بازگشت

عباس در انديشه آينده


زهيربن قين شب عاشورا عباس بن علي (عليه السلام) را گريان ديد، راز آن را جويا شد. عباس پاسخ داد: به حال اهل بيت حسين (عليه السلام) در شب آينده مي انديشم و مي گريم. [1] .

آن شب امام حسين (عليه السلام) نيز با خنجر، خارهاي حواليِ خيمه را بريدند و به كناري انداختند. وقتي سبب را پرسيدند، فرمود: فردا دختران من از روي همين خارها عبور خواهند كرد.

امام (عليه السلام) شب عاشورا در جمع ياران خود اين چنين خطبه خواندند:

«با بهترين وجه به ستايش و ثناي خدا مي پردازم و در همه حال، از خوشي و تلخكامي، خدا را شكر و سپاس مي گويم. خدايا! تو را حمد مي گويم كه ما را به «نبوّت» پيامبر (صلي الله عليه وآله) گرامي داشتي و قرآن را به ما آموختي و ما را در دين فقيه و بينا


ساختي و به ما گوش ها، چشم ها و دل ها (راه هاي درك حقايق) ارزاني داشتي و ما

را در شمار مشركان قرار ندادي.

اما بعد؛ من اصحابي برتر و اهل بيتي نيكوكارتر و عامل تر به قانونِ صله رحم، از اصحاب و اهل بيت خود سراغ ندارم. خداوند همه شما را جزاي خير عنايت كند! (و افزودند) جدّم پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) مرا خبر داده، از آينده ام كه به طرف عراق حركت خواهم كرد و در سرزميني به نام «عمورا ـ كربلا» [2] فرود خواهم آمد و در همان جا به شهادت خواهيم رسيد و آن وعده نزديك است. آگاه باشيد! كه من از فردا خبر دارم و به شما اذن رفتن از اين سرزمين را مي دهم. پس برخيزيد و برويد و از ناحيه من آزاديد. از پوشش تاريكي شب استفاده كنيد و هريك از شما دست يكي از اهل بيت مرا بگيرد و از اين سرزمين برويد و خدا همه شما را بهترين جزا عنايت كند! پس به سوي آبادي ها و شهرهاي خود متفرّق گرديد. اين قوم فقط مرا مي جويند. هنگامي كه به من دست (يابند) با كس ديگر كاري ندارند». [3] و [4] .

امام سجاد (عليه السلام) مي گويد: من از شكاف خيمه ام، سخنان پدرم را در جمع اصحاب مي شنيدم، سكوت باشكوهي بود.

امام پس از سخناني چند، با ابراز احساسات خالصانه ياران با وفا مواجه شد، لذا لب به سخن گشوده، فرمودند: «شما را بشارت دهم به جنت دنيوي. به خدا سوگند! ما به قدري كه خدا مي داند مكث و درنگ مي كنيم تا آن قائم ما ظهور كند، او از دشمنان ما انتقام مي گيرد و من و شما مشاهده مي كنيم آنان را در زنجيرها و زندانها و انواع كيفرها...»



پاورقي

[1] سخنان امام حسين از مدينه تا کربلا ـ فصل ابوالفضل.

[2] نکـ: کتاب قادتنا «آيت الله ميلاني» ج 6، ص 98.

[3] مقتل الحسين، ص 213.

[4] أثني علي الله أحسن الثناء و أحمده علي السرّاء و الضرّاء ألّلهم إنّي أحمدک علي أن أکرمتنا بالنّبوة و علّمتنا القرآن و فقّهتنا في الدين و جعلت لنا أسماعاً و أبصاراً و أفئدة فاجعلنا من الشاکرين أما بعد فإني لا أعلم أصحابا أوفي و لا خيراً من أصحابي و لا أهل بيت أبرّ و لا أوصل من أهل بيتي فجزاکم الله عنّي خيراً». بحارالأنوار، ج44، ص392 ؛ الإرشاد، ج2، ص91.

«...وَ إنّي قد أذنت لکم فانطلقوا جميعاً في حلّ ليس عليکم منّي ذمام هذا الليل قد غشيکم فاتّخذوه جَمَلاً و ليأخذ کل رجل بيد رجل من أهل بيتي و تفرّقوا في سوادکم و مدائنکم فإنّ القوم إنّما يطلبونني و لو قد أصابوني للهوا عن طلب غيري» المناقب، ج4، ص98.

«...ثُمَّ نَظَرَ إِلي بَني عَقيل وَ قالَ: حَسْبُکُمْ مِنَ القَتْلِ بِصاحِبِکُمْ مُسْلِم، إِذْهَبُوا فَقَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ». کتاب لهوف.