بازگشت

اهل بيت در مدينه


امّ كلثوم در آغاز ورود به مدينه اينگونه زمزمه مي كرد:



مدينة جدّنا لا تقبلينا

فبالحسرات والأحزان جينا



خرجنا منك بالأهلين طُرّاً

رجعنا لا رجال و لا بنينا [1] .

«اي شهر جدم، ما را نپذير، كه با حسرت و اندوه فراوان بازگشتيم.

از ميان تو با همه خانواده رفتيم و بازگشتيم در حالي كه مردان و پسران خود را نياورده ايم.»

و زينب كبري، پيش از آن كه به منزل رود، به ديدار قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) شتافته، با دو بازويش دو طرفِ درِ مسجدالنبيّ را گرفت و گفت:


«يا جَدّاهُ! اِنِّي ناعِيَةٌ اِلَيكَ أَخِي الْحُسَين». [2] .

«اي جدّ بزرگوارم، خبر شهادت برادرم ـ حسين ـ را با سوز و گداز برايت آوردم.»



برخيز حال زينب خونين جگر بپرس

از دختر ستم زده حال پسر بپرس



با كشتگان، به دشت بلا، گر نبوده اي

من بوده ام حكايتشان سر به سر بپرس



از ماجراي كوفه و از سرگذشت شام

يك قصه ناشنيده، حديث دگر بپرس



از كودكانت از سفر كوفه و دمشق

پيمودن منازل و رنج سفر بپرس



دارد سكينه از تن صدپاره اش خبر

حال گل شكفته ز مرغ سحر بپرس



از چشم اشكبار و دل بي قرار ما

كرديم چون به سوي شهيدان گذر بپرس



بال وپَرم ز سنگ حوادث به هم شكست

برخيز حال طاير بشكسته پر، بپرس [3] .



سكينه (عليها السلام) نيز در كنار قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرياد برآورد و با ناله گفت:

«يا جدّا، به تو شكايت مي كنم از آنچه بر ما گذشت. به خدا قسم! من سنگدل تر از يزيد نديدم و كافر و مشرك، جفاكارتر، خشن تر و بدتر از او نيافتم. او در حالي كه در برابرش نشسته بوديم، بر دندان هاي پدرم مي زد و مي گفت: «اين زدن را چگونه مي بيني اي حسين؟!». [4] .

رباب تنها همسر امام حسين (عليه السلام) كه در كربلا حضور داشت، [5] پس از بازگشت از كربلا به مدينه، هرگز زير سقف نرفت و هميشه در حزن و ماتم بود تا اين كه از دنيا رفت. [6] گرچه بعضي از مورّخان نوشته اند كه رباب در كربلا با شيعيان اطراف آنجا، باقي ماند و به مدينه بازنگشت.


خبر واقعه كربلا در مدينه

گروهي از مورّخان بر اين باورند كه خبر شهادت سيد الشهدا و يارانش در كربلا، براي نخستين بار توسط امّ سلمه، همسر پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) در مدينه اعلام شد. بدين صورت كه ام سلمه پس از عاشورا رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را در خواب ديد كه محزون و سر و صورتش غبارآلود است، چون علت را جويا شد، پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) پاسخ داد: از كربلا و از مراسم به خاك سپاري حسين مي آيم.

همچنين او، وقتي به شيشه اي كه در آن مقداري از خاك كربلا بود، نگريست ديد آن خاك خونين است و فهميد كه حسين (عليه السلام) را كشته اند.

يعقوبي در تاريخ خود، فصل مقتل الحسين مي نويسد: نخستين كسي كه براي حسين شيون سرداد، امّ سلمه بود؛ زيرا رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شيشه اي به او داده بود كه در آن قدري از خاك كربلا قرار داشت و به او فرموده بود: هرگاه ديدي اين خاك، خونين گشت، بدان كه حسين مرا كشته اند. [7] .

يعقوبي همچنين مي نويسد: او همواره به آن شيشه مي نگريست و آنگاه كه آن را خونين يافت، شيون سرداد و در پي آن زنان از هرناحيه اي شيون سردادند و مدينه را شيون بي سابقه اي فراگرفت. [8] .



پاورقي

[1] مقتل الحسين، ص 376 (مطرف بن مغيره مي گويد: با پدرم به ديدن معاويه شتافتيم پدرم که از جلسه بازگشت، ناراحت بود، راز آن را جويا شدم، گفت: از پيش کافرترين و خبيث ترين آدم باز مي گردم؛ زيرا من به او گفتم: الآن که بر خر مراد سوار شدي با بني هاشم نيکي کن، پاسخ داد: کجا بر خر مراد سوار شدم و حال آن که در شبانه روز پنج بار در مأذنه ها أشهد أنّ محمّد رسول الله گفته مي شود،» (ابن ابي الحديد، ج 1، ص 413، طبع مصر).

[2] مقتل الحسين، ص 376.

[3] منتهي الآمال، فصل بازگشت اهل بيت به مدينه.

[4] مقتل الحسين، ص376.

[5] بررسي تاريخ عاشورا، مبحث علي اصغر.

[6] منتهي الآمال، ص 524.

[7] کان أوّل صارخة صرختْ في المدينة اُمّ سلمة زوج رسول الله (صلي الله عليه وآله)، کان دفع إليها قارورة فيها تربة و قال لها: إنّ جبرئيل أعلمني أنّ اُمّتي تقتل الحسين، قالت: وأعطاني هذه التربة وقال لي: إذا صارتْ دماً عبيطاً فاعْلمي أنّ الحسين قد قُتِلَ.

سنن ترمذي، ج 13، ص 193 ؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 19 ؛ سيرالنبلاء، ج 3، ص 213 ؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 93 ؛ تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 201.

[8] يعقوبي، ج 1، ص241.