بازگشت

كشتار بي گناهان


قرآن مجيد ارزشي بسيار بر جان آدمي مي نهد و مي فرمايد:

(وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها) [1] .

هركس مؤمني را به عمد بكشد، جزايش دوزخ است كه در آن هميشه خواهد ماند.

قـرآن، در آيـه اي ديـگـر، حـتـي جـان يـك نـفـر را بـا جـان هـمـه مـردم بـرابـر دانـسـتـه اسـت. [2] ولي خـلفـاي نـاحق، به ويژه امويان، چون به قدرت رسيدند، بندگان خدا را حـيـوانـي مي پنداشتند كه بايد رام شوند و براي رام ساختن آنان به هرگونه جنايتي دست مـي آلودنـد. شـمـار آنـان كـه مـيـان سـالهاي چهل و شصت قمري به دست آنان كشته شدند، چنان بـسـيـار است كه پرداختن بدان كتابي مستقل مي طلبد. در زير كوشيده ايم به اختصار، بخشي از اين جنايت بي سابقه را بازنماييم و اندكي پرده از حقيقت برداريم:

مـعـاويه پس از ماجراي حكميت، بسر بن ارطاة، مردي عامري و ضحّاك بن قيس را با انبوهي از سـپاهيان به شهرها فرستاد و به آنان دستور داد شيعيان علي (ع) را هر جا مي يابند، بكشند و حـتـي بـه زنـان و كـودكـان نـيـز رحـم نـكـنـنـد. آنـان بـه دسـتـور مـعـاويـه عـمـل كـردند، افرادي فراوان راكشتند، خانه ها را ويران و كارگزاران امام را اعدام كردند و حتي وقـتـي بـسـر بـه يـمـن رسيد و دريافت كه عبيداللّه بن عباس ـ كارگزار امام ـ در يمن نيست، دو كودك او را گرفت و سر هر دو را از بدن جدا كرد. [3] .

ابن ابي الحديد مي نويسد:

در زمـان مـعـاويـه، سـخـنرانان در هر كوي و منبري، علي (ع) را لعن مي كردند، از او برائت مي جـستند و به او و اهل بيت (ع) بد مي گفتند. كوفيان در اين زمان از ديگران بيشتر سختي ديدند. زيـاد بن ابيه والي كوفه بود و چون در زمان علي (ع) شيعه بود، شيعيان را خوب مي شناخت. او در كـوفـه و بـصـره، شـيـعـيـان را در هـر جايي مي يافت، مي كشت. رعب و وحشتي بسيار در دلشـان انـداخت و دست و پاهايشان را مي بريد، چشمانشان را درمي آورد و آنان را به شاخه هاي درختان مي آويخت و بسياري از آنان را از عراق آواره كرد. [4] .

محمد بن ابي بكر از ياران باوفا و شايسته اميرمؤمنان (ع) بود كه از سوي آن حضرت به امـارت مـصـر مـنـصـوب شـد. مـعـاويـه، عـمـروعـاص را بـا سـپـاهـي پـرشـمـار بـه سـوي مصر گـسـيل كرد. ياران محمّد در برابر شاميان دوام نياوردند و از گردش پراكنده شدند. معاوية بن حـديـج، كـه سـركـرده بـخـشـي از سـپـاه شـام بـود، مـحـمـد را دسـتـگـيـر كـرد و پـس از رد و بـدل شـدن سـخـنـانـي مـيـان آن دو، مـحـمـّد بـن ابـي بـكـر را بـا لب تـشـنـه بـه قتل رسانيد و پيكرش را در پوست الاغي پيچيد و آتش زد. [5] .

مـالك اشتر نخعي، از نخبگان امّت و ياران فداكار و با بصيرت اميرمؤمنان (ع) بود كه پس از مـحـمـد بـن ابـي بكر به استانداري مصر منصوب شد و عازم آن ديار گشت. وقتي معاويه از عـزيـمـت مـالك آگـاه شـد، كـدخـداي عـريـش را واداشـت تـا در بـرابـر بـخـشـش بـيـسـت سـال مـاليـات، مـالك را بـكـشـد. او نـيـز مـالك را بـه غـذا و اسـتـراحـت دعـوت كرد و ظرفي از عسل زهرآلود در پيش ‍ او نهاد و مالك را به شهادت رسانيد. [6] .

معاويه در سال 39 هجري سربازان خود را بسيج كرد تا به شهرهاي تحت حكومت اميرمؤمنان (ع) هـجـوم بـردنـد. آنان مردم بي گناه را قتل عام مي كردند و اموالشان را به يغما مي بردند. گـر چـه سـپـاهـيـان امام به مقابله با آن ها برخاستند و حمله هاي آنان را دفع كردند، ولي خون شماري بسيار از بي گناهان بر زمين ريخته شد. [7] .

امام باقر (ع) در اين باره مي فرمايد:

در زمـان مـعـاويـه، پـس از ارتـحـال امـام حـسـن (ع)، شـيـعـيـان مـا را در هـمـه شـهـرهـا قـتل عام مي كردند، دست و پاهايشان را مي بريدند، هر كس با ما اظهار دوستي مي كرد، زنداني و امـوالش مـصـادره مـي گـشـت و خـانـه اش مـنـهـدم مي شد و روز به روز بر مصيبت و بلاي آنان افزوده مي گشت. [8] .

حـجـر بـن عـدي و عـمـرو بـن حـَمـِق، دو صـحـابـي بـزرگ رسول خدا (ص) و از ياران سلحشور و باوفاي اميرمؤمنان (ع) بودند كه به عبادت، فضيلت و عـدالت شـهـرت داشـتـنـد. آن دو نيز از تيغ جلاّ د بني اميه در امان نماندند. عمرو به دست حاكم موصل گرفتار شد و به دستور معاويه به قتل رسيد و سرش را براي معاويه فرستادند واين، نخستين سري بود كه در اسلام از شهري به شهري ديگر فرستاده شد. [9] .

حـجـربـن عـدي نـيـز هـمـراه يـارانـش دسـتـگـيـر شـد و زيـاد بـن ابـيـه آنـان را بـه سـوي شـام گـسـيـل كرد، ولي در ميان راه، دستور از معاويه رسيد كه آنان را ميان لعن علي (ع) و مرگ مخيّر كـنـنـد. آن رادمـردان مـؤمـن شـهـادت را بـرگـزيـدنـد و بـه دسـت جـلاّدان مـعـاويـه بـه قتل رسيدند. [10] .

بـزرگـتـريـن گـنـاه و جـنـايـت خـلفـاي نـامـشـروع، عـنـاد و دشـمـنـي آنـان بـا اهـل بـيـت پـيـامـبـر (ع) بـود. اين دشمني در زمان معاويه به اوج خود رسيد و آن نابكار با مسموم كـردن امـام حسن (ع) در كنار فرعون و نمرود جاي گرفت. ابوالفرج اصفهاني در اين باره مي نويسد:

مـعاويه، در نهان، جاسوسي نزد جعده، دختر اشعث بن قيس فرستاد كه همسر امام حسن (ع) بود از او خـواسـت كه آن امام معصوم را مسموم كند و در برابر صد هزار درهم دريافت كند و سپس به هـمـسري يزيد بن معاويه درآيد. جعده چنين كرد و فرزند پيامبر را مسموم ساخت. معاويه مبلغ ياد شده را برايش فرستاد، ولي او را به همسري يزيد در نياورد. [11] .

ايـن جـنـايـت هـا در حـالي صـورت مـي گـرفـت كـه خـلفـا، مـي بـايـد از جـان و مال و ناموس مردم پاسداري كنند. معاويه در پيمان صلحش با امام حسن (ع)، عهد بست كه جان امام حسن و امام حسين (ع) و دوستان و شيعيان علي (ع) در امان باشد و زحمتي برايشان پديد نياورد و از آن امـام بـه بـدي يـاد نـكـنـد، ولي او بـه هـيـچ يـك از بـنـدهـاي پـيـمـان صـلح عـمـل نـكـرد و بـه صـراحـت اعـلام كـرد: (مـن هـمـه مـواد ايـن پـيـمـان نـامـه را زيـر پـاگـذاشـتـم.) [12] .

كـشـتـارهـاي مـعـاويه، زمينه اي مساعد براي فاجعه كربلا فراهم آورد و از يك سو مردم به اين گـونـه جـنـايـت هـاي امـويـان خـو گـرفتند و زندان، شكنجه، تبعيد و خون ريزي در نظر آنان زشـتـي خـويـش را از دسـت داد. و از سـويي ديگر، دستگاه اموي نيز خود را قدرت يگانه و مالك مـردم و جهان اسلام پنداشت و بدين باور رسيد كه هيچ فرد و گروهي توان اعتراض و انتقاد از آن را ندارد و سزاي مخالفان مرگ است.

ايـن مـقـدّمـه هـا بـه امـويـان جـرأتـي بـخـشـيـد تـا بـا تـمـام تـوان و بـدون واهـمـه بـه قـتل و غارت و نابودي اهل بيت پيامبر (ص) همت ورزند و حادثه شوم كربلا را بيافرينند و حتي پـيـروزي خـود را در كوفه و شام جشن بگيرند و بازماندگان شهيدان را به اسيري در شهرها بگردانند و در معرض ديد مردم قرار دهند.


پاورقي

[1] نساء (4)، آيه 93.

[2] مائده (5)، آيه 32.

[3] الغدير، ج 11، ص 16 ـ 17.

[4] شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 44.

[5] کامل، ابن اثير، ج 3، ص 356 ـ 357.

[6] مروج الذهب، مسعودي، ج 2، ص 409.

[7] ر.ک. کامل، ابن اثير، ج 3، ص 375 ـ 385 و الغارات، ثقفي.

[8] شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 44.

[9] الغدير، ج 11، ص 41.

[10] همان، ص 49 ـ 52.

[11] مقاتل الطالبيين، ص 48، دار الکتاب، قم.

[12] ر.ک. شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 46.