بازگشت

مرگ عدالت


با رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به ديار ابدي، بازار عدالت، به تدريج، به سردي گراييد و اين سردي در دوران خلفاي سه گانه، همچنان بيشتر مي شد. بانگ بيدارباش حكومت كوتاه مدّت عدل علي (عليه السلام) نيز نتوانست روند نزولي آن را سد كند، تا اين كه خود و فرزندش امام مجتبي (عليه السلام) در راه آن به شهادت رسيدند و در نهايت امام حسين (عليه السلام) به همراه ياران پايدارش با خونِ حيات آفرين خود، در صدد تجديد حيات اسلام برآمدند.

سيّد قطب، در كتاب «العدالة الاجتماعيه» مي نويسد: «عثمان از بيت المال، در روز عروسي دويست هزار درهم به دامادش داد و پيرو آن «زيد بن ارقم» ـ خزانه دار مسلمين ـ صبح روز بعد با كمال خشم و ناراحتي به عنوان اعتراض بر عمل عثمان استعفا كرد! عثمان به او گفت: اي پسر ارقم، از اين كه به «صله رحم» پرداختم گريان شدي؟ زيدبن ارقم پاسخ داد: به خدا قسم اگر صد درهم به او بدهي زياد است و عثمان به جاي عذرخواهي، استعفاي وي را پذيرفت». [1] .

ابن ابي الحديد مي نويسد: «خالد بن معمّر سدوسيّ» شخصي به نام «علباء بن هيثم سدوسيّ» را به كناره گيري و دوري از اميرمؤمنان (عليه السلام) دعوت مي كرد. او روزي به وي گفت: اي علباء، در كار خود، قبيله و خويشاوندانت بينديش. از طريق علي (عليه السلام) به دنيا نمي رسي. چه اميد بسته اي به مردي كه من مي خواستم در عطيه فرزندانش ـ حسن و حسين ـ دراهمي بيفزايم تا از تنگي معاش آنان كمي كاسته گردد؛ پيشگيري كرد و خشمگين شد و چيزي برعطاي آن دو نيفزود». [2] .



پاورقي

[1] العدالة الاجتماعيه، ص 186.

[2] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 250.