بازگشت

معاويه


براي درك موقعيت و چگونگي امضاي صلح نامه يا ترك جدال ظاهري توسط امام مجتبي (عليه السلام) و توجه به چهره اصلي زمينه سازان حكومت يزيدي، شناخت چهره معاويه، ابوسفيان و عمروبن عاص ضروري است.

معاويه با لطايف الحيل بر اوضاع مسلط شد. او افكار عمومي شام را به سوي هرآنچه كه خود به آن تمايل داشت، سوق مي داد و كسي بر او خُرده نمي گرفت. او با بردباري ظاهري، انتقادات نسبت به خويش را حل مي كرد. آنچنان دل هاي اهل شام را مجذوب خود ساخته بود كه وقتي در روز چهارشنبه نماز جمعه اقامه كرد، كسي بر او خرده نگرفت! [1] .

معاويه به تحريف احاديث نبوي، كه بر خلاف ميل او بود، نيز


مي پرداخت؛ از جمله در تأويل و تفسير سخن معروف پيامبر (صلي الله عليه وآله) درباره عمار بن ياسر [2] گفت: «قاتل عمار كسي است كه او را به جنگ فراخواند» ولي حضرت علي (عليه السلام) در جوابش فرمودند: «بنابراين قاتل حمزه سيدالشهدا نيز شخص پيامبر است!».

معاويه به دست و پا افتاد و گفت: كلمه «باغيه» در كلام پيامبر به معناي دعوت كننده است نه طغيانگر؛ و ماييم كه مردم را به خونخواهي عثمان دعوت مي كنيم.» در برابر اين تحريف نيز امام علي (عليه السلام) گفتند: «كه قاتلان عمار كساني هستند كه وي را، به دوزخ فرامي خوانند، ولي او آنان را به بهشت». [3] .

جرجي زيدان نيز معاويه را يكي از «بازيگران و سياستمداران بزرگ دنيا» مي نامد» [4] او با تردستي ويژه اي به مبارزه با اهل بيت مي پرداخت، به گونه اي كه مبارزه خونين تلقّي نمي شد!

معاويه در مدينه به ابن عباس گفت: «به همه عمال خود نوشته ام تا از بيان مناقب آل علي خودداري كنند و از تو نيز همين را خواستارم» ابن عباس گفت: «ما را از قرائت قرآن و تفسير آن نهي مي كني؟!» معاويه گفت: «قرآن بخوان ولي از تفسير آن خودداري كن و يا از قول كساني كه برخلاف اهل بيت تفسير مي كنند بگو» ابن عباس گفت: «قرآن در خانه پيامبر (صلي الله عليه وآله) نازل شده و اهل بيت او بهتر از آن آگاهي دارند؛ تو مي گويي تفسير آن را از آل سفيان بپرسم؟» معاويه ساكت شد و به عمال خود نوشت: «از همه كساني كه از فضايل اهل بيت مي گويند بيزارم... هر يك از دوستان عثمان يك فضيلت و منقبت براي او نقل كند او را مقرب بداريد و هركس به دوستي علي تظاهر كند نام او را از ديوان بيت المال محو كنيد». [5] .


معاويه براساس سياست اهريمني و ظاهرفريبي خود به گونه اي عمل مي كرد كه در نظر افراد به عنوان «امين الله»! و «انسان برتر»! تجلي مي نمود.

ابوموسي اشعري [6] نماينده تحميلي از سوي علي (عليه السلام) در مسأله حكميّت، روزي بر معاويه وارد شد و اين چنين سلام داد: «اَلسَّلامُ عَليكَ يا اَمينَ الله»! [7] .

گروهي از مردم مصر نيز زماني كه جهت ديدار با معاويه در شام، وارد كاخ او شدند، اينچنين سلام دادند: «اَلسَّلامُ عليكَ يا رَسُولَ الله»! حال آن كه عمروبن عاص از


آنان خواسته بود كه به گونه عادي و معمولي بر او سلام دهند و به عنوان «امارت و خلافت» بر او سلام ندهند و بر خلاف اين ميل، حتي به عنوان «نبوت» بر او سلام دادند! [8] .

هنگامي كه مرگ معاويه فرا رسيد، نزديكانش را فرا خواند و گفت: «روزي پيامبر پيراهن خود را به من داد و من آن را حفظ كرده ام و وقتي از دنيا رفتم آن را براندامم بپوشانيد و نيز روزي پيامبر در پيش من ناخن دست هايش را چيده بود من آنها را جمع آوري كرده در شيشه اي نهاده ام و شما بعد از مرگ من آن را روي دهان و چشمهايم بريزيد». [9] .

اين بود كه معاويه دل هاي مردم را فريبكارانه تسخير و به خود جلب مي كرد. معاويه فردي چون عمروبن عاص را در كنارش به عنوان وزير مشاور داشت كه به قول جرجي زيدان: «يكي از غول هاي خدعه و نيرنگ باز تاريخ بود». [10] اما يزيد از داشتن چنين فردي محروم بود.


پاورقي

[1] بررسي تاريخ عاشوراء، جلسه اول، ص 4.

[2] «تقتله الفئة الباغية، يدعوهم الي الجنة و يدعونه الي النار». نک: ابن ابي مغازلي، مناقب علي بن ابي طالب، ص 437؛ حاکم، مستدرک، ج 3، ص 137؛ و جامع ترمذي، ج 5، ص 332.

[3] بررسي تاريخي عاشورا، جلسه اول، ص 4.

[4] تاريخ تمدن اسلام - فصل سياستمداران بزرگ.

[5] معاويه در راستاي تأمين مقاصد شوم خود، سياست «علي زدايي» را مورد توجه خود داشت. او طي بخشنامه‏اي به همه عمال خود نوشت که:«برئت الذمة ممن روي شيئا من فضل أبي تراب و أهل بيته، فقامت الخطباء في کل کورة و علي کل منبر، يلعنون عليا و يبرئون منه.» او به اين دو مسأله قناعت نکرد، بلکه طي بخشنامه‏ي ديگري نوشت: گواهي دوستان و شيعيان علي در محکمه، پذيرفته نيست و نيز نوشت: شيعيان و هوداران عثمان را شناسايي کنيد و مورد احترام ويژه قرار دهيد و نيز نوشت: آنچه در فضل عثمان مي‏دانيد افشا کنيد و هرچه حديث و روايت در فضل علي است محو نماييد. و دستور داد که احاديث و رواياتي در فضل عثمان دست و پا کنند و آنها را به فرزندان بياموزند و نيز بخشنامه کرد که : و نيز نوشت: کسي که متهم به دوستي با علي است بر او سخت گيريد و خانه‏اش بر سرش خراب کنيد؛ نيز نوشت: کسي که متهم به دوستي با علي است بر او سخت گيريد و خانه‏اش را بر سرش خراب کنيد؛«فنکلوا به، و أهدموا داره». ابن ابي الحديد پس از نقل مطالب فوق مي‏نويسد:

«فلم يزل الأمر کذلک حتي مات الحسن عليه‏السلام، فازداد البلاء والفتنة فلم يبق أحد من هذا القبيل الا و هو خائف علي دمه أو طريد في الأرض»،) نک: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج...، ص 11).

و همين بود که زمينه‏ي حرکت مردمي عليه رژيم و در نتيجه، نگارش دعوت نامه‏هاي بسياري از بلاد اسلامي؛ از جمله کوفه و بصره به سوي امام حسين عليه‏السلام فراهم آورد.

ابن ابي الحديد حديثي از امام باقر عليه‏السلام نقل مي‏کند که در آن آمده است: روزگار پيروان حق به جايي رسيده بود که اگر به شخصي گفته مي‏شد زنديق يا کافر، بهتر بود از اين که گفته شود: شيعه‏ي علي «حتي ان الرجل ليقال له: زنديق أو کافر أحب اليه من أني قال له: شيعة علي عليه‏السلام!».

[6] «ابو موسي در زمان عثمان فرماندار کوفه بود و از سوي علي عليه‏السلام بر اين منصب ابقا شد. هنگامي که جنگ جمل فرا رسيد و امام از کوفه نيروي رزمي خواست، او گفت: اي مردم هر کس در پي دنياست حرکت کند و هر کس در پي آخرت است در خانه‏اش بنشيند و نيز به مسؤولان تجهيز نيروي رزمي علي عليه‏السلام گفته بود: بيعت عثمان به گردن علي عليه‏السلام، من و شما، بايد با کشندگان او مبارزه کنيم. وقتي که اين خبر به امام بر آشفت و گفت:» فوالله انک من المنافقين قديما» و خلاصه او را از دارالاماره بيرون کردند. (نک: شرح نهج البلاغه، زير نظر آيت الله مکارم شيرازي، ج 3، ص 397).

[7] الکامل، ج 2، ص 12.

[8] الکامل، ج 4، ص 11.

[9] همان، ص 7.

[10] تمدن اسلام، نوشته جرجي زيدان، فصل سياستمداران بزرگ، نک: ذهبي، تاريخ الاسلام، ج 4، ص 316 طبع دارالکتب العربي.