بازگشت

رويگرداني از سنت


هـمـه مسلمانان برآنند كه بسياري از احكام و قوانين اسلامي، تنها در سخن و سيره پيامبر (ص) آمده اند و امر و نهي پيامبر (ص) امر و نهي خداست؛ چنان كه قرآن مي فرمايد:

(وَما اتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) [1] .

و آنـچـه را كـه پـيـامـبـر[ص] بـه شما مي دهد، برگيريد، و از آنچه شما را باز مي دارد،باز ايستيد.

در ايـن نـيـز هـيـچ تـرديـدي نـيـسـت كـه شـخـصـيـت عـظـيـم رسـول اكـرم (ص) آيـنـه تـمـام نـماي صفات الهي بود و سراسر زندگي آن حضرت، رنگ و بـويي الهي داشت و همه كردار و گفتارش مورد رضايت خداوند بود و آنچه مي گفت، همان بود كـه خـداونـد مـي خواست و ممكن نيست كه برترين پيامبر الهي سخني بگويد يا كاري انجام دهد كه خدا از آن خشنود نباشد. از اين رو، در قرآن آمده است:

(لَقـَدْ كـانَ لَكـُمْ فـي رَسـُولِ اللّهِ اُسـْوَةٌ حـَسـَنـَةٌ لِمـَنْ كـانَ يـَرْجـُوا اللّهَ وَ الْيـَوْمَ الاْخِرَ) [2] .

بـي گـمـان بـراي شـمـا در رسـول خـدا سـر مـشـقـي نـيـكـوسـت؛ بـراي آن كـس كـه بـه خـدا و روزبازپسين اميد دارد و خداوند رابسيار ياد مي كند.

سـرمـشـق بـودن رسول خدا (ص)، اصلي است كلّي و فراگير در همه امور فردي و اجتماعي و هر چيز كه به سنّت پيامبر (ص) نزديك باشد، به صواب و ثواب الهي نزديك خواهد بود و آنچه مخالف سنّت باشد، بي گمان نادرست و گناه است و انسان را از رستگاري و تقرّب به خداوند باز مي دارد.

مـقـايـسـه سـنـّت پـيـامـبـر (ص) و رفـتـار و كـردار مـردم پـس از ارتـحـال آن حـضـرت، نـشـان دهـنـده روي گـردانـي افـراد و حـكـومـت هـا از راه راسـت رسـول خـدا (ص) اسـت و علل پديد آمدن حادثه كربلا را نيز در همين بايد پي جست. رويدادهاي زير كه تنها نمونه اي از رفتار و كردار مردمان آن روزگار است، گواهي است بر اين حقيقت:

داعـيـه داران و دسـت انـدركـاران خـلافـت در سـقـيـفـه بـنـي سـاعـده مـدّعـي بـودنـد كـه رسول خدا (ص) كسي را براي جانشيني خود برنگزيده و اين كار را بر عهده مردم نهاده است و از اين رو، خود، خليفه اوّل را بر كرسي خلافت نشانيدند. چون ابوبكر در بستر مرگ افتاد، خود، خـليـفـه پـس از خـود را نـصـب كـرد. خـليـفـه دوم نيز تعيين خليفه را بر عهده شوراي شش نفري گـذاشـت كـه خـود، اعـضـاي آن را نصب كرده بود و معاويه و خلفاي پس از او نيز خلافت را به گونه موروثي درخاندان خود قرار دادند.

دگـرگـونـي نـصـب خليفه در موارد ياد شده، نشان از آن است كه آنان به هيچ سنّت يگانه اي پـايبند نبوده اند و هر گروهي بر رأي و انديشه نادرست خويش مي رفته و شيوه نصب خليفه را سازگار با منافع مادّي خويش سامان مي داده است.

سـنّت پيامبر (ص) در چگونگي رفتار با مردم، رحمت و رأفت بود و مهرباني و مردمداري آن حـضـرت، يكي از اسباب گرايش مردم به اسلام و اتحاد و يكپارچگي آنان به شمار مي رفت؛ چنان كه قرآن مي فرمايد:

(فـَبـِمـا رَحـْمـَةٍ مـِنَ اللّهِ لِنـْتَ لَهـُمْوَ لَوْ كـُنـْتَ فـَظـّاً غـَليـظَ الْقـَلْبِ لاَ نـْفـَضُّوا مـِن حَوْلِكَ) [3] .

پـس، بـه [بـركـت] رحـمـت الهـي، بـا آنـان نـرمـخـو[و پـُر مـهـر] شـدي، و اگـر تـنـدخـو و سختدل مي بودي، بي گمان از پيرامونت پراكنده مي شدند.

ولي زمـامـداران پـس از پـيامبر (ص)، اين سنّت را فراموش كردند و به جاي رأفت و مهرباني پيامبر گونه، دست به خشونت و تازيانه و شمشير زدند. اينك به رويدادهاي زير مي نگريم كه گواهي بر اين مدّعايند: آنان كه درپي به چنگ آوردن خلافت بودند، براي بيعت گرفتن از امـيـرمـؤمـنـان (ع) و يـارانـش درِ خانه آن حضرت را آتش زدند و حرمت صدّيقه طاهره (س) را نگاه نـداشـتـنـد بـا ايـن كـه ديـده بودند پيامبر (ص) براي ورود به خانه علي (ع) سه بار اذن مي گـرفـت و مي فرمود: (فاطمه پاره تن من است؛ هر كس او را بيازارد، مرا آزرده است و هر كس مرا بـيـازارد، خـدا را آزرده اسـت.) [4] ابـن ابـي الحـديـد مـي نـويـسـد:معروف است كه تـازيـانـه عـمـر،تـرسـنـاك تر از شمشير حجّاج بوده است. در خبري صحيح آمده است كه روزي بـرخي زنان گرد رسول خدا (ص) اجتماع كرده بودند و مدتي بسيار با آن حضرت به گفت و گـو پـرداخـتـنـد. وقـتـي عمر بدان جا آمد، همه از ترس گريختند. عمر به آنان گفت: (از من مي تـرسـيـد، ولي از رسـول خـدا نـمـي تـرسـيـد؟!) آنـان پاسخ دادند: (آري! تو خشن و سنگدلي.) [5] .

عـثـمـان، ابـوذر صحابي بزرگ رسول خدا (ص) را به جرم اعتراض عليه فساد مالي دستگاه خـلافـت، بـه ربـذه تبعيد كرد و دستود داد ميان مردم جار زنند كه كسي ابوذر را هنگام خروج از مدينه بدرقه نكند و با او سخن نگويد. [6] .

هـمـچـنـيـن، عـثمان دستور داد، عبدالله بن مسعود صحابي بزرگوار پيغمبر را به جرم اعتراض عـليـه رفـتار نادرست دستگاه خلافت آن قدر زدند تا دنده هايش خرد شد. [7] از حسن بصري نقل است:

مـعـاويه چهار جنايت مرتكب شد كه حتي انجام يكي از آن ها نيز سخت و باور نكردني است تا چه رسد به همه آن ها. اوّل آن كه بي مشورت با اصحاب پيامبر (ص) و صاحبان فضيلت، ابلهان را بـر مـسـنـد قـدرت نشانيد. دوم آن كه فرزند فاسد و دائم الخمر و نوازنده خود را به عنوان جـانـشـيـن تـعـيـيـن كـرد. سـوم آن كـه زياد بي پدر را برادر خود خواند با اين كه پيامبر (ص) فـرمـوده بـود: (فرزندي كه پدرش معلوم نيست، به مادر و خانه اي كه در آن به دنيا آمده است منسوب است و هر كس ادعاي انتساب كند، بايد سنگسار شود.) چهارم آن كه حجر بن عدي و يارانش را قتل عام كرد. واي بر معاويه كه خون حجر و يارانش را به گردن گرفت! [8] .

رسـول اكـرم (ص)، عـلي و فـاطـمـه و حسن و حسين (عليهم السلام)را بسيار دوست مي داشت؛ چنان كه به فاطمه و علي (عليهما السلام) مي فرمود: (فدايتان شوم!) [9] و حسن و حسين را بر دوش خود مي نشاند. [10] مسلمانان همگي برآنند كه بنابر نصّ قرآن، عشق به اهل بيت (ع) واجب است و رسول اكرم (ص) به چنين سنّتي بسيار بها مي داده است. ولي خلفا و به پيروي از آنان، مردم چنين سنّتي را پاس نمي داشتند و افزون بر جنگيدن با آنان در جـنـگ هـاي جمل، صفّين و نهروان، آن پاك نهادان را مورد بي مهري قرار مي دادند، و حرمتشان را نگاه نمي داشتند و سرانجام، همه آنان را با زهر يا شمشير به شهادت رسانيدند.

پـيـامـد ايـن رفـتـار نـامـشـروع و نـابـخـردانـه ايـن بـود كـه مـردم، عـالم ترين، عابدترين و كـامـل تـرين انسان ها را ـ كه خاندان پيامبر (ص) بودند ـ خانه نشين و منزوي كردند و در واقع، دروازه هـاي علم و معرفت و آگاهي را بر خود بستند و به شيّاداني روي آوردند كه جز شهوت و قـدرت آرزويـي در سـر نـداشـتـند و از كساني راهنمايي خواستند كه خود گم كرده راه بودند و قرآن، چه زيبا فرموده است:

(...اَفَمَنْ يَهْدي اِلَي الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمْ مَنْ لا يَهِدّي اِلاّ اَنْ يُهْدي) [11] .

آيـــا آن كـــسـي كـه بـه سـوي حـق هـدايـت مـي كـنـد براي پيروي شايسته تر است يا كسي كه (گمراه است و) خود هدايت نمي شود، مگر هدايتش كنند؟! باز گشت به جاهليت پـيـامـبـراكـرم (ص) بـه مـدد ديـن آسـمـانـي اسـلام تـوانـسـت در طـول بـيـسـت و سـه سـال، جـامعه اي يگانه و شايسته پديد آوَرَد كه در آن، ارزش هاي الهي و انـسـانـي به اوج رسيد و مردماني بي فرهنگ و نيمه وحشي به ايمان و معنويت آراسته شدند و صـداقـت و فـداكـاري و راستي و ديگر فضايل اخلاقي را بر جاي صفات حيواني نشانيد؛ چنان كـه قـرآن هـمـان مـردم را چـنـيـن مـي سـتـايـد: (وَيـُؤْثـِرُونَ عـَلي اَنـْفـُسـِهـِمْ وَلَوْ كـانَ بـِهـِمـْ خَصاصَةٌ) [12] .

ديگران را بر خود مقدّم مي دارند هر چند خود بسيار نيازمند باشند.

رسول خدا (ص) براي تداوم و قوام جامعه توحيدي، برنامه اي دراز مدّت فراهم آورد و اجرايش را بـر عـهـده دوازده امـام مـعـصـوم نـهـاد تـا بـا توانايي هاي خدادادي و تدبير و سياست، روند تـكـامـلي جـامـعـه نـو پـاي اسـلامـي را پـي جـويـنـد و بـه مـدد احـكـام و مـقـررات و ديـن كـامـل الهـي، مـديـنـه فـاضـله بـشـري را سـامـان دهـنـد و اهـمـيـت بـسـيـار اصل امامت و وصايت، كه شيعه بدان معتقد است، در همين است؛ چنان كه حضرت آيت اللّه خامنه اي مي فرمايد:

پـيـداسـت كـه تـربـيـت انـسـان هـا كـار تـدريـجي است، كار دفعي نيست. پيامبر در تمام اين ده سال [(حكومت]) تلاش مي كردند كه اين پايه ها استوار و محكم بشود و ريشه بدواند، امّا اين ده سـال بـراي ايـن كـه بـتـوانـد مـردمـي را كـه درسـت بـر ضـدّ ايـن خـصـوصـيـات بـار آمـدنـد، مـتـحـوّل كـنـد، زمـان خـيـلي كـمـي اسـت... مـردمـي كـه در آن جـوّ [جـاهـلي] بـار آمـدند، مي شود در طول ده سال آن ها را تربيت كرد، آن ها را انسان كرد، آن ها را مسلمان كرد، امّا نمي شود اين را در اعـمـاق جـان آن هـا نـفـوذ داد؛ بـه خـصـوص آن چـنـان نفوذ داد كه آن ها بتوانند به نوبه خود در ديگران هم همين تأثير را بگذارند. مردم داشتند پي در پي مسلمان مي شدند، مردمي بودند كه پـيـامـبر را نديده بودند، مردمي بودند كه آن ده سال را درك نكرده بودند.اين مسأله وصايتي كـه شـيعه معتقد است، در اين جا شكل مي گيرد. وصايت، جانشيني و نصب الهي، سرمنشأش اين جـاسـت، بـراي تـداوم آن تـربـيـت اسـت و الاّ مـعـلوم اسـت كـه ايـن وصـايـت از قـبـيـل وصيت هايي كه در دنيا معمول است، نيست كه هر كس مي ميرد، براي پسر خودش وصيت مي كند، قضيه اين است كه بعد از پيامبر، برنامه هاي او بايد ادامه پيدا كند. [13] .

ولي مـنـافـقـان و مخالفان نقابدار اسلام ناب محمّدي (ص) با حيله و توطئه مانع اجراي فرمان خدا و پيامبر (ص) درباره جانشيني آن حضرت شدند و درپي هوا و هوس خويش رفتند و اين، آغاز كجروي و انحراف بود.

قـرآن مجيد اين كجروي و انحراف را پيش بيني كرده و آن را بازگشت به جاهليت دانسته و هشدار داده است:

(وَ مـا مـُحـَمَّدٌ الاِّ رَسـُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَائِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي اَعْقابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللّهُ الشّاكِرينَ) [14] .

و محمد جز پيامبري نيست كه پيش از او [نيز] پيامبراني [آمده و] گذشتند. آيا اگربميرد يا كشته شـود، از عـقـيـده خويش باز مي گرديد؟! و هر كس ‍ از عقيده خويش بازگردد، هرگز زياني به خداوند نمي رسد، و به زودي خداوند سپاسگزاران را پاداش مي دهد.

رسول اكرم (ص) در غدير خم ضمن تلاوت اين آيه، اظهار داشت كه علي (ع) و فرزندان او ـ كه فـرزنـدان پـيـامـبـر نـيـز هـسـتـنـد ـ شاكران و صابراني هستند كه هيچ گاه در دين سستي نمي ورزند. [15] .

مـي تـوان گـفـت طليعه گرايش به جاهليت و ترجيح نابخردانه افكار و آداب جاهلي بر احكام و قـوانـيـن اسـلامـي، از نـخـستين روزهاي پس از ارتحال پيامبر (ص) نمودار شد و پيش بيني آيه مذكور محقق گشت، چنان كه حضرت فاطمه (س) درخطبه مشهور خود در همان روزها مي فرمايد:

(اَفـَحـُكـْمَ الْجـاهـِلِيَّةِ يـَبـْغـُون [16] اَلاَّْنَ مـاتَ رَسـُولُ اللّهِ (ص)، اَمَتُّمْدينَهُ) [17] .

آيـا حـكـم جـاهليت را مي خواهند؟! اينك پيامبر (ص) چشم از دنيا فروبسته است و شما آيين او را از ميان برده ايد.

حديثي از اميرمؤمنان (ع) نقل است كه در آن فرموده است:

(اِنَّهُمْ يُطالِبُونَ بِثاراتِ الْجاهِليَّةِ) [18] .

آنان در پي [انتقام] خون هاي دوران جاهليتند.

هـمـچـنـيـن سـال هـا بـعـد كـه بـه خـلافت مي رسد، در خطبه قاصعه، ضمن ريشه يابي تعصب كـوركـورانـه، تـكبّر و نخوت، از بازگشت مردم به خوي و خصلت جاهلي سخن مي گويد و مي فرمايد:

(اَلا وَاِنَّكُمْ قَدْنَفَضْتُمْ اَيْديَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطّ اعَةِ وَثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِاَحْك امِ الْج اهـِلِيَّةِ... وَاعـْلَمـُوا اَنَّكُمْصِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ اَعْراباً وَ بَعْدَ الْمُوالاةِ اَحْر اباً ما تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الاِْسْلامِ اِلاّ بِاسْمِهِ وَلا تَعْرِفُونَ مِنَ الاْيمانِ اِلاّ رَسْمَهُ) [19] .

آگـاه بـاشيد كه شما از ريسمان طاعت [الهي]دست كشيديد و در دژ خدا ـ كه برگردتان استوار بـود ـ بـا احـكـام جـاهـلي رخنه پديد آورديد... بدانيد كه پس از هجرت، بدوي گشتيد و پس از دوسـتـي، دشـمـن شديد. شما با اسلام جز با نامش ارتباطي نداريد و از ايمان جز نام و نشانش چيزي نمي دانيد!

امـام حـسـن (ع) نـيـز در جـلسـه اي كـه مـعـاويـه بـا بـرخـي سـران بـنـي امـيـه تـشـكـيـل داده بـود، بـه ايـن حـقـيـقـت اشـاره مي كند و مي فرمايد: (تَتَّبِعُ الْبَغايا وَتُحْيي اَمْرَ الْجاهِليَّةِ وَتُميتُ الاِْسْلامَ) [20] .

تو همواره در پي روسپياني و رسم جاهلي را زنده مي كني و آيين اسلام را نابودمي سازي.

پـديـده شـوم بـاز گـشـت بـه جـاهـليـت و اسـلام زدايـي، پـايـه سـيـاسـت حـزب امـوي را تـشـكـيـل مي داد و بي گمان در رخداد شوم كربلا نيز اثر نهاد و در حقيقت كوشش امويان بر آن بود كه با كشتن آخرين مسلمانان راستين با خاطري آسوده، آداب و رسوم جاهلي خويش را احيا كنند چنان كه عبيد اللّهِ بن زياد ـ پس از قتل عام امام حسين (ع) و يارانش خطاب به اسيران گفت:

(اَلْحمْدُلِلّهِ الَّذي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ اَكْذَبَ اُحْدُوثَتَكُمْ) [21] .

سپاس خدايي را كه شما را رسوا ساخت و كشت و بافته هايتان را تكذيب كرد.

يـزيـد نيز با ورود اهل بيت (ع) به دربار حكومت اموي، با گستاخي سخن از انتقام جنگ بدر به مـيـان مـي آورد كـه سـران كـفـر و شـرك و پـرچـمـداران جـاهـليـت در آن بـه قـتل رسيده بودند [22] و بدين سان، سهم مخرّب گرايش به دوران جاهلي در پديد آمدن واقعه عاشورا را آشكار ساخت.


پاورقي

[1] حشر (59)، آيه 7.

[2] احزاب (33)، آيه 21.

[3] آل عمران (3)، آيه 159.

[4] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 16، ص 273.

[5] همان، ج 1، ص 181.

[6] شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 252.

[7] همان، ج 3، ص 44.

[8] همان، ج 2، ص 262.

[9] بحار الانوار، ج 43، ص 116.

[10] همان، ص 268.

[11] يونس (10)، آيه 35.

[12] حشر (59)، آيه 9.

[13] روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ 19/2/77، ص 14.

[14] آل عمران (3)، آيه 144.

[15] تفسير صافي، ج 1، ص 389 اعلي بيروت.

[16] مائده (5)، آيه 50.

[17] شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 212.

[18] بحار الانوار، ج 28، ص 209.

[19] نهج البلاغه، خطبه 234، ص 807 ـ 808.

[20] بحار الانوار، ج 44، ص 84.

[21] همان، ج 45، ص 117.

[22] بحار الانوار، ج 45، ص 133.