بازگشت

جون يار وفادار حسين


جون، برده سياه چهره اي كه احتمالاً زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) را درك كرده بود. [1] .

او غلام فضل بن عباس بن عبدالمطلّب بود، نامش «جون»، نام پدرش حَوِيّ وكنيه اش و ابومالك بود. [2] اميرالمؤمنين (عليه السلام) وي را به 150 دينار از فضل خريداري كرد و در اختيار ابوذر قرار داد تا به وي خدمت كند. جون در ربذه [تبعيدگاه ابوذر] بر ابوذر خدمت مي كرد و پس از ارتحال وي در سال 32 هـ. به امير مؤمنان (عليه السلام) پيوست. [3] .

علاّمه مامقاني در «تنقيح المقال» مي نويسد: پس از شهادت آن حضرت، به خانه امام حسن (عليه السلام) و پس از شهادت ايشان به خانه امام حسين (عليه السلام) آمد و شد داشت و بيشتر امام سجاد (عليه السلام) را همراهي مي كرد (و در خانه امام سجاد بود)، و همراه آنان به كربلا آمد و هنگام شعله ور شدن جنگ در روز عاشورا، امام حسين (عليه السلام) به او فرمود:

«أَنْتَ في إِذْن مِنّي، فَإِنَّما تَبِعْتَنا طَلَبَاً لِلْعافِيَةِ فَلا تَبْتَلِ بِطَريقِنا»؛

«تو به عنوان خدمت به ما، همراه ما بودي. اكنون مجازي كه ما را ترك كني.»

جون از پيشنهاد جدايي امام (عليه السلام) غمگين شد وبا خودانديشيدكه نكند لياقت همراهي با امام را از دست داده است! ازاين رو، خود را به پاي امام (عليه السلام) انداخت، پاي آن حضرت را مي بوسيد و مي گفت: اي فرزند پيامبر خدا! من در روزگار آسايش، با شما بودم، الآن كه دنيا به شما پشت كرده، شما را رها كنم؟ و افزود لابد من كه غلام سياه، بد بو هستم، از حيث حسب و نسب در سطح پايينم، نمي خواهي در شمار شهيدان تو باشم. [4] .[ وافزود:]

«لا وَاللهِ لا أُفارِقُكُمْ حَتّي يَخْتَلِطَ هذَا الدَّمُ الأَسْوَدُ مَعَ دِمائِكُمْ»؛

«نه به خدا سوگند دست از شما برنمي دارم تا آن كه خون اين سياه با خون شما


مخلوط گردد».

دراين هنگام امام حسين (عليه السلام) اذن جهادش داد واو پس از آن كه عده زيادي از دشمنان را كشت، به فيض شهادت نايل آمد. امام هنگامي كه در بالين وي حضور يافت، فرمود:

«أللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَطَيِّبْ ريحَهُ، وَاحْشُرهُ مَعَ الأبرار، وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحمّد وَ آلِهِ»؛

«خدايا! صورتش را سپيد و بويش را نيكو گردان! و با ابرار و نيكان محشورش كن. وي را مورد مرحمت محمّد وآلش قرار ده!» [5] .

او كه نيم جاني داشت، با ديدن امام بربالين خود، خوشحال شد و پس از آن روحش به عالم ملكوت پرواز كرد.

حايري مازندراني در معالي السبطين نقل مي كند: جمعيتي هفتاد نفره به او حمله ور شدند و او از اسب افتاد. نيم رمقي داشت كه امام به بالينش آمد. وي را در آغوش گرفت و صورت خود را بر صورتش نهاد و گريست. در اين هنگام، جون ديدگان خود را گشود و خوشنودي خود را با تبسمي ابراز داشت و گفت: چه كسي مانند من است كه پسر پيامبر، صورتش را بر صورتم نهاده؟! و سپس جان داد. [6] .

در تاريخ آمده است: در شب عاشورا هنگامي كه امام حسين (عليه السلام) اشعار: «يا دَهْرُ أفٍّ لَكَ مِنْ خَليلِ» را بر زبان داشت، جون در خيمه مخصوص امام (عليه السلام) مشغول تيز كردن شمشير و آماده سازي آنها براي فردا بود. [7] .

گرچه در شب سيزدهم محرم شهيدان به خاك سپرده شدند ليكن بعضي از شهدا روزهاي بعد شناسايي و به خاك سپرده شدند كه از جمله آنان جون بود. بدن شريف او پس از ده روز شناسايي دفن شد. امام باقر (عليه السلام) فرمود: بني اسد پس از ده روز از راه دور


با استشمام بوي خوش از او بدن وي را پيدا كردند. از بدنش بوي مشك، مشام جان را نوازش مي داد و از اين راه بدن او را يافتند و دفن نمودند [8] و در زيارت ناحيه نام آن حضرت به چشم مي خورد. [9] اين بوي خوش، همان اثر دعاي امام حسين (عليه السلام) بر بالين اوست. امام (عليه السلام) در كربلا روز عاشورا صورت چند شهيد را بوسيد و گونه خود را برگونه آنان نهاد، از جمله آنان جون بود.



نازم، حسين را كه چو در خون خود تپيد

زيباترين حماسه عالم بيافريد



يكسان رخ غلام وپسر، بوسه داد و گفت:

در دين ما سيه نكند فرق با سپيد




پاورقي

[1] محسن امين، اعيان الشيعه، ج1، ص 605.

[2] نکـ: معالي السبطين، ج1، ص240، مجلس دهم.

[3] نکـ: حائري مازندراني، معالي السبطين، ج1، ص240.

[4] «يَابْنَ رَسُولِ اللهِ أَنَا في الرَّخاءِ أَلْحَسُ قِصاعَکُمْ، وَفي الشِّدَةِ أَخْذِلُکُمْ؟ وَاللهِ إِنَّ رِيْحِيَ لَنَتِنٌ، وَإِنَّ حَسَبيَ لَلَئيمٌ، وَلَوْنيَ لاََسْوَدُ، فَتَنفَّسْ عَلَيَّ بِالجَنَّةِ فَيَطيبَ رِيْحي، وَيَشْرُفَ حَسَبي، وَيَبْيَضَّ وَجْهي».

[5] نکـ: مامقاني، تنقيح المقال، ذيل کلمه «جون».

[6] نکـ: حائري، معالي السبطين، ج1، ص240. «... فَبَکَي الْحُسينُ، وَ اعْتَنَقَهُ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلي خَدِّهِ، فَفَتَحَ عَيْنَيْهِ وَ تَبَسَّمَ و قالَ: مَنْ مِثْلي وَ ابْنُ رَسولِ اللهِ وَاضعٌ خَدَّهَ عَلي خَدّي، ثُمَّ فاضَتْ نَفْسُهُ».

[7] ارشاد، ص219، ترجمه محدثي، ص96.

[8] بحارالأنوار: 45، ص23.

[9] بحارالأنوار، ج45، ص71.