بازگشت

اشاره به يك راز


گويند كه عباس (عليه السلام) هميشه امام حسين (عليه السلام) را از باب ادب، با عنوان «سيدي»، «مولاي» و... خطاب مي كرد و درباره وي عنوان «برادر» را به كار نمي برد؛ زيرا مادر خود را هم طراز مادر امام حسين (عليه السلام) نمي ديد، ليكن در آن لحظه، آن حضرت را «برادر» خطاب كرد. يكي از اهل نظر، راز اين خطاب را در عالم رؤيا از عباس پرسيد، آن حضرت پاسخ داد: هنگام واژگون شدن از اسب، فاطمه زهرا (عليها السلام) در برابرم حاضر شد و با حالتي اندوهگين گفت: آه، پسرم! عباس! وقتي زهرا پسر خطابم كرد، من هم حسين را برادر صدا كردم.

بعضي از صاحب نظران نوشته اند: ابوالفضل به عنوان وداع با امام (عليه السلام) فرمود: «عَلَيْكَ مِنِّي الْسَّلامُ يا أَبا عَبْدِالله» [1] و حسين (عليه السلام) چون عقابي خشمگين، سپاه خصم را پراكنده ساخت و خود را به عباس رساند. [2] .

بدن عباس مجروح و بي دست روي زمين افتاده بود. امام (عليه السلام) با ديدن آن صحنه جانسوز ناله سوزناكي سر داد و فرمود: «اَلآن اِنْكَسَر ظهري، وَ قَلَّتْ حيلتي، وَ شَمَتَ بي عدوّي»؛ [3] «اينك پشتم شكست، توان و عزمم كاهش يافت و دشمنم شادمان گشت»، در


اين هنگام در كنار برادر به شدت گريست.

شيخ اُزري از زبان آن حضرت چنين سروده است:



اليَوْمُ نامَتْ أعْيُنٌ بِكَ لَمْ تَنَمْ

وَ تَسَهَّدَتْ اُخْري فَعَزَّ مَنامُها [4] .



«امروز ديدگاني كه از بيم تو به خواب نمي رفتند، خفته اند، و ديگر چشماني (كه با بودن تو به خواب مي رفتند) بيدار مانده و خوابشان اندك گرديده است.»

در مقتل ابي مخنف آمده است: «وَ جَلَسَ عِندَ رَأْسِهِ يَبْكي حَتّي فاضَتْ نفسه»؛ [5] «بر بالين او نشست و همچنان مي گريست تا آن كه عباس جان به جان آفرين تسليم كرد.»

به نوشته برخي از مورّخان، امام (عليه السلام) از شدّت حزن و غم، خود را بر روي بدن مجروح ابوالفضل و گفت: «الآن اِنْكَسَرَ ظَهْري»؛ [6] .

امام (عليه السلام) تصميم گرفت بدن برادرش عباس را به خيمه (دارالحرب) حمل كند اما در آن حال، عباس نگاهي به برادر انداخت و گفت:

«برادرم! به حق جدت رسول الله، مرا در همين جا به حال خود واگذار و به خيمه برمگردان. امام (عليه السلام) فرمود: چرا؟ عباس پاسخ داد: اولاً از دخترت سكينه شرمگينم؛ چرا كه به او وعده آب داده بودم و ثانياً من سرداري از سرداران تو هستم وقتي ياران، علمدار تو را در چنين وضعي ببنند و بفهمند كه من كشته شده ام، چه بسا كه در عزم و اراده آن ها خللي حاصل شود و از استقامت و صبرشان بكاهد.» [7] .

امام (عليه السلام) پاسخ دادند: «جزيت عن الإسلام (عن أخيك) خيراً حيث نصرتني حيّاً و ميّتاً»؛ [8] «از ناحيه اسلام، به جزاي برتر دست يابي، تو همواره در زندگي و حتي در


آستانه مرگ، از من حمايت كردي.».

مرحوم مقرّم در كتاب مقتل الحسين [9] مي نويسد: امام با ديد الهي خويش، آينده را ديد و بدن عباس را به دارالحرب نياورد تا قبر وي به طور مستقل پناهگاه حاجتمندان باشد.

امام (عليه السلام) از كنار بدن خونين عباس به سوي خيمه ها بازگشت؛ در حالي كه شكسته دل، محزون و گريان بود و اشك هايش را با آستين پاك مي كرد. [10] .

علامه حائري مازندراني مي نويسد: به جهت زيادي جراحت ابوالفضل، امام حسين (عليه السلام) بدن مبارك وي را به دارالحرب انتقال نداد. [11] .

هنگامي كه سكينه، دختر امام حسين (عليه السلام)، از حال عمويش ـ عباس ـ پرسيد، امام (عليه السلام)پاسخ داد: «يا بُنَيَّةَ قَتَلُوهُ اللِّئامُ»؛ [12] «دخترم! لئيمان و زشت كرداران او را كشتند.»

در اين لحظات بود كه امام (عليه السلام) ديد لشكر دشمن به سوي خيمه ها در حركت است، فرياد بر آورد: «أَما مِنْ مُغيث يُغيثُنا، أَما مِنْ مُجير يُجِيرُنا، أَما مِنْ طالِبِ حقٍّ يَنْصُرُنا، أَ ما مِنْ خائف مِنَ النّارِ فَيَذُبُّ عَنّا»؛ [13] «آيا كسي هست تا از ما حمايت كند، آيا كسي هست تا به ياري ما برخيزد، آيا كسي هست كه از جهنم بترسد و به دفاع از ما همت گمارد؟».

در اين كه عباس در روز عاشورا، چه زماني به شهادت رسيد، ميان صاحب نظران اختلاف است. خواند مير در كتاب «حبيب السير» [14] شهادت او را پيش از شهادت علي اكبر (عليه السلام) مي داند.

از عظمت و جلالت شأن عباس بن علي (عليهما السلام) است كه چندين تن از امامان معصوم (عليهم السلام)براي او عزاداري كردند؛ از جمله: نقل شده كه امام حسين (عليه السلام) در كنار نعش



پاورقي

[1] حياة الامام الحسين، ج3، ص268.

[2] ابو محنف، مقتل منتهي الامال، فصل عباس. مقتل الحسين، ص269.

[3] مقرم، العباس: 293.

[4] دمع السجوم، ج365.

[5] ابي مخنف، مقتل الحسين، ص179.

[6] حياة الحسين، ج3، ص268.

[7] «يا أخي بِحَقّ جدّک رسول الله، عليک أنْ لا تَحْملْني دَعني في مکاني هذا ـ فقال: لماذا؟ قال: اِنِّي (مُستحي) من ابنتک سکينة و قد وعدتُها بالماء و لم آتِها بِهِ، والثاني اِنِّي کبش من کتيبتک و مجمع عددک فإذا رآني أصحابک و أنا مقتول فلربما يقلّ عزمهم و يزلّ صبرهم».

[8] معالي السبطين، ج1، ص247.

[9] مقرّم العباس، ص269 ؛ مقتل الحسين، فصل قمر بني هاشم.

[10] «مُنْکَسِرَاً، حَزيناً، باکياً، يُکَفْکِفُ دُموعَهُ بِکُمِّه».

[11] معالي السبطين، ص277، «... لم يَتَمَکَّنْ مِنْ حَمْلِهِ مِنْ کَثْرَةِ الْجراحِ وَ ما کانَ قابِلاً لِلْحَمْلِ وَ النَّقْلِ».

[12] عمدة الطالب، ص323.

[13] مقتل الحسين، ص270 مقتل مقرم، ص339 با اندکي اختلاف.

[14] حبيب السير، ج2، ص52.