بازگشت

عبدالله بن عمر


وي از بيعت با امير مؤمنان سرباز زد. در برخي از كتب تاريخي آمده است: عبدالله عمر، پس از به دار آويخته شدن عبدالله بن زبير، بر حَجّاج وارد شد و اظهار داشت: «دست خود را دراز كن تا براي عبدالملك از طريق شما بيعت كنم؛ زيرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»، [1] در اين هنگام حَجاج پاي خود را دراز كرد. عبدالله گفت: آيا مرا مسخره كرده اي؟ حَجّاج پاسخ داد: اي احمق ترين فرد قبيله بني عدي! «ما بايَعْتَ مَع عليٍّ وَ تَقُولُ اَلْيَوم: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً أَ وَ ما كانَ عَليٌّ اِمامَ زَمانِكَ؟» «تو با علي بيعت نكردي و امروز حديث: «من ماتَ...» مي خواني؟! مگر علي امام زمان تو نبود؟» و افزود: «تو به خاطر كلام پيامبر به اين جا نيامده اي؛ بلكه اين بر دار رفتن عبدالله زبير است كه تو را به اينجا آورده است» [2] عبدالله بن عمر، به ظاهر مردي زهدپيشه بود، او در دوران عمرش به خاطر شرب خمر، شلاق خورد و عمر كه خليفه وقت بود، پسر خود را تازيانه زد. عبدالله پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) با هيأتي از مردم مدينه، به شام رفت ولي يزيد با ترفندي وي را رام ساخت و او


از آن پس سكوت را برگزيد. [3] .

عبدالله در سال 73 هجري پس از سه ماه از قتل عبدالله بن زبير در سنّ 73 سالگي مرد.


پاورقي

[1] وسائل الشيعه، ج 16، ص 246.

[2] سفينة البحار، ج 2، ماده«عبد» ص 136.

[3] براي آگاهي بيشتر به بخش اعتراض مردم مدينه عليه يزيد، در همين کتاب مراجعه شود.