارد كوفه شد، ايام نقاهت خود را مي گذراند. [4] .


پاورقي

[1] ر.ک. مقتل، ابو مخنف، ص 176.

[2] همان، ص 98.

[3] لهوف، ص 189 ـ 190.

[4] مقتل، ابو مخنف، ص 212.