بازگشت

معرفي عامل كشتار و تظاهر به مذهب


يزيد در حركت انفعالي خود، ابن زياد را مورد لعن و نفرين قرار داد، او را به عنوان قاتل معرفي نمود.

ابن شهرآشوب در مناقب مي نويسد: «يزيددرپاسخ به سخن (عبدالرحمان بن حكم) گفت: «لَعَنَ اللهُ بْنَ مَرْجانَة...!»؛ اگرمن در كربلا بودم تا آن جا كه درتوانم بود، خواسته هاي حسين را برآورده مي ساختم، گرچه به كشته شدن فرزندانم منجر مي گرديد!» [1] .

بعد از شهادت حسين (عليه السلام) يزيد نامه هايي چند براي رجال كشورها نوشت و به نوعي خود را از مسأله شهادت تبرئه كرد؛ از جمله به «محمد حنفيّه» هنگام ملاقات گفت: «در رابطه با كشته شدن حسين، به تو تسليت مي گويم و دلم همچون تو سوخته است. اگر كار در دست من بود حسين را نمي كشتم. ولي عبيدالله از نظر اصلي من آگاه نبود و اقدام به


قتل او كرد». [2] .

يزيد در مرحله عقب نشيني مزوّرانه خود، از امام سجاد (عليه السلام) خواست تا حاجتي از وي بخواهد، امام (عليه السلام) خواستند تا قاتل پدرش را به وي معرفي نمايد. يزيد با مشورت درباريان، «خولي» را حاضر ساخت. او گفت: «سنان بن انس» قاتل حسين است. سنان را حاضر كردند، گفت: «شمر» قاتل حسين است. شمر را حاضر كردند گفت: «راست بگويم كه قاتل حسين كيست؟» گفتند: بگو! گفت: «قاتل حسين كسي است كه درِ خزينه را به روي سپاهيان گشود و سپاه را به كربلا فرستاد».

يزيد منفعل شد و بانگ زد: «برخيزيد و برويد. خدا شما را لعنت كند. شما قبلاً افتخار مي كرديد كه قاتل حسين هستيد ولي اكنون همه چيز را انكار مي كنيد؟». [3] .

ولي اين ترفند يزيد مؤثر واقع نشد؛ از اين رو به ناچار در حضور همگان ـ در دمشق ـ خطبه اي خواند و گفت: «شما مردم شام معتقديد كه من حسين را كشته ام؟! به خدا سوگند من او را نكشتم، نماينده من، عبيدالله او را كشت و به خدا سوگند من قاتل حسين را خواهم كشت». سپس دستور داد تا عاملين اصلي قتل حسين را حاضر كنند.

يزيد با شيادي خاص از «شبث بن ربعي» پرسيد: «واي برتو! آيا من تو را به قتل حسين دستور دادم».

او گفت: «نه؛ بلكه، مصابر بن رهيبه حسين را كشته است».

يزيد رو به او كرد و گفت: «واي برتو! تو حسين را كشتي يا من به تو دستور دادم؟».

پاسخ داد: «نه، بلكه شمر حسين را كشت...».

تا اين كه يزيد خشمگين شد و به قصر بازگشت.


پاورقي

[1] عوالم، ج 17، ص 431 و نفس المهموم، ص 266.

[2] عوالم، ج17، ص644.

[3] رياض القدس، ج 2، ص 333.