پسر مسلم بن عوسجه
پسر مسلم بن عوسجه كه دوازده سال داشت، به امر مادرش روي به ميدان نهاد، امام حسين (عليه السلام) به او فرمود: تو كودك يتيمي هستي، اگر تو نيز كشته شوي، مادرت پناه گاه ندارد پناهگاه. مادرش فرياد زد: اي فرزند، اگر از جنگ برگردي از تو راضي نخواهم شد و شيرم را برتو حلال نمي كنم.
پسر روي به معركه آورد؛ «وقاتَلَ قتالَ الأبطال»، همچون قهرمانان بزرگ مي جنگيد. مادرش فرياد مي زد: فرزندم! خوشا به حالت كه به زودي از دست ساقي كوثر سيراب خواهي شد. اين نو جوان رجزي مي خواند كه معرفت والاي وي را نشان مي داد:
أميري حسينٌ وَ نِعْمَ الأمير
سرورُ فؤاد البشير النّذير
عليّ و فاطمة والداه
فهل تعلمون له من نظير؟
له طلعة مثل شمس الضحي
له غرّة مثل بدر منير [1] .
«رهبر من حسين است چه رهبر بزرگي كه سبب سرور و خوشحالي پيامبر بشير و نذيراست.
پدر و مادرش، علي و فاطمه اند، آيا نظيري براي او نشان داريد؟
چهره اش همچون خورشيد مي درخشد و همچون ماه شب چهارده نورافشاني مي كند.» [2] .
پاورقي
[1] بحارالأنوار، ج45، ص27.
[2] معالي السبطين، ج2، ص234.