بازگشت

عاشورا در ديده عبرت


چـنـان كـه گـذشـت بـخـش مـهمّي از آيات قرآن و شمار بسياري از روايات معصومين به موضوع عـبـرت و عـبـرت آمـوزي پـرداخـتـه انـد و عـقـل سـليـم نـيـز بـرضرورت عبرت آموختن از تاريخ گذشتگان تأكيد دارد.

اگـر جـامـعـه اي چـشم بصيرت خود را بگشايد و از چنين گنجينه ارزشمندي سود جويد، دريچه سعادت ابدي را به روي خود گشوده است و اگر چشم خود را بر واقعيت هاي تاريخي بربندد و از سـرگـذشـت پيشينيان عبرت نياموزد و از شكست هاي گذشتگان پند نگيرد به سرنوشت آنان دچـار خواهد شد و پس از چندي خود مايه عبرت خواهد گشت. اميرمؤمنان (ع) در اين باره هشدار مي دهد:

(... واعْتَبِرُوا بِمَنْ اَضاعَها وَ لا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ اَطاعَها) [1] .

و از سرنوشت آنان كه از تقوا روي بر تافتند، عبرت گيريد، و مبادا آنان كه بدان روي آورده اند، از سرنوشت شما عبرت گيرند.

بنا بر آنچه گذشت، به واقعه عاشورا از دو جنبه مي توان نگريست:

1 ـ جنبه درس آموزي آن ـ كه رفتار و گفتار و پيام هاي شور آفرين امام حسين (ع) و ياران اوست. ايـن جـنـبـه شـايسته آن است كه همواره ميان مسلمانان باز گو شود، ارزيابي گردد و الگوي خـداجـويان قرار گيرد تا زندگي و جامعه اي عاشورايي داشته باشند. طرّاح عاشورا حضرت امام حسين (ع) اين جنبه عاشورا را به خوبي ترسيم كرده و فرموده است:

(لَكُمْ فِيَّ اُسْوَةٌ) [2] .

من نمونه آرماني شمايم.

پس از حادثه عاشورا، اهل بيت (ع)، شيعيان و فرهيختگان بدين جنبه به دقّت عنايت ورزيدند و بدين سان، ياد كرد عاشورا در قالب مجالس عزاداري، زيارت و باز گفتن تاريخ آن حماسه بـزرگ، جـاي خـود را در جـامـعه اسلامي باز كرد و نهضت هاي خونين شيعه يكي پس از ديگري بـه وقـوع پـيوست و شيعيان با اسوه گيري از سيدالشهدا و شهداي كربلا، سدّي پولادين در بـرابـر خـلفـا و سـتـم آنـان پـديـد آوردنـد و خـط اسـلام اصيل را با خون خود ترسيم كردند.

داسـتـان نـهـضت توّابين، قيام زيد بن علي و يحيي بن زيد، شهداي فخ، نهضت هاي صد ساله اخـيـر ايـران و انـقـلاب شـكـوهـمـند اسلامي نمونه هايي الهام گرفته از نهضت كربلايند و امام خـمـيـني ـ قّدس سرّه -نهضت خويش را از مجلس روز عاشورا آغاز كرد و همواره بر الهام گيري از امام حسين (ع) تأكيد مي كرد، چنان كه خود مي فرمايد:

(سـيـدالشـهـداء عـليـه السلام) خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاي خودش را داد براي اسلام. مگر ما، خون ما رنگين تر از خون سيدالشهداء است؟ ما چرا بترسيم از اين كه خون بدهيم يا اين كه جان مي دهيم؟ [3] .

مـلّت مـا از طفل شش ماهه تا پيرمرد هشتاد ساله را در راه خدا فدا كرد و اين اقتدا به بزرگ مرد تـاريـخ، حـضـرت سـيـدالشـهـدا (ع) اسـت. حـضـرت سـيـدالشـهـدا (ع) بـه هـمـه آمـوخـت كـه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد. [4] .

2 ـ جـنـبـه ديـگـر، ويـژگـي عـبـرت آمـوزي عـاشوراست كه بايد به دقت بازنگري شود و همه اعـمـال زشـت و نـنگين حكومت ستمگر اموي و مسلمان نمايان آن زمان بررسي و ريشه يابي گردد تـا جـامـعه اسلامي براي بار ديگر بدان ورطه در نيفتد. عبرت آموزي از حادثه عاشورا سبب مي شـود كـه پـيـروان اسـلام نـاب، اشـتـبـاهـات مـسـلمـانـان را در سال هاي وقوع عاشورا در پيش روي قرار دهند و خود را از خمودي و بي تفاوتي در برابر جنگ حـق و بـاطـل بـر حـذر دارنـد و بـه سـتمگران چندان مهلت ندهند كه چنان به پيش ‍ روند كه همه مـقـدّسـات و ارزش هـاي آنان را نشانه روند. گمراهان و ستمگران نيز بايد از سرنوشت شوم و نـكبت بار اسلاف خويش درس گيرند و با مرورجنايت هاي آنان، در انديشه هاي شيطاني خويش تجديد نظر كنند و اگر چند صباحي به قدرت رسيدند، به هوش باشند كه ستم و جنايت، جز لعـن و نـفـريـن ابدي و هلاكت و دوزخ، فرجامي نخواهد داشت. استاد شهيد مطهري پيرامون ابعاد عبرت آميزي و درس آموزي رويداد عاشورا مي گويد:

حـادثـه عـاشـورا و تـاريـخـچـه كـربلا دو صفحه دارد: يك صفحه سفيد و نوراني و يك صفحه تـاريـك، سـيـاه و ظلماني كه هر دو صفحه اش يا بي نظير است يا كم نظير. امّا صفحه سياه و تـاريـكـش از آن نظر سياه و تاريك است كه در آن فقط جنايت بي نظير و يا كم نظير مي بينيم... ايـن تـاريـخـچـه يـك صـفـحه ديگر هم دارد كه... در آن جا قهرمان، حسين است. در آن صفحه ديـگـر جـنايت نيست، تراژدي نيست، بلكه حماسه است، افتخار و نورانيّت است، تجلّي حقيقت و انسانيت است. [5] .

آنچه در اردوگاه حسيني به چشم مي آيد، عبارت از خوبي ها و زيبايي ها و انسانيّت است و آنچه در سـوي ديـگـر اسـت، هـمـه پليدي، جنايت، خشونت، درنده خويي و تبهكاري است. بدين سان واقعه عاشورا نموداري شايسته از عبرت است و درس هايي ارزشمند و بي نظير در خود دارد.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، خطبه 191.

[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 403.

[3] صحيفه نور، ج 2، ص 208.

[4] همان، ج 17، ص 58.

[5] حماسه حسيني، ج 1، ص 123 ـ 124.