بازگشت

آيا لعن بر يزيد جايز است؟


پاسخ: بايد توجه داشت كه: لعن بر يزيد به عنوان يكي از جلوه هاي تبرّي، اختصاص به شيعه اماميه ندارد؛ زيرا هر انسان بيدار دلي، ظالم را لعن و نفرين مي كند و حامي مظلوم است و اين منطق قرآن كريم: (أَ لاَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَي الظَّالِمِينَ). [1] .

يكي از نشانه هاي تبرّي و اعلام نفرت از قاتلان امام حسين (عليه السلام) لعن بر يزيد است كه همه مسلمانان (اعم از شيعه و سني) در آن اتّفاق نظريه دارند.

مسعودي، مورخ بزرگ اهل سنت، در «مروج الذهب» مي نويسد: «... و ما ظهر من فسقه من قتله ابن بنت رسول الله (صلي الله عليه وآله) وأنصاره، و ما أظهر من شرب الخمور و سيره سيرة فرعون، بل كان فرعون أعدل منه في رعيّته و أنصف منه لخاصّته و عامّته». [2] .

«ظلم و جور يزيد فراگير شد و فسق و فجور او نمودار گشت. فرزند دختر پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) و يارانش را به شهادت رساند و مي گساري را رواج داد.»

سيره و كردار او، همچون سيره فرعون بود؛ بلكه بارها بدتر از فرعون! وي مي افزايد: يزيد كعبه را به آتش كشيد. يازده روز پس از هتك حرمتِ كعبه، راهي جهنّم گرديد. «وسفك الدّماء، و الفسق و الفجور، و غير ذلك مما قد ورد فيه الوعيد باليأس من غفرانه، كوروده فيمن جحد توحيده و خالف رسله»؛ «فسق و فجور او به حدي بود كه از غفران الهي نسبت به او بايد مأيوس بود». [3] .

2 ـ مورخ و فقيه اهل سنّت (ابن العماد حنبلي) در كتاب معروف خود «شذرات الذهب» [4] مي نويسد: ابن عساكر نقل مي كند كه اين ابيات (ليت أشياخي ببدر


شهدوا...) از يزيد است.

اگر اين حرف درست باشد، بدون ترديد؛ او كافر است؛ «فإن صحّت عنه فهو كافر بلا ريب...». [5] وي همچنين يادآور مي شود: در مردي در حضور عمربن عبدالعزيز، ضمن سخناني گفت: اميرمؤمنان يزيد بن معاويه... عمر بن عبد العزيز دستور داد او را بيست ضربه تازيانه زدند. [6] .

ابي فلاح در پايان اين بخش يادآور مي شود: وقال اليافعي: «وأمّا حكم من قتل الحسين أو أمر بقتله ممّن استحلّ ذلك فهو كافر، وإنْ لم يستحلّ ففاسقٌ فاجرٌ» ؛ [7] «كسي كه دستور قتل حسين را صادر كرد، اگر ريختن خون او را مباح مي دانست او كافر است و اگر مباح نمي دانست، فاجر و فاسق است.»

3ـ ابن حجر شافعي در كتاب «الصواعق المحرقه» مي نويسد: هنگامي كه از احمدبن حنبل در مورد لعن بر يزيد پرسيدند، پاسخ داد: چگونه لعن نسبت به او صورت نگيرد در حالي كه قرآن وي را مورد لعن قرار داده است؛ آنجا كه مي فرمايد: (فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ، أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللهُ [8] ). [9] .

4 ـ علاّمه تفتازاني حنفي در كتاب «شرح العقائد» يادآور مي شود: صاحب نظران، در باب لعن بريزيد اتفاق نظر دارند «اتّفقوا علي جواز لعن من قتل الحسين او رضي به».

او نيز مي نويسد: حقيقت مسأله آن است كه رضايت يزيد بر قتل حسين (عليه السلام) و شادي كردن و اهانت به اهل بيت توسط او، از اخبار متواتر است؛ بنابراين، در جواز لعن او بلكه كفر او ترديدي به خود راه نمي دهيم. لعنت خدا بر او و يارانش باد! [10] .


«والحق إنّ رضا يزيد بقتل الحسين واسْتبشاره بذلك وإهانته أهل بيت رسول الله (صلي الله عليه وآله) مما تواتر معنا... فنحن لا نتوقّف في شأنه بل في كفره... لعنة الله عليه وعلي أنصاره وأعوانه».

5 ـ ابن اثير، انديشمند شافعي مي نويسد: امام حسين (عليه السلام) حتي بيعت با معاويه را نمي پسنديد. امام معدن تمام صفات نيك بود. [11] .

7 ـ 6 ـ ابن جوزي و در تذكرة الخواص، فصلي را تحت عنوان: «في يزيدبن معاويه» ترتيب داده، در آن نكاتي را يادآور شده است؛ از جمله: معاويه همواره مي گفت: «لولا هواي في يزيد لأبصرتُ رُشْدي»؛ «اگر عشق من به يزيد نبود واقعيت ها را درك مي كردم.»

وي سپس مي نويسد: جدّم ابوالفرج در كتاب خود «الرّد علي المتعصّب العنيد المانع من ذمّ يزيد» مي نگارد: كسي از من پرسيد: نظر شما درباره لعن يزيدبن معاويه چيست؟ پاسخ دادم: اعمال او كفايتش مي كند. او گفت: آيا لعن بر يزيد را جايز مي داني؟ پاسخ دادم: «قد أجازه العلماء الورعون»؛ «دانشمندان پرهيزگار اين مسأله را جايز مي شمارند.» كه يكي از آنان احمد بن حنبل پيشواي مذهب حنبلي است. او در حق يزيد بالاتر از لعن را تجويز كرده است.

صالح به پدرش احمدبن حنبل گفت: گروهي ما را به دوستي يزيد نسبت مي دهند. احمد پاسخ داد: مگر ممكن است كسي ايمان به خدا داشته باشد، در عين حال به يزيد علاقه مند شود؟ گفتم: پس چرا او را لعن نمي كني؟ پاسخ داد: «يا بُنيَّ لم لا تلعن من لعنه الله في كتابه؟»؛ «چرا لعنت در حق كسي كه مورد لعن خداست صورت نگيرد.» گفتم در كجاي قرآن يزيد مورد لعن قرار گرفته است؟ گفت: (فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ، أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمي أَبْصارَهُمْ).


ابن جوزي در ادامه اين فصل ياد آور مي شود كه چون پيامر خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: «لعن الله من أخاف مدينتي»؛ «خدا لعنت كند كسي را كه اهل مدينه ام را بترساند»، چون او مدينه و اهل آن را ترساند، پس بايد لعن و نفرينش كرد. وي همچنين نقل مي كند پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله)فرمود: «من أخاف أهل المدينة ظلماً أخافه الله و عليه لعنة الله و الملائكة و النّاس أجمعين، لا يقبل الله منه يوم القيامة صرفاً و لا عدلا».

مهنّا بن يحيي مي گويد: از احمدبن حنبل درباره لعن يزيد پرسيدم. او پاسخ داد: «هو الّذي فعل ما فعل»؛ «او هر كاري را كه خواست انجام داد». گفتم: مگر چه كرد؟ گفت: «غارة المدينة»؛ [12] «مردم مدينه را ترساند و آنجا را غارت كرد.»

وي همچنين مي نويسد: «... و لا خلاف في أنّ يزيد أخاف أهل المدينة، و سَبي أهلها، و نهبها، و أباحها، و تُسمّي وَقْعَةُ الحرَّة»؛ [13] «ترديدي نيست كه يزيد در واقعه حرّه مردم مدينه را ترساند، مدينه را غارت كرد، مردم را اسير گرفت و جان و مال و ناموس اهل مدينه رابراي سربازان خود مباح دانست، و آن رخداد را واقعه حرّه ناميدند.» زيرا در سال 62 پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) مردم مدينه او را از خلافت خلع كردند و استاندار او را از مدينه بيرون راندند و مي گفتند: «ما به شام رفتيم و يزيد را ديدار كرديم...»؛ «قَدِمْنا من عند رجُل لا دين له يَسكر و يدع الصلاة».

مردم مدينه، پس از خلع يزيد با عبدالله بن حنظله بيعت كردند، عبدالله پس از بازگشت از مدينه و شهادت امام حسين (عليه السلام) بارها چنين نكاتي را متذكر مي شد:

«اي مردم، ما بر ضد يزيد دست به كار نشده بوديم تا آن كه ترسيديم با ادامه حكومت او، از آسمان بر سر ما سنگ ببارد...!».

خبر قيام مدينه به يزيد رسيد. او مسلم بن عقبه را با لشكري انبوه به مدينه گسيل داشت و تا سه روز جان، مال و ناموس مردم مدينه را براي آنان مباح اعلام كرد: «وأقام ثلاثاً ينهب الأموال، ويهتك الحريم». [14] .


گفتني است، لعن بر يزيد، چنان كه در لسان همه انبياي پيشين مطرح بوده، آمدن به كربلا و زيارت اين خاك آسماني نيز توسط همه آنان صورت پذيرفته است؛ ازاين رو، در بحارالأنوار مي خوانيم: «ما مِنْ نَبِيٍّ اِلاّ فَقَدْ زارَ كَربلاء». [15] .

همچنين در بحار الأنوار جلد 45، صفحه 229 آمده است: در آسمان پنجم فرشتگان تمثالي از امير مؤمنان (عليه السلام) با فرق شكافته را نگاه مي كنند و به قاتل او لعنت نثار مي نمايند و نيز هر روز به تمثال امام حسين (عليه السلام) با صورتي آغشته به خون نگاه مي كنند و بر يزيد بن معاويه لعن و نفرين نثار مي كنند و اين كار تا روز قيامت ادامه دارد.


پاورقي

[1] هود: 18.

[2] نک: مروج الذهب، ج 3، ص 32 (نشر دار الهجرة).

[3] ... و سيره سيرة فرعون بل کان فرعون اعدل منه في رعيته و انصف منه في خاصته و عامته... و ليزيد و غيره اخبار عجيبة و مثالب کثيرة من شرب الخمر و قتل ابن بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و لعن الوصي و هدم البيت و احراقه وسفک الدماء والفسق و الفجور و غير ذلک مما ورد فيه الوعيد باليأس من غفرانه کوروده فيمن جحد توحيده و خالف رسله و قد آتينا علي الغرر من ذلک فيما تقدم و سلف من کتب، (مروج الذهب، ج 3، دارالهجر، ايران، ص 32.) 81-78 و موسسه‏ي.

[4] نک: ابن عماد حنبلي، شذرات الذهب، ج 1، صص 69، 68، چاپ دار الفکر، بيروت.

[5] همان.

[6] نک: ابن عماد حنبلي، شذرات الذهب، ج 1، ص 60، چاپ دارالفکر، بيروت.

[7] نک: ابن عماد حنبلي، شذرات الذهب، ج 1، ص 60، چاپ دارالفکر، بيروت.

[8] محمد: 22.

[9] تفسير روح المعاني، ذيل آيه شريفه (ف له عسيتم...) (محمد - 22)، عبدالرزاق موسوي المقرم، مقتل الحسين، ص 9.

[10] شرح العقائد النسفيه، ص 243. 117 نويسنده متن: ملا عمر نسفي شرح: سعد الدين تفتازاني ناشر: انتشارات ديني سيديان.

[11] اسدالغابه في معرفة الاصحابه، ج 1، ص 489؛ ج 2، ص 20 مؤسسه‏.

[12] نک: ابن جوزي، تذکرة الخواص، صص 285، 286،288، فصل في يزيد بن معاويه.

[13] همان.

[14] نک: ابن جوزي، تذکرة الخواص، صص 288-289.

[15] عن جابر، عن أبي جعفر عليه‏السلام قال:«قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ان في النار منزلة لم يکن يستحقها أحد من الناس الا بقتل الحسين بن علي و يحيي بن زکريا عليهماالسلام.

حدثني مع سمع کعبا يقول: أول من لعن قاتل الحسين بن علي عليهماالسلام ابراهيم خليل الرحمن، و أمر ولده بذلک، و أخذ عليهم العهد والميثاق ثم لعنه موسي بن عمران وأمر امته بذلک، ثم لعنه داود و أمر بني اسرائيل بذلک.

ثم لعنه عيسي و أکثر أن قال: يا بني اسرائيل العنوا قاتله، و ان أدرکتم ايامه فلا تجلسوا عنه، فان الشهيد معه کالشهيد مع الأنبياء، مقبل غير مدبر، و کاني أنظر الي بقعته، و ما من نبي الا و قد زار کربلا و وقف عليها، و قال: انک لبقعة کثيرة الخير، فيک يدفن القمر الأزهر»، (بحارالانوار، ج 44، ص 301، به نقل از کامل الزيارات ص 67).