بازگشت

قيس بن مسهر صيداوي عبدالله بن يقطر


از رجال نامور در تاريخ عاشورا كه زمينه ساز اين نهضت بود، عبدالله بن يقطر است. در برخي از منابع قيس بن مسهّر صيداوي و در برخي از منابع نيز بشير بن مسهّر صيداوي ذكر شده است.

دواختلاف تاريخي: درميان مورخان، در مورد عبدالله بن يقطر، دوگونه اختلاف نظريه وجود دارد كه عبارتند از:

1 ـ نام او چيست؟

2 ـ نامه او از سوي چه كسي بود؟


شيخ مفيد(رحمه الله) در ارشاد از اين مرد در يك فصل به نام قيس ياد مي كند و در فصل ديگر به نام عبدالله بن يقطر.

مي گويند، عبدالله بن يقطر، يا قيس بن مسهّر صيداوي برادر رضاعي امام حسين (عليه السلام) بوده است. [1] علاّمه محسن امين مي نويسد: قيس بن مسهّر صيداوي به امر امام (عليه السلام) همراه مسلم بن عقيل به سوي كوفه حركت كرد، پس از چندي نامه مسلم را در مكه به امام رساند [2] و سپس با نامه اي از آن حضرت به سوي كوفه آمد امام در اين نامه نوشتند:

... در روز سه شنبه هشتم ذي الحجه، از مكه به سوي شما حركت كردم و چون پيك من به شما رسيد، بايد كمر متابعت بربنديد و اسباب كار و زار را آماده سازيد و مهياي نصرت من باشيد كه به زودي خود را به شما مي رسانم، والسلام.

راز ارسال اين نامه اين بود آن بود كه: مسلم بيست و هفت روز قبل از شهادت خود به امام (عليه السلام) نامه اي نوشت و در ضمن آن، آمادگي مردم كوفه را جهت حمايت و بيعت با آن حضرت خاطرنشان كرد. البته جمعي از اهل كوفه نيز نامه هايي نوشته بودند و تأكيد داشتند كه در اين جا صدهزار شمشيرزن براي نصرت تو مهياست، هرچه زودتر خود را به شيعيانت برسان. [3] .

عبدالله (يا قيس) ـ سفير امام (عليه السلام) در قادسيه به دست حصين بن نمير، گرفتار شد. وي بي درنگ نامه را پاره كرد. او را نزد ابن زياد بردند. ابن زياد پرسيد چرا نامه را پاره كردي؟

قيس جواب داد: تا تو از متن آن آگاه نشوي.

ابن زياد گفت: نامه از چه كسي و براي چه كساني نوشته شده بود؟

قيس گفت: از حسين؛ براي جماعتي از اهل كوفه و من نام آنها را نمي دانم.

ابن زياد غضبناك شد و گفت: تو را رها نمي كنم تا اسامي آنان را فاش كني و يا آن كه بالاي منبر بروي و بر حسين و برادر و پدرش ناسزا بگويي.

او گفت: نام هاي ياران امام (عليه السلام) را نمي گويم ولي مطلب ديگر را قبول مي كنم. و


آنگاه بالاي منبر رفت و پس از حمد و ثنا بر امام حسين و برادر و پدرش و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) بر ابن زياد و پدرش و بني اميه لعن و نفرين نثار نمود و گفت: اي اهل كوفه من پيك حسين به سوي شما هستم. فرزند رسول الله عازم اين ديار است، به سوي او بشتابيد. [4] .

پس از اين سخنان كوبنده، او را به دستور ابن زياد از بالاي بام قصر به پايين انداختند و به شهادتش رساندند. [5] .

در ارشاد اضافه شده است: آن بزرگوار را با دست هاي بسته از پشت بام پرت كردند و استخوان هاي بدنش خرد شد و هنوز رمقي داشت كه عبدالملك بن عمير لخمي سرش را از بدن جدا كرد.

قيس همان كسي است كه با پنجاه سوار نامه هاي جمعي از مردم كوفه را با پيمودن سيصد فرسنگ راه به مكه رساند و همراه مسلم بن عقيل به كوفه بازگشت و سپس نامه موفقيت مسلم را به حسين (عليه السلام) ونامه امام (عليه السلام) را به كوفه آورد كه دستگير شد.

امام حسين (عليه السلام) بعد از طي دويست فرسخ راه، چون خبر شهادت او را شنيد، براي او اشك ريخت و اين آيه را قرائَت كرد: [6] (فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَي نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا).

فرهاد ميرزا در «قمقام» از مسعودي در «مروج الذهب» نقل مي كند: هنگامي كه پامام (عليه السلام) خبر شهادت مسلم بن عقيل، هاني و عبدالله بن يقطر را به همراهان خود داد، جمعي از همراهان آن حضرت كه پانصد تن سواره و يك صد تن پياده بودند، از امام (عليه السلام)جدا شدند. ازاين رو، امام با بقيّه ياران خود مقداري آب برداشتند و حركت كردند [7] آنچه در مروج الذهب آمده چنين است: «... فَعَدَلَ إلي كَرْبَلاءِ، وَ هُوَ فِي مِقْدارِ خَمْس مِأة فارِس مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَصْحابِه ر وَ نَحو مِأَةَ راجِل» همراهان امام (عليه السلام) شامل پانصد


سواره و يكصد پياده بوده اند. پس از عبارت فوق، از كثرت حضور لشكر عمرسعد در كربلا سخن به ميان آورده است، ليكن متذكر نمي شود كه اين گروه ياران امام در چه مقطعي از تاريخ و در كجا از كنار امام پراكنده شدند و فقط مي نويسد: «وَ كانَ جَمِيعُ مَنْ قُتِلَ مَعَ الْحُسَين في يَوم عاشُوراء بِكَرْبَلاء سَبْعَةَ وَثَمانِين» [8] .

مجموع ياران امام (عليه السلام) كه به فيض شهادت نايل آمدند 87 نفر بودند.

گرچه اعلمي در «دايرة المعارف» از «بحارالأنوار»، [9] نقل مي كند كه: «كانُوا أَصْحاب الْحُسَين مِقْدار أَلْفَ فارِس»؛ اصحاب امام حسين (عليه السلام) در آن هنگام حدود هزار سوار بودند. ولي توضيح نمي دهد كه چه زماني از امام حسين (عليه السلام) جدا شده اند.

قابل ذكر است كه ابن شهرآشوب مي نويسد: آنگاه كه مسلم بن عقيل موفقيت خود را مشاهده كرد، نامه اي به امام حسين (عليه السلام) نوشت و وي را در جريان امور كوفه قرار داد و از او خواست تا به سوي كوفه حركت كند. اين نامه توسط عبدالله بن يقطر براي امام ارسال شده بود كه توسط عمال عبيدالله زياد دستگير شد، او توسط ابن زياد كشته شد. [10] .

ابن شهرآشوب از كسي كه نامه امام را به طرف مردم كوفه آورد و دستگير گرديد، به نام قيس بن مسهّر صيداوي ياد مي كند.


پاورقي

[1] ارشاد مفيد، صص 220 و 23.

[2] اعيان الشيعه، ج1، ص589.

[3] معالي السبطين، ج1، صص 140 و 141 ؛ منتهي الآمال، ج1، ص324 ؛ دمع السجوم، ص185.

[4] دمع السجوم، صص185 و 186.

[5] جلاءالعيون، ص538، ص238 ؛ مقرم، ص206 ؛ ارشاد مفيد، ج72، ص220 چاپ بصيرتي.

[6] آيت الله کوه کمره اي، عنصر شجاعت، ج1، ص182.

[7] نکـ: قمقام (فرهاد ميرزا) ج1، ص249، بخش خروج امام به سمت عراق.

[8] نکـ: مسعودي، مروج الذهب، ج3، ص71، طبع دارالمعرفة ـ بيروت.

[9] بحارالأنوار، ج10، ص209 طبع قديم.

[10] نکـ: ابن شهرآشوب، مناقب، ج4، ص100 و 101، نامه مسلم: «أمّا بعد: فإنّي أخبرک أنّه قد بايعک من أهل الکوفة کذا، فاذا أتاک کتابي هذا فَالْعَجَل العجل فانّ الناس معک وليس لهم في يزيد رأي ولا هوي...».