بازگشت

رقيه در شام


درباره دختر مظلوم حضرت سيّد الشهدا در شام چند مسأله قابل ترديد نيست:

1 ـ قبري منسوب به حضرت رقيّه در شام مي باشد.

2 ـ در آنجا كودكي از اسراي كربلا آرميده است.

3 ـ آن كودك از فرزندان امام حسين سيّد الشهدا (عليه السلام) است.

4 ـ بسياري از تاريخ نويسان و سيره نگاران، به ويژه مقتل گويان از حضرت رقيّه، نامي به ميان نياورده اند و راز اين مسأله بسيار آشكار است؛ زيرا آنان غالباً از معاريف و و تاريخ سازان حماسه عاشورا در كربلا سخن به ميان آورده اند و از عرصه هاي ديگر اين حماسه، چندان سخني نگفته اند. بر اين اساس نام و تاريخ زندگي حضرت رقيّه در كتب بزرگ تاريخي مشاهده نمي شود.

در لغت نامه دهخدا، ج26، ص588 ذيل ماده «رقي» آمده: رقيّه (به فتح را و قاف) بنت الحسين بن علي (عليهما السلام) كه در خرابه شام شبي امام حسين (عليه السلام) را در خواب ديد و بيدار شد و از حضرت زينب پدرش را خواست، همه اسرا در خرابه شام به شيون در آمدند و يزيد آن ناله و گريه را شنيد و سبب پرسيد، جريان را گفتند: دستور داد سر امام را به خرابه بردند. همين كه روپوش از سر مطهّر برداشتند و چشم دختر بر سر پدر افتاد، چنان بي تاب و دگرگون گشت كه از شدّت گريه و اضطراب روح از تنش جدا شد.

علامه طريحي در منتخب و علامه حائري در معالي السبطين و نيز محدّث قمّي در نفس المهموم و نيز در منتهي الآمال داستان ارتحال جانسوز حضرت رقيه در شام را با اندك تغييري نقل كرده اند. بعضي از اين نويسندگان مسأله جان دادن حضرت رقيّه را پس از مريض شدن چند روزه آن حضرت مي دانند و بعضي مي نويسند كه آن حضرت با ديدن سرپدر، جان داد و در باب كلمات و سخنان آن حضرت در كنار سر بريده پدر نيز اختلاف نظريه جزئي ميان آنان به چشم مي خورد، ليكن در اصل وجود قبر حضرت رقيّه در شام و جان دادن حضرت رقيه در خرابه شام در سالي كه اسيران كربلا را به شام برده بودند ترديدي نبايد كرد.




از كاروان زينب، بر جاي مانده ام من

كز قدرت الهي بر پاي مانده ام من



من يادگار نورم از كربلاي طورم

برگي ز شاخسار طوباي مانده ام من



من خلق را بشيرم، از كربلا سفيرم

گل قطره اي ز موج درياي مانده ام من



كو شوكت يزيدي، كو دولت هريمن

سرزنده در دو عالم، مولاي مانده ام من



دشمن به نوبهارم باريد بس خزان ها

پرپر، گلي به دشت وصحراي مانده ام من



از كربلا به كوفه، تا شام غم رسيدم

پر آبله است پايم، اي واي مانده ام من



صد داغ جان گزا را دارم به سينه يا رب

در انتظار روي باباي مانده ام من



روزم، شب، از جفاي اعداي بي مروّت

آلاله اي ز باغ زهراي مانده ام من