بازگشت

نفرين امام


پيش از آغاز نبرد، آنگاه كه سپاه عمربن سعد مهيّاي جنگ شدند، امام (عليه السلام) برير بن خضير را براي نصيحت دشمنان، به جانب آنان فرستاد، ولي آنان گوش به موعظه ها و تذكّرات وي ندادند. بعد از او خود امام، سوار بر ناقه و به قولي، سوار بر اسب خود شد و در مقابل لشكر دشمن حضور يافت. خطبه اي خواند و آنان را نصيحت كرد، رهنمود داد، و سرزنش نمود و (آنگاه كه آنان را غرق در غفلت يافت) فرمود:

«اي بردگان امّت، اي جمعيت ويژه (تافته جدا بافته)، اي پاره كنندگان قرآن، اي تحريف گران حقيقت، اي بقاياي گناهان، اي باد دهن شيطان، اي نابود كنندگان سنّت ها، آيا اين قوم (يزيد و يارانش) را كمك و حمايت مي كنيد و ما را تنها مي گذاريد؟

«اين آدم بدكاره، پسر بدكار مخيّرم كرد ميان مرگ و ذلّت و البته زير بار ننگ و


ذلّت رفتن از ما به دور است؛ زيرا خدا، رسول، مؤمنان و دامن هاي آزاده و پاك زادگان، رفتن زير بار ننگ و ذلّت را از ما نمي پذيرند.» [1] .

و در پايان همين خطبه، امام آنان را در سه جمله نفرين كرد:

1 ـ خدايا! باران رحمت را از آنان دريغ دار 2 ـ قحط سالي دوران يوسف را بر آنان تحميل كن! 3 ـ غلام ثقيف (حجّاج بن يوسف ثقفي) را بر آنان مسلّط گردان [2] و سپس امام از آنان فاصله گرفت و وقتي به خيمه بازگشت، عمر بن سعد با انداختن تيري به سوي خيام، فرمان جنگ را عملا صادر كرد.


پاورقي

[1] «فَسُحْقاً لَکُمْ يا عَبيدَ الاُْمَّةِ، وَ شُذّاذَ الاَْحْزابِ، وَ نَبَذَةَ الْکِتابِ، وَ مُحَرِّفي الْکَلِمِ، وَ عُصْبَةَ الاْثامِ، وَ نَفَثَةَ الشَّيْطانِ، وَمُطْفِيَ السُّنَنِ، أَ هؤُلاْءِ تَعْضُدُونَ وَ عَنّا تَتَخاذَلُونَ؟

أَلا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَکَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ، وَهَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّة، يَأْبَي اللهُ ذلِکَ لَنا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ حُجُورٌ وَطَهُرَتْ....».

[2] «اَللّهُمَّ اَحْبِسْ عَنْهُمْ قَطَرَ السَّماءِ، وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنينَ کَسِني يُوسُفَ، وَسَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلامَ ثَقيف فَيَسُومَهُمْ کَأْساً مُصَبَّرَةً فَإِنَّهُمْ کَذَّبُونا وَخَذَلُونا...» (لهوف، ص43).