بازگشت

سعيد بن عبدالله انصاري


اعلمي در دايرة المعارف [1] و مجلسي در بحار [2] از او به نام: سعيد بن عبدالله الحنفي ياد كرده اند.

او همان كسي است كه هنگام برپايي نمازِ آخرين (نماز خونين عشق)، امام (عليه السلام) به او و زهير بن قين [3] فرمودند:

«تَقَدَّما أمامي حَتّي اُصَلّي الظُّهْرَ»؛ [4] .


«در مقابل من بايستيد تا نماز ظهر را بخوانم.»

سعيد در برابر امام (عليه السلام)، رو به دشمن ايستاد. تيرهايي را كه به طرف امام مي رسيد به جان مي خريد. او وقتي مي ديد تيري به سوي امام در حركت است، سينه خود را سپر كرد و مانع از اصابت آن به امام (عليه السلام) شد. در اثناي نمازِ امام (عليه السلام)، سيزده چوبه تير به بدن سعيد اصابت كرد؛ به طوري كه پس از پايان نماز، رمقي برايش نماند و به خاك افتاد. در آخرين لحظات، آنگاه كه امام با دست مباركش گَرد و خاك صورت او را پاك مي كرد، نگاهي به آن حضرت كرد و گفت:

«يَابْنَ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه وآله) أَوَفَيْتُ؟»؛

«آيا به وظيفه ام وفا كردم؟»

امام (عليه السلام) فرمود:

«نَعَمْ أَنْتَ أَمامي في الجَنَّةِ»؛ [5] .

«آري وفا كردي، تو در بهشت، در حضور من خواهي بود.».

امام افزود:

فَاقْرَأْ رَسُولَ اللهِ عَنِّي السَّلامَ وَ أَعْلِمْهُ أَنّي في الأَثَرِ»؛

«به پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله)از طرف من سلام برسان و بگو كه من به زودي به محضر تو خواهم شتافت.» [6] .


سيد بن طاووس در لهوف مي نويسد: هنگامي كه سعيد پس از نماز امام، بعد از اصابت سيزده چوبه تير دشمن به بدن او، نقش زمين شد گفت:

«أَللّهُمَّ أَلْعَنْهُمْ لَعْنَ عاد وَثَمُودَ، اَللَّهُمَّ أَبْلِغْ نَبيَّكَ عَنّي السَّلامَ وَأَبْلِغْهُ ما لَقيتُ مِنَ أَلَمِ الجِراحِ، فَإِنّي أَرَدْتُ ثَوابَكَ في نَصْرِ ذُرِّيَةِ نَبِيِّكَ...»؛

«خدايا! دشمنان حسين را به نوع كيفر قوم عاد و ثمود گرفتار كن. خدايا! سلام مرا به پيامبرت برسان و به آن حضرت ابلاغ كن كه به خاطر دريافت ثواب، به ياري ذريّه پيامبرت شتافتم و اين گونه به خاك افتادم...»

بعضي، از مورّخان نوشته اند: امام (عليه السلام) هنگام اقامه نماز، خطاب به سعيد و مردي به نام عَمْرو بن قُرظه انصاري فرمود: در مقابلم بايستيد و آن دو، پس از نماز بر اثر اصابت تيرهاي دشمن بر زمين افتادند. وقتي سيدالشهدا (عليه السلام) با سعيد سخن مي گفت، عمروبن قرظه هم، مانند سعيد خطاب به مولاي خويش گفت:

«يَابْنَ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه وآله) أَوَفَيْتُ؟»؛

«آيا به ميثاق وفاداري و حمايت از امام حق، وفادار بودم؟»

امام (عليه السلام) با مهرباني خاصي با او نيز مانند سعيد سخن گفت.

طبري، مورخ معروف، معتقد است كه بعد از انجام نماز ظهر و درگيري سختي كه


ميان امام و لشكر كفرپيشه درگرفت، امام (عليه السلام) كمي در مكان خود ايستاد (تا شايد استراحتي كند) در اين هنگام سعيد به عنوان حافظ جان امام در مقابل آن حضرت ايستاد تا تيرهاي دشمن را به جان بخرد و بدين وسيله امام (عليه السلام) كمي استراحت كند. [7] .

در زيارت نامه معروف به زيارت ناحيه مقدسه، در باب سعيدبن عبدالله آمده است:

امام حسين (عليه السلام) به عنوان حلّ بيعت به او اجازه انصراف از كربلا را داده بود ولي او گفت: نه، ما تو را در ميان دشمنان تنها نمي گذاريم و ما بي وفايي را پيشه خود نمي سازيم تا خدا وفاداري ما را در غياب پيامبر (صلي الله عليه وآله) نسبت به شما بنگرد [و افزود:] به خدا سوگند اگر در اين راه كشته شوم، سپس زنده گردم و باز در به جهت حمايت از شما، ميان آتشم اندازند و اين، تا 70 بار تكرار شود، همچنان در كنار تو خواهم ماند و دست از ياري ات برنخواهم داشت؛ چرا كه قتل در ركاب تو كرامت بي پايان در پي دارد [8] .

سعيد بن عبدالله همان كسي است كه نامه مردم كوفه را در مكه به امام رساند و حتي در پاسخ نامه مردم از سوي امام حسين نام او آمده است:

«... فَإنَّ هانِياً وَ سَعِيداً قَدِما عَلَيَّ بِكُتُبِكُمْ...»؛ [9] .

«هاني و سعيد (بن عبدالله انصاري) نامه هاي شما را به من رساندند...

او كسي است كه وقتي مسلم در كوفه نامه امام را در جمع حضار قرائت كرد، صداي گريه عشق او و يارانش، جلسه را فراگرفت. در اين هنگام عابس عاشقانه فرياد زد و گفت: من نمي دانم در دل ديگران چه مي گذرد ولي من به شما قول مي دهم، خواسته شما را عملي سازم. با دشمنان شما بجنگم و تا مرحله مرگ از شما دفاع كنم (و افزود): «لا اُرِيدُ بِذلِكَ إلاّ ما عِنْدَاللهِ»؛ «جز اجر الهي، مقصودي ندارم»، سپس حبيب بن مظاهر و بعد از حبيب، سعيد بن عبدالله انصاري همانند عابس سخن گفتند. سعيد بر سر ميثاق خود وفادار ماند.



پاورقي

[1] نکـ: اعلمي، دائرة المعارف، ج10، ص389.

[2] نکـ: مجلسي، بحار، ج10، ص103.

[3] نکـ: علامه تستري، قاموس الرجال، ج5، ص106.

[4] مجلسي، بحارالأنوار، ج10، ص103 و معالي السبطين، ج1، 235.

[5] تنقيح المقال، ج2، ص28، مقرم مقتل الحسين، ص246.

[6] عوالم، ج17، ص88، مقتل مقرم، ص248

«عبدالله الحنفي نسبة الي بني حنيفة وهو في اعلي درجات الثقة ولولم يکنِ الاّ ما روي في زيارة النّاحية المقدّسة في حقّه لکفي في الکشف عن ثقته وجلالته، قال: عجّل الله تعالي فرجه: السّلامُ علي سعيد بن عبدالله الحنفي القائل الحسين (عليه السلام) وقد اذن له في الأنصراف: لا والله لا نخلّيک حتّي يعلم الله انّا قد حفظنا غيبة رسول الله (صلي الله عليه وآله) فيک والله لو أعلم أنّي اُقْتَل ثمّ أحيي ثمّ أذرّي ويفعل بي ذلک سبعين مرّة ما فارقتک حتّي ألقي حمامي دونک وکيف افعل ذلک وإنما هي موتة أو هي قتلة واحدة، ثمّ بعدها الکرامة الّتي لاانقضاء لها أبدا، فقد لقيت حمامک وواسيت أمامک ولقيت من بعد الکرامة في دار المقامة، حشرنا الله معکم في المستشهدين، ورزقنا مرافقتکم في اعلي علّيين (انتهي کلامه عجل الله تعالي فرجه) وقد ازداد شرفا علي شرفه صيرورته وقاية للحسين (عليه السلام) عند الصلاة فقد روي أبوجعفر الطّبري انّه لمّا صلّي الحسين (عليه السلام) الظهر صلاة الخوف بعدالظّهر، فاشتدّ القتال ولمّا قرب الأعداء من الحسين (عليه السلام) وهو قائم بمکانه، استقدم سعيد الحنفي أمام الحسين (عليه السلام) فاستهدف لهم يرمونه بالنّبل يميناً وشمالاً وهو قائم بين يدي الحسين (عليه السلام) يقيه السّهام طوراً بوجهه، وطوراً بصدره، وطوراً بيده، وطوراً بجنبه، فلم يکد يصل إلي الحسين شيء من ذلک حتي سقط الحنفي الي الأرض وهو يقول: أللّهمّ العنهم لعن عاد وثمود، أللّهم أبلغ نبيّک عني السّلام، وبلغه مالقيت من ألم الجراح فأنّي أردت ثوابک في نصرة ابن نبيّک، ثمّ التفت إلي الحسين (عليه السلام) فقال: أوفيت يابن رسول الله؟ قال: نعم، أنت أمامي في الجّنة، ثمّ فاضت نفسه النفيسة رضوان الله عليه.

[7] نکـ: علامه تستري، قاموس الرجال، ج5، ص107.

[8] نکـ: علامه مامقاني، تنقيح المقال، ج2، ص28.

[9] نکـ: علامه تستري، قاموس الرجال، ج5، ص107.