بازگشت

حكومت نامشروع در نگرش اسلامي كدام است؟


پاسخ: بيان كوتاه، معروف و پر ارج امام هفتم (عليه السلام) حقيقت مورد نظر را به بهترين وجه بازگو مي كند كه فرمودند:

«اِنَّ للهِِ عَلَي النّاسِ حُجَّتَيْنِ، حُجَّةٌ ظاهِرَةٌ وَحُجَّةٌ باطِنَةٌ، فَاَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و اْلأَنْبِياءُ وَ الأَئِمَّةُ، وَ اَمَّا الْباطِنَةُ فَالعُقُولُ». [1] .

«البته از سوي خدا، در ميان مردم، دو رهبر و حجت الهي وجود دارد؛ رهبري ظاهري و رهبري باطني؛ رهبر ظاهري، رسولان، انبيا و امامان معصوم (عليهم السلام)


هستند، امّا رهبر باطني، عقل آدمي است.»

از دقت در بيان فوق اين حقيقت آشكار مي گردد كه:

الف: حكم از آن خداست (إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ) و فقط كساني كه از سوي خداوند متعال به عنوان راهبر، برگزيده شده و به جامعه بشري معرفي گرديده اند، حق حكومت و زعامت و رهبري مردم را دارند.

ب: هيچ گاه دنيا از وجود اين دو خالي نمي شود؛ زيرا «اگر يك لحظه زمين بدون حجت الهي باشد، اهل خود را نابود مي كند». [2] .

ج: رهبريِ الهي ظاهري در هر دوره اي در سيماي «رسول» يا «نبي» يا «امام» براي مردم محقّق و مقرّر است. و از زمان پيدايش آدم تا انقراض عالَم، در مجموع، جوامع بشري را تحت پوشش خود دارد.

نتيجه: در دوران زمامداري معاويه، شيعه بر اساس «نظريه امامت معصوم (عليهم السلام)»، حاكميت وي را نامشروع مي دانستند؛ زيرا او در برابر خليفه اي كه از سوي خدا و خلق برگزيده شده بود ادعاي خلافت داشت.

البته معاويه از آنجا كه فضايي آكنده از رعب و وحشت ايجاد كرده و در چنان فضايي بر مردم حكومت مي كرد و مردم به ناچار او را تحمل مي كردند، ولي انقراض حكومتش را انتظار مي كشيدند؛ كه ناگهان با مسأله اي جديد به نام ولايتعهدي يزيد روبه رو شدند و از آن زمان زمزمه مخالفت ها در هر نقطه از جهان اسلام كم و بيش بالا گرفت.


پاورقي

[1] تحف العقول، مبحث امام هفتم، ص 285، چاپ بيروت.

[2] اصول کافي، ج 1، باب احتياج به امام، «لو خلت الأرض طرفة عين من حجة لساخت بأهلها».