بازگشت

انعكاس عاشورا در فقه سياسي


يكي از محورهاي قابل توجه در موضوع عاشورا، كه تاكنون نيز كمتر به آن پرداخته شده، بررسي تأثير و نقشي است كه اين حركت بزرگ در فقه سياسي ما داشته است. يك نگاه به جنبه فقهي عاشورا، همان است كه به صورت گسترده در ابوابي چند از عبادات و بر اساس متون روايي، مورد توجه فقهاي عظام قرار گرفته و آن همه آداب و سنن و احكام در فصول مختلف نماز و زيارات و روزه و طهارت و مانند آن را ويژه خود ساخته است و همه فقها نيز طبعاً به آن پرداخته و در ابواب مختلف فتوا داده اند. يك نگاه به بعد فقهي نيز در عرض تحليلها و ارزيابي هاي تاريخي، اجتماعي و كلامي واقع شده و مي شود و اصل حركت امام (ع) را در چارچوب موازين فقهي بررسي مي كند تا نشان دهد قيام امام (ع) از نقطه نظر فقهي، چه صورتي دارد و در كدام جايگاه قرار مي گيرد و در واقع حركت امام (ع) را بر اساس موازين موجود فقهي چگونه بايد تفسير و تحليل كرد؟ چنان كه مي توان همين پرسش را از نقطه نظر تاريخي و اجتماعي داشت و يا آن را از نظر كلامي و در محدوده بحث علم امامت مطرح ساخت. اما از منظر فقهي مي توان نگاه سوّمي نيز برخاسته از نگاه دوم، به حركت امام (ع) داشت و آن نقشي است كه در فقه موجود و در كلمات فقهاي عظام داشته است و چگونگي طرح و تحليل آن به عنوان يك مستند فقهي و در واقع به مثابه مصداقي از سنت عملي معصوم (ع). اين همان بعدي از عاشورا است كه علي رغم اهميتي كه دارد كمتر به آن پرداخته شده و اينك وجهه اصلي اين مقاله قرار گرفته است.

بنابراين آنچه در اين مقاله، مورد نظر است نه احكام فقهي مربوط به عاشورا و نه تحليل فقهي انگيزه و ماهيت عاشورا، بلكه بررسي و ارزيابي اين موضوع است كه فقهاي ما از چه منظري به عاشورا نگريسته اند و حركت امام (ع) به عنوان سيره عملي معصوم، چه نقشي در فقه سياسي آنان داشته است؟

نمونه پيشين اين مستندسازي بهره جستن فقيهان شيعه و سنّي، از موضع اميرالمؤمنين (ع) در برخورد با باغيان به ويژه ناكثين جمل و چگونگي تعامل حضرت با آنان در آغاز، ميانه و پايان جنگ است كه در فقه به عنوان دليل عمده اي بويژه براي فقهاي سنّي مطرح شده و مورد استناد قرار گرفته است، چرا كه تا آن روز، نه در زمان پيامبر اكرم (ص) و نه در دوره خلفاي پيشين، نمونه اي قابل استناد در اندازه جنگ با باغيان رخ نداده بود.