بازگشت

استكبار فكري


ايـن بيماري زيانبار، كه بيماران خويش را به هر جنايتي مي آلايد، از دير باز قرباني هايي بـسـيـار گـرفـتـه است. همه سران جبهه كفر به جنون فكري خودبرتربيني دچار بوده اند و نمونه آشكار آن فرعون است كه مي گفت:

(اَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلي) [1] .

من پروردگارِ برترينِ شمايم.

سـران بني اميه نيز بدين جنون دچار بوده اند و هرگز به خداي واحد ايمان نياوردند و تظاهر آنـان بـه بـرخـي آداب اسـلامـي خدعه اي بيش نبوده و از اين رهگذر به گمان خود، جبهه اسلام راسـتـين را خلع سلاح كرده و عوام الناس را نيز با خود همراه كرده و دين را ابزار تحكيم حكومت خويش ساخته اند؛ مثلاً يزيد خود را نماينده خدا و سلطنت را هديه اي از سوي او مي دانسته است؛ چنان كه نقل است او براي توجيح جنايات خود، اين آيه را بر زبان مي رانده است:

(قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ) [2] .

بگو: (بارخدايا! تويي كه فرمانروايي! هر آن كس را كه خواهي، فرمانروايي بخشي؛و از هر كس خواهي فرمان روايي را باز ستاني.) [3] .

هـمـچـنـيـن با اين كه حكومت اموي هيچ اعتقادي به خدا نداشت، به ظاهر (جبري مسلك) بود و جنايت هاي خود را به عهده خدا مي نهاد.

در تـاريخ نقل است، پس از آن كه اهل بيت امام حسين (ع) را به مجلس عبيداللّه آوردند، آن نابخرد نـگـاهـي بـه امـام سـجّاد (ع) كرد و گفت: (اين كيست؟) گفتند: (علي بن الحسين است.) گفت: (مگر عـلي بـن الحـسـيـن را خداوند در كربلا نكشت؟!) امام سجّاد (ع) پاسخ داد: (من برادري داشتم كه نـامـش عـلي بـن الحـسـيـن بـود و مـزدوران تـو او را كـشتند.) عبيد اللّه گفت: (خدا او را كشت.) امام فـرمـود: (آري، خـداونـد جـان ها را هنگام جدا شدن از بدن مي ستاند.) عبيداللّه از پاسخ هاي امام برآشفته شد و گفت: (آيا جرأت مي كني كه سخنان مرا رد مي كني؟! اين را ببريد و گردنش را بـزنـيـد!) حـضـرت زيـنـب (س) بـا تـدبـيـري كـه انـديـشـيـد او را از چـنين جنايتي بازداشت. [4] .

روحـيـّه اسـتـكـبـاري امـويـان و نـوكـرانـشـان سـبـب مـي شـد كـه آنـان تـنـهـا خـود را اهـل رسـتـگـاري و نـجـات بـدانند و ديگران، حتّي كسي چون امام حسين (ع) را سيه بخت و دوزخي بشمارند. نقل است كه امام حسين (ع) پيش از آغاز جنگ در كربلا دستور داده بود در نقطه هاي آسيب پـذيـر خيمه گاه، خندق حفر كنند و صبح عاشورا، در آن خندق آتش افروزند. چون شمر بن ذي الجـوشـن ـ از فـرمـانـدهـان سـپـاه يـزيـد ـ به خيمه ها نزديك شد و به خندق آتش برخورد، با گستاخي فرياد زد: (اي حسين، پيش از دوزخ، خود به ميان آتش رفته اي؟!) [5] .


پاورقي

[1] نازعات (79)، آيه 24.

[2] آل عمران (3)، آيه 26.

[3] بحار الانوار، ج 45، ص 131.

[4] لهوف، ص 202.

[5] تاريخ طبري، ج 5، ص 433.