بازگشت

استعفا و كناره گيري وليعهد يزيد از خلافت


از آثار مهم قيام بيدارگر كربلا، مسأله استعفاي معاويه پسر يزيد و استعفاي او از منصب خلافت بود.


ابن حجر در كتاب «الصواعق المحرقه» مي نويسد:

«يزيد بن معاويه در سال 64 هـ. به هلاكت رسيد. پسر جوان او كه مردي صالح و شايسته و همواره بيمار بود، به عنوان ادامه خلافت، قدمي به پيش ننهاد و از آن استقبال نكرد و در هيچ امري مداخله ننمود. او حدود چهل روز و به قولي دو يا سه ماه خليفه بود. در سن بيست سالگي به منبر رفت و گفت: «إِنَّ هذِهِ الْخِلافَةِ حَبْلُ اللهِ». خلافت ريسمان الهي است كه جدم معاويه به ناحق از آنِ خود كرد و حال آن كه اين حق از آنِ علي بن ابي طالب بود. هنگامي كه جدم با گناهانش در قبر آرميد، پدرم خلافت را غاصبانه عهده دار گرديد، درحالي كه خلافت حق پسر دختر پيامبرخدا بود و پدرم نيز هم اكنون در قبر خود با گناهان بسيارش، دست به گريبان است».

او پس از اين اعترافات گريست و گفت:

«عظيم ترين و وحشتناك ترين عمل پدرم، قتل عترت رسول خدا (صلي الله عليه وآله)، روي آوردن به ميگساري و تخريب خانه خدا است. من راه آنان را ادامه نخواهم داد و مقلّد آنان نيستم و اختيار شما مردم با خود شماست، اگر جهان مداري و دنياداري خوب است، ما به قدر لازم به آن رسيديم و اگر بد است به اين مقدار كه رسيديم ذُريّه ابي سفيان را كافي است». سپس از انظار مردم پنهان شد و بعد از چهل روز در گذشت.

ابن حجر پس از نقل اين فراز از تاريخ، مي نويسد: «او (معاوية بن يزيد) از پدر و جدّ خود باانصاف تر بود!». [1] .

بعد از كناره گيري و فوت او، مروان متمايل بود تا خلافت را به عبدالله بن زبير كه در مكه به سر مي برد، انتقال يابد و با او بيعت شود، ولي عبيدالله بن زياد وي را منصرف كرد و با خود او بيعت نمود و پس از وي چهار پسرش يكي پس از ديگري به خلافت رسيدند. مروان در جنگ جمل اسير شد و با شفاعت امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) آزاد گرديد، چنانكه علي (عليه السلام) در نهج البلاغه مي فرمايد: [2] مروان مورد طرد و لعن پيامبراكرم (صلي الله عليه وآله) و


اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود. عايشه به مروان گفت: «أَمّا أَنْتَ يا مَرْوان فَأَشْهَدُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ لَعَنَ أَباكَ وَ أَنْتَ في صُلْبِهِ». [3] .

در «نهج البلاغه» مي خوانيم: «لا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ».

مروان با همسر يزيد ازدواج كرد تا خلافتش بهتر بگذرد، ولي وقتي كه نسبت به خالد بن يزيد، پسر آن زن فحاشي كرد، او با همكاري كنيزهاي خود، مروان را خفه كردند. [4] .



پاورقي

[1] نکـ: الصواعق المحرقه، ص 134 ؛ الإمامة والسياسه، ج2، ص17.

[2] شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 148.

[3] نهج البلاغه، شرح ابن ابي الحديد، ج6، ص150.

[4] الإمامة والسياسه، ج2، ص23.