بازگشت

تحجر در عاشورا


بـانـزديك شدن مرگ معاويه، روند تحجّر گرايي و ارتجاع همچنان به پيش مي رفت وخلافت پـيـامـبر (ص) ـ كه ملاكش عبارت از خواست خدا و ايمان و اعتقاد و دانش و اخلاق و شايستگي است ـ بـه گـونـه مـوروثـي درآمد و يزيد، ناشايست ترين كس در ميان امّت، بنا بر نقشه و توطئه مـعـاويـه بـر مـسـنـد خـلافـت تـكـيـه زد و بـه عـنـوان پـيـشـواي واجـب الاطـاعـه بـر مـردم تحميل شد و هيچ كس ـ جز امام حسين (ع) و شماري اندك ـ با چنين خلافتي مخالفت نكردند و تمامي اصـول و رهـنمودهاي اسلام درباره خلافت، براي چندمين بار به فراموشي سپرده شد و هر چه امام حسين (ع) در اين راه بيشتر به راهنمايي و بيدار ساختن خفتگان پرداخت كمتر نتيجه گرفت و جز ياران و اهل بيت او كه بيش از صد نفر نبودند، همه مردم در خفقان و جمود فكري و تحجّر به سر مي بردند.

ايـنك به گوشه اي از پندارهاي خام و ارتجاعي مخالفان نهضت عاشورا ـ هم آنان كه روياروي امام ايستادند و هم آنان كه با بي تفاوتي دشمنان را ياري دادند ـ مي نگريم: