بازگشت

زهير بن قين


زهير، نامي آشنا است، گرچه در تاريخ عاشورا، رجال نامي ديگري به اين نام به چشم مي خورد؛ مانند زهير بن سيار، [1] زهيربن بشر (زهير بن بشير) [2] زهيربن قيس [3] زهير بن سليم ازدي [4] ، ولي زهير بن قين از برجستگي ويژه اي برخوردار بود.

اعلمي در دائرة المعارف مي نويسد: [5] زهير بن قين انماري از مردان مورد اعتماد بود. [6] .

علامه تستري در «قاموس الرجال» مي نويسد:

«زهير بن قين... كان أوّلاً عثمانياً فحجّ فوافق الحسين (عليه السلام) في الطريق، فأرسل خلفه فتهامل، فلامَتْهُ زوجته دلهم، فمضي إليه فما لبث ان صار علويّاً». [7] .

«زهير نخستين مرد از پيروان عثمان بود كه حج گزارده بودو در مسير با امام حسين (عليه السلام) برخورد كرد. امام (عليه السلام) كسي را پي او فرستاد ولي او در آمدن تعلّل كرد. همسر زهير (دلهم) او را مورد سرزنش كرد و او سرانجام به نزد امام آمد و بي درنگ از علويان شد.».

زهير در روز عاشورا، در مرتبه اي از يقين بود كه به امام فرمود: امروز به ديدار جدّت توفيق خواهيم يافت. امروز امام حسن و اميرالمؤمنين (عليهما السلام) را ديدار خواهيم كرد. [8] .

زهير، از دلاوران نامي اسلام بود كه در فتح ارمنستان و آذربايجان شركت داشت. او پس از شنيدن خبر از پاي درآمدن عثمان، لشكر را تحت فرماندهي خود از ارمنستان به


مداين بازگرداند. اين جمعيت چون نسبت به اوضاع جاري مدينه و رخدادهاي جديد آن ناآشنا بودند، دچار حيرت و سردرگمي شدند، لذا در بيرون شهر، در ميان نخلستاني خيمه زده، به بررسي اوضاع پرداختند. بعضي به عبادت پرداختند و نمي دانستند كه چه پيش آمده است و گروهي نيز در مقام خونخواهي عثمان برآمدند.

برخي زهير بن قين را عثماني دانسته اند و اين بدان جهت است كه او در آن زمان به حمايت از حكومت اميرالمؤمنين برنخاست. گروهي نيز نوشته اند كه زهير در شمار خونخواهان عثمان بود.

زهير،جزدر دوران خلافت مولاعلي (عليه السلام) كه در شمار خونخواهان عثمان بود، همواره در راه حق گام برداشت و ولايت و محبّت امام حسين (عليه السلام) موجب نجات وي گرديد.

طبري مي نويسد: در غروب تاسوعا، يكي از مزدوران عمربن سعد، به نام عزره به زهير گفت: اي زهير، تو كه در صف شيعيان اهل بيت قرار نداشتي و عثماني بودي. [9] گفت: پيش آمدي تا اين سخن را بگويي! آري، من از آنان بودم ولي خداوند هدايتم كرد.

در برخي از نسخ چنين آمده است: «ولكنّ الطريق جمع بيني وبينه»؛ «راه، ميان من او، پيوند آفريد و مرا توفيق وصال داد.».

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با ياران خود از محلي عبور مي كردند، كه زهير بن قين را، در حالي كه مشغول بازي بود، مورد نوازش قرار دادند. ياران پرسيدند: اين طفل كيست؟ پيامبر (صلي الله عليه وآله) پاسخ دادند: او كسي است كه حسين مرا بسيار دوست مي دارد و ديدم كه روزي خاك زير پاي حسين را بوسه زد. جبرئيل به من خبر داد كه او در كربلا در ياري حسين شهيد مي گردد. [10] .

جمعيتي، مركب از افراد قبيله بني فزاره، به سركردگي زهير بن قين از حجاز به طرف عراق در حركت بود، آنان هميشه در باراندازها كمي دورتر از قافله انقلاب كربلا بار


مي انداختند. [11] زهير، رهبر اين كاروان چندان خوش نداشت كه به كاروان حسين (عليه السلام) بپيوندد [12] برخي نوشته اند كه راز اصلي اين مسأله آن بود كه او براثر تبليغات مسموم برخي از عناصر ناباب در شمار خون خواهان عثمان قرار گرفته بود ولي در بين راه در منطقه قصر بني مقاتل امام (عليه السلام) او را به نزد خود خواندند و او سكوت كرده بود كه (همسرش) «بنت عمرو» به نام دَيلْم [13] به او گفت: پيك پسر پيامبر به سوي تو مي آيد و تو سكوت مي كني؟!

او برخاست و به سوي امام (عليه السلام) رفت و چيزي نگذشت كه برگشت.

علاّمه تستري در قاموس الرجال مي نويسد: «وَ جاءَ مُسْتَبْشِراً وَ قَدْ اصْفَرَّ وَجْهُهُ... فَطَلّق زَوجَتَه وَ لازَمَ الْحُسَين»؛ «و آنگاه با چهره اي شاد و بر افروخته باز گشت... همسرش را طلاق گفت (تا به دليل همسري وي، از سوي امويان دچار مشكل نگردد) و آنگاه ملازمت و همراهي حسين (عليه السلام) را برگزيد.»

بعضي از مورّخان، از جمله خواندمير در تاريخ حبيب السير مي نويسد: زهير وقتي به خيمه خود بازگشت، با خانواده اش وداع كرد و گفت: حسين به من فرمود: خداوند خروج بر ستمگران را دوست دارد. تو اي زهير مي داني كه بني اميه حكم خدا را زيرپا نهاده اند پس بيا با ما همراه باش.

زهير هنگام وداع از اهل خود، خاطره اي نقل كرد. او گفت: من دريكي از جنگ هاي طاقت فرساي اسلامي كه شركت داشتم، پيروز شده بوديم و خوشحال بودم. سلمان باهلي به من گفت:

«إذا أدْرَكْتُمْ شباب آل محمد فكونوا أشدّ فرحاً بقتالكم معهم بما أصَبْتُمْ من الغنائم فأمّا أنا فإنّي استودعكم الله»؛

«چون جوانان دودمان محمد (صلي الله عليه وآله) را دريابيد، به واسطه غنايمي كه به دست


مي آوريد، از جنگ با آن سخت خرسند باشيد، ولي من شما را به خدا مي سپارم.»

گفتني است، زهير بن قين پس از رسيدن سپاه حرّ به امام (عليه السلام) پيوست، از اين رو وقتي امام حسين (عليه السلام) در جمع ياران حرّ سخنراني مي كرد، زهير برخاست و اظهار محبت نسبت به آن حضرت نمود.

زهير، از جمله فرماندهان محبوب نزد سيد الشهدا است و امام (عليه السلام) در آخرين لحظات غربت خود نام چند تن را بر زبان آورد كه از جمله آنان زهير بود:

«يا حَبِيبَ بن مَظاهر، وَ يا زُهَيربن القَين، وَ يا مُسْلِم بن عَوسَجَة... فَقُومُوا عَن نَوْمَتِكُمْ أَيُّهَا الْكِرامَ، وَ ادْفَعوا عَنْ آلِ الرَّسُول الطُّغاةَ اللِّئام». [14] .

وي از فرماندهان بخش ميمنه لشكر بود، امام به وي دستور داد در ظهر عاشورا در مقابل او بايستد تا نماز امام به پايان رسد.

زهير بن قين از جمله كساني است كه در روز دوّم محرم، در آغاز ورود به سرزمين كربلا، هنگامي كه امام در خطبه اي فرمودند:

«أَلا تَرَوْنَ إِلَي الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَإِلَي الْباطِلِ لا يُتَناهي عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ في لِقاءِ َربِّهِ مُحِقّاً، فَإِنّي لا أَرَي الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً، وَالْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إِلاّ بَرَماً».

«آيا نمي نگريد كه به حق عمل نمي شود و باطل ترك نمي گردد؟ در چنين وضعيتي، مؤمني كه به حق مي انديشد، به ديدار پروردگارش رغبت مي نمايد؛ زيرا كه من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز ملالت آوري نمي بينم.»

زهير به رسم اظهار وفاداري برخاست و گفت:

فَقامَ زُهَيْرُ بُنْ القَيْنِ وَ قالَ: لَقَدْ سَمِعْنا ـ هَدانا اللهُ بِكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ـ مَقالَتَكَ،


وَلَوْ كَانَتِ الدُّنْيا لَنا باقِيَةً وَكُنّا فيها مُخَلَّدينَ؛ لاَثَرْنا النُّهُوضَ مَعَكَ عَلي الإِقامَةِ فيها». [15] .

«سخنان تو را شنيديم، اي كسي كه خداوند تو را از هدايت خاص خود برخوردار ساخت. اي پسر پيامبر (صلي الله عليه وآله) اگر زندگي دنيايي پايدار باشد و ما عمري جاويدان داشته باشيم، همچنان در خط تو برقرار خواهيم ماند و شهادت در كنار تو را برآن ترجيح مي دهيم.»

زهير در مقام يقين و در صفاي معرفت به مرتبه اي رسيده بود كه امام خود را تسليت مي داد و مي گفت: از آنچه پيش آمده است دلگير نباش كه جاي نگراني و تأسف نيست. [16] او با خرسندي از اين كه توفيق فداكاري در راه امام خود را يافته است، به امام عرضه داشت:



اقدم هديت هاديا مهديّا

فاليوم ألقي جدّك النّبيّا



و حسناً و المرتضي عليّا

و ذا الجناحين الفتي الكميا



و أسد الله الشهيد الحيا [17]

زهير در روز عاشورا [18] . مقابل دشمن حضور يافت و بانگ برآورد: اي بندگان خدا، پسر فاطمه به دوستي و ياري سزاوارتر است تا پسر سميّه! و افزود: اگر به ياري او نمي پردازيد پس، در برابر او به دشمني برنخيزيد و اين حالت بهتر از دشمني با اوست. [19] «اُعيذكم بالله أنْ تقتلوهم...». [20] .



در اين هنگام شمر فريادي بر ضد او سرداد و او پاسخ داد: آيا مرا به مرگ تهديد


مي كني؟ و افزود:

«فَوَاللهِ للْموتُ مَعَهُ أَحَبّ اِليَّ مِنَ الْخُلْدِ مَعَكُمْ»؛ [21] .

«به خدا قسم كشته شدن در ركاب او، از زندگي جاودانه با شما بهتر است.»

زهير، همواره از ملازمان ركاب امام (عليه السلام) بود و فرماندهي بخش ميمنه لشكر آن حضرت را برعهده داشت؛ چنانكه فرماندهي بخش ميسره با حبيب بن مظاهر بود. از چگونگي شهادت او اطلاع چنداني در دست نيست.

بعضي از مورّخان نوشته اند: همسر زهير كه به كوفه رفته بود، پس از آگاهي از شهادت زهير، كفني را به غلام خود داد و او را به سوي كربلا روانه ساخت تا بدن زهير را بپوشاند و دفنش نمايد. غلام وقتي در كربلا، در قتلگاه حاضر شد و آن صحنه دردناك و بدن عريان و بي سر فرزند رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را روي زمين ديد، كفن را انداخت و بازگشت و گزارش داد كه: پيكر مولاي زهير؛ (امام حسين (عليه السلام)) بدون كفن روي زمين مانده من خجالت كشيدم بدن زهير را كفن و دفن نمايم. [22] .


پاورقي

[1] نکـ: فرسان الهيجا ج1، ص141 ؛ وسيلة الدارين، ص137 ؛ انصارالحسين، شمس الدين، ص 163 ـ 117.

[2] آرامگاه خاندان پاک پيامبر (صلي الله عليه وآله)، ص234، اعلمي، دائرة المعارف، ص215.

[3] مجالس الشهداء، ص86، وقايع کربلا، ص98.

[4] نکـ: اعلمي دائرة المعارف، ج10، ص216.

[5] همان منبع، ص217.

[6] زهير بن قين الأنماري البجلّي، شهيد الطف ثقة.

[7] نکـ: قاموس الرجال، ج4، ص485.

[8] دمع السجوم، ص293.

[9] تاريخ طبري، ج4، ص61.

[10] علامه شوشتري، المواعظ، مجلس سوم، ص59.

[11] نکـ: ارشاد، مفيد، چاپ بصيرتي، ص221، باب توجه الحسين (عليه السلام) إلي الکوفه.

[12] بني فزاره و بني بجيله دو قبيله از قبايل عرب بودند.

[13] نکـ: قاموس الرجال، ج4، ص485.

[14] معالي السبطين، ج2، ص9.

[15] امين، اعيان الشيعه، ج1، ص598، بحارالأنوار: 44، ص381.

[16] آيتي، بررسي تاريخ عاشورا، مجلس11، ص187.

[17] مقتل الحسين (عليه السلام): ص224.

[18] نکـ: اعلمي دائرة المعارف، ج10، ص217.

[19] مقرم، مقتل الحسن، ص231.

[20] حياة الامام الحسين، 3، ص189.

[21] همان، ص221، حياة الامام الحسين، ج3، صص189 و 190.

[22] قمقام، ج2، ص473.