بازگشت

گناهان شايسته عبرت در قرآن


1 ـ كفر و الحاد: انكار خداوند بزرگ و آفريننده جهان هستي درقالب كفر، شرك والحاد، گناهي بـس بـزرگ اسـت كـه ذهن و انديشه بسياري از اقوام گذشته را به خويش آلوده و آنان را مايه عـبـرت ديـگـران كـرده اسـت. خـداوند، اقوامي بسيار، چون قوم نوح و عاد و ثمود را به عذابي دردناك گرفتار كرده است. از آن رو كه به پيامبران الهي ايمان نياوردند و راه كفر و الحاد در پيش ‍ گرفتند. در قرآن آمده است:

(اَلا اِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ اَلا بُعْداً لِثَمُودَ) [1] .

آگاه باشيد كه ثموديان به پروردگارشان كفر ورزيدند. هان، مرگ بر ثمود.

همچنين مي فرمايد:

وَ اِنْ يـُكـَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نوحٍ وَ عادٌ و ثَمُودُ وَ قَوْمُ اِبْراهيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ اَصْحابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسي فَاَمْلَيْتُ لِلْكافِرينَ ثُمَّ اَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ) [2] .

واگـر تـو را تـكـذيـب كـنـنـد، بي گمان پيش از آنان، قوم نوح و عاد و ثمود[نيز] به تكذيب پـرداخـتـنـد، و [نـيـز] قـوم ابـراهـيـم و قـوم لوط، و [هـمـچـنـيـن] اهـل مـديـن؛ و مـوسـي تـكذيب شد، پس كافران را مهلت دادم، سپس [گريبان] آنان را گرفتم. بنگر، عذاب من چگونه بود؟!

2 ـ ستمكاري: اين كار زشت نيز درياي خشم و غضب الهي را به خروش در مي آورد و دير يا زود، ستمگران بي رحم را به سزاي كردار ناپسندشان مي رساند؛ چنان كه قرآن مي فرمايد:

(فـكـَاَيِّنْ مـِنْ قـَرْيـَةٍ اَهـْلَكـْنـاهـا وَ هـِيَ ظـالِمـَةٌ فـَهِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ) [3] .

چـه بـسـيـار شـهـرهـا ـ كه ستمكار بودند ـ هلاكشان كرديم و [اينك] آن [شهرها] سقفهايشان فرو ريخته است، و [چه بسيار] چاه هاي متروك و كوشك هاي افراشته را.

3 ـ پـاي فـشاري بر گناهان جنسي: هر چند هر گناهي از آن رو كه نافرماني خداست، گناهي بـزرگ اسـت، ولي پـاي فـشـاري بـر بـرخـي گـنـاهان چنان بر آدمي و زندگاني اجتماعي او تـأثـيـري زيـانـبار مي نهد كه عذاب و كيفر الهي را در پي مي آورد. [4] و گناهان جنسي از اين گونه گناهانند.

4 ـ نافرماني و سركشي: آسمانها و زمين و آنچه در آن هاست، آفريده و فرمانبردار ذات مقدس الهـي اسـت و كـارگـاه تـكوين، كار فرمايي جز خدا ندارد. كتاب تشريع نيز با كتاب تكوين هـمـاهـنـگ اسـت و حـكمت و علم خداوند، مقررات تكوين را در آن كتاب رقم زده است كه اگراجرا شود صـلاح و مـصـلحـت درپـي مـي آورد و گـرنـه مـرگ جامعه انساني و بد فرجامي اش حتمي است. دريدن حرمت قانون، تجاوز به حدود الهي و حقوق مردم، انسان بودن و ادّعاي خدايي كردن و در يـك كـلمـه نافرماني و سركشي، كرداري زشت است كه بنا بر سنّت الهي شايسته كيفراست. خداوند در اين باره مي فرمايد:

(اَلَّذيـنَ طـَغـَوْا فـِي الْبـِلادِ فـَاَكـْثـَرُوا فـيـهـَا الْفـَسادَ فـَصـَبَّ عـَلَيـْهـِمْ رَبُّكَ سـَوْطَ عـَذابٍ) [5] .

هـمـانـان كـه در شـهرها سر به طغيان برداشتند، و در آن ها بسيار تبهكاري كردند، [تاآن كه] پروردگارت بر سر آنان تازيانه عذاب را فرونواخت.

و در باره فرجام سياه ثموديان سركش مي فرمايد:

(فَاَمّا ثَمُودُ فَاُهْلِكُوا بِالطّاغِيَةِ) [6] .

ثموديان به [سزاي] سركشي [خود] به هلاكت رسيدند.

5 ـ بـي تـفـاوتـي: انـسـان افزون بر زندگاني فردي، داراي زندگاني اجتماعي نيز هست و سـرنـوشـت هـركـس بـا جـامعه اي كه در آن زندگي مي كند، گره خورده است و در حيات و مرگ، شـادابـي و پـژمـردگـي، آزادي و اسـارت، فـقر و غناي جامعه خويش شريك است و كسي حق آن نـدارد خـود را تـافـتـه جـدا بافته فرض كند و نسبت به آنچه در جامعه رخ مي دهد بي تفاوت بـاشـد. مـسـؤ وليـت اجـتـمـاعـي در اديـان الهـي، شكلي جدّي تر دارد و تديّن، گونه اي تعهد اجتماعي نيز هست به گونه اي كه سر باز زدن از آن، كيفر الهي را در پي دارد:

لُعِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ بَني اِسْرائيلَ عَلي لِسانِ داوُودَ وَ عيسَي بْنَ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ كانُوا لا يَتَن اهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ) [7] .

از مـيـان فـرزنـدان اسـرائيـل، آنـان كـه كـفر ورزيدند، به زبان داوود و عيسي بن مريم، لعن شـدنـد. اين [كيفر] از آن رو بود كه عصيان مي ورزيدند و [از فرمان خدا] سر باز مي زدند، [و] از كـار زشـتـي كـه بـه انجام مي رسانيدند، يكديگر را باز نمي داشتند. راستي، چه بد بود آنچه مي كردند.

امام صادق (ع) در تفسير اين آيه مي فرمايد:

آنـان كـه گـرفـتار لعن و نفرين شدند، در كردار زشت و مجالس گناهكاران شركت نمي كردند، بـلكـه هـر گـاه بـا آنـان روبـه رو مـي شـدنـد، بـه رويـشـان مـي خـنـديـدنـد و بـا آنـان انـس داشتند. [8] .


پاورقي

[1] هود (11)، آيه 68.

[2] حج (22)، آيه 42 ـ 44.

[3] حج (22)، آيه 45.

[4] ر.ک. عنکبوت (29)، آيات 28ـ 34.

[5] فجر (89)، آيات 11 ـ 13.

[6] الحاقه (69)، آيه 5.

[7] مائده، (5)،، آيات 78 ـ 79.

[8] تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 661.