بازگشت

عابس شاكري


عابس با لقب شاكري [1] و نيز يشكري [2] در تاريخ مطرح است.

مامقاني درباره او مي نويسد:. [3] .

عابس از افراد برجسته شيعه است. او بزرگِ قبيله، شجاع، سخنور و اهل عبادت و تهجّد بود. عابس از قبيله شاكري است و بني شاكر از مخلصان اهل بيت بهويژه اميرمؤمنان (عليه السلام) بوده اند.

عابس، از دعوت كنندگان امام حسين (عليه السلام) به كوفه است، ابن اعثم كوفي مي نويسد: هنگامي كه مسلم بن عقيل نامه امام حسين (عليه السلام) را براي مردم كوفه خواند، مردي از همدان كه عابس بن ابي شبيب شاكري خوانده مي شد، به مسلم چنين گفت:

«من از ديگران نمي گويم و نمي دانم كه در دل آنها چه مي گذرد و شما را نسبت به حمايت آنان مغرور نمي سازم، به خدا سوگند آنچه را در دلم مي گذرد برزبان مي آورم، به خدا سوگند هرگاه از من چيزي بخواهيد اجابت مي كنم و همواره با دشمنان شما نبرد مي كنم و اين شمشيرم را در ركاب شما به كار مي گيرم تا خدا را ملاقات كنم و در اين باره جز پاداش الهي منظوري ندارم». [4] .


آنچه كه عاشقانه و مخلصانه بر زبان عابس جاري شد، در كربلا، در كردار و عملش نيز خودنمايي كرد؛ زيرا چيزي نگذشته بود كه امام حسين (عليه السلام) به كربلا گام نهاد و از جمله فداكاراني كه به آن حضرت ملحق شدند عابس بود.

عابس، در روز عاشورا درخشيد و برگي زرين در زندگاني خود به يادگار نهاد. او در عاشورا پيش از شهادت حبيب بن مظاهر به رسم خداحافظي به محضر امام (عليه السلام) رسيد و اين چنين اظهار وفاداري كرد:

«... اي اباعبدالله، در روي زمين از آشنا و ناآشنا، كسي عزيزتر از تو در نظرم نيست. اگر بتوانم، از هر راهي كه ميسّر باشد، از تو دفاع خواهم كرد. اي اباعبدالله، خدا را شاهد مي گيرم كه در صراط هدايت تو و پدرت ثابت قدم هستم.» [5] .

سپس به سوي دشمن حمله برد.

عابس پيش از حبيب بن مظاهر به لقاي پروردگار شتافت [و حبيب پيش از اقامه نماز ظهر به شهادت رسيد]. او قهرماني است كه هيچ يك از دشمنان، جرئت نداشتند تن به تن به جنگش بيايند. لذا عمر بن سعد دستور داد تا سنگ اندازان، با سنگ به وي حمله كنند. او در كربلا بيش از دويست تن را به هلاكت رساند. بعضي از اسباب نبرد و ابزار دفاعي؛ مانند كلاه خود، زره و... را از تن بيرون آورد و به دشمن حمله ور شد و سرانجام [6] در جنگي نابرابر جان باخت؛ زيرا دستجمعي به او حمله ور شدند. [7] .



وقت آن آمد كه من عريان شوم

جسم بگذارم سراسر جان شوم



آنچه غير از شورش و ديوانگي است

اندرين ره، روي در بيگانگي است



آزمودم مرگ من در زندگي است

چون رهم زين زندگي، پايندگي است



جوشن زبرگرفت، كه ماهم نه ماهيَم

مغفر زسر فكند كه بازم، نيَم خروس






بي خود و بي زره به در آمد كه مرگ را

در بر برهنه مي كشم اينك چو نو عروس [8] .



عابس از كساني است كه امام زمان (عج) در زيارت ناحيه، از او ياد كرده است:

«...اَلسَّلامُ عَلي عابِس بْن أَبِي شبيب الشاكري...». [9] .


پاورقي

[1] تنقيح المقال، ج2، ص112.

[2] امين، اعيان الشيعه، ج1، ص606.

[3] نکـ: تنقيح المقال، ج2، ص112.

[4] نکـ: ابن اعثم، الفتوح، ح 5، ص56، تاريخ طبري، ج4، ص264 ؛ قاموس الرجال،ج5،ص107. «أمّا بَعدُ، فإنّي لا اُخْبرکَ عَنِ النّاسِ بِشَيء، وَلا أَعْلَمُ ما فِي أنْفُسِهِم وَ ما أغرّک، وَاللهُ اُحَدِّثُّکَ عَمّا أَنَا مُوطن عَلَيه نَفْسي، وَالله لاُجيبَنَّکُم إِذا دَعَوتُم، وَلاَُقاتِلَنَّ مَعَکُمْ عَدُوَّکُم، وَ لاََضْربنّ بِسَيفي دُونَکُم أَبزداً حَتّي أَلقي الله، أَنَا لا أُريدُ بِذلِکَ إِلاّ ما عِنْدَاللهِ.».

[5] نکـ: امين، اعيان الشيعه، ج1، ص606. «يا أَبا عَبْدِالله أَما وَالله ما أمسي علي وَجْه الأرضِ قَرِيبٌ وَ لا بَعِيدٌ أعزُّ عَلَيَّ، وَ لا أَحَبّ إِلَيّ مِنْکَ، وَلَو قدرت إن أدفع عنک الضيم، أو القتل بشيء أعزّ من نفسي وَ دَمي لفعلت، اَلسَّلام عليک يا أبا عبدالله، أشْهِدُ اللهَ أنّي علي هُداک وهُدي أبيک».

[6] نکـ: امين، اعيان الشيعه، ج1، ص606.

[7] نکـ: محدث قمي، سفينة البحار، ماده «عبس».

[8] نکـ: محدث قمي، سفينة البحار، ماده «عبس».

[9] نکـ: تنقيح المقال، ج2، ص112.