بازگشت

وصيت اميرمؤمنان


در واپسين روزهاي حيات امير مؤمنان (عليه السلام)، به عناوين مختلف سخن از كربلا و قيام عاشورا به ميان مي آمد.

در شب 21 رمضان سال چهلم، امام (عليه السلام) هنگام وداع با خانواده اش، آنگاه كه پسرش ابوالفضل را در آغوش كشيد، فرمود: پسرم! در روز عاشورا وقتي وارد شريعه فرات شدي، به ياد تشنگي برادرت حسين باش. [1] .


سنگين ترين داغ حسين (عليه السلام)

وقتي ياران حسين بن علي (عليهما السلام) به شهادت رسيدند، طاقت عباس طاق شد، به خصوص آنگاه كه احساس كرد حجّت خدا بي ياور شده است. آن هنگام بود كه اذن ميدان خواست، اما امام (عليه السلام) به شدت گريست و فرمود: «يا أخِي أنْتَ صاحِبُ لِوائي»؛ [2] «برادرم! تو پرچمدار مني.»

ولي فرياد العطش كودكان، امام را بر آن داشت تا جهت آوردن آب به عباس رخصت دهد.

عباس جهت آوردن آب براي اهل خيام، عازم ميدان شد. او مي كوشيد وارد شريعه فرات شود كه شمر بانگ برآورد: اگر روي زمين را آب فراگيرد، شما را قطره اي از آن نصيب نخواهد شد، جز آن كه با يزيد بيعت كنيد. [3] .

شيخ مفيد(رحمه الله) مي نويسد: امام و برادرش عباس لحظاتي باهم و در كنارِ هم، با دشمن به جنگ پرداختند ولي سپاه دشمن ميان آن دو جدايي انداخت. [4] .

عباس چون شيري خشمگين بر چهار هزار نفر از محافظان شريعه حمله برد و آنان را متفرق ساخت و وارد شريعه فرات شد. كفي از آب برگرفت ولي ناگاه تشنه كامي امام حسين (عليه السلام) و اهل بيت را به ياد آورد؛ «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْنِ وَ أَْهل بَيْتِهِ». آب را روي آب ريخت [5] و مشكي پر از آب نمود و هنگام بازگشت به سوي خيام، دشمنان كينه توز از كمين گاه بر او حمله كردند و ضربتي خصمانه بر دست راست او وارد ساختند. دست راست عباس از قسمت مرفق و بازو جدا شد و چنين زمزمه كرد:




و الله إن قطعتُمُ يميني

إنّي أحامي أبداً عن ديني



و عن إمام صادقِ اليقينِ

نجل النّبيّ الطّاهر الأمين [6] .



«به خدا سوگند كه اگر دست راستم قطع كنيد، پيوسته از دينم حمايت خواهم كرد.

و نيز از امامم حمايت مي كنم كه به يقين صادق و از دودمان پاك پيامبر امين است»

عباس همچنان به نبرد خود ادامه مي داد تا اين كه به جهت خونريزي شديد، ضعف بر او عارض شد. ناگاه شخصي به نام حكيم بن طفيل از كمينگاه بيرون آمد و دست چپ او را از ساعد [7] و به قولي از بند [8] جدا ساخت. در آن هنگام حضرت چنين زمزمه كرد:



يا نَفَس لا تَخْشَ مَنَ الْكُفّار

وَ أبشري برحمة الجَبّار



«اي نفس، از كفار خوف و انديشه مكن و مژده باد تو را رحمت پروردگار.»

او مشك آب را به دندان گرفت و كوشيد تا آب را به لب تشنگان برساند، اما ناگهان تيري به مشك آب اصابت كرد. [9] و آب آن فروريخت و اين مسأله براي عباس بسيار سنگين بود.

عمان ساماني مي گويد:



بس فرو باريد بر او تيغ تيز

مشك شد بر حال زارش اشك ريز



و اين مسأله عباس (عليه السلام) را بسيار آزرد. تيرهاي دشمن از هرسو به طرف او فرو مي باريد. در چنين وضعي، ناگهان عمودي آهنين برفرق مباركش فرود آمد [10] و تيري بر


سينه اش اصابت كرد [11] و تيري ديگر به چشم مباركش خورد. [12] .

راوي گويد: بعد از فرود آمدن عمود آهنين بر سر عباس، آن حضرت از روي اسب بر زمين افتاد و برادرش را با اين جمله صدا كرد و گفت: «يا أخا أدرك أخاك»؛ «برادرم! برادرت را درياب.»


پاورقي

[1] نکـ: معالي السبطين، ج1، ص254، «وَلَدي! إذا کانَ يوم عاشوراء وَ دَخَلْتَ المشرعة إياکَّ أنْ تَشْرِبَ الْماءَ وَأخوکَ الْحُسين عَطْشاناً».

[2] بحارالأنوار، ج45، ص41.

[3] مقتل الحسين، ص267 ؛ مناقب، ص108.

[4] ارشاد، ج1، ص113.

[5] در «معالي السبطين» ص277 آمده است: و في کتاب «عدة الشهور»: لمّا کانت ليلة احدي و عشرين من شهر رمضان واشرف علي (عليه السلام) علي الموت اخذ العباس وضمه الي صدره الشريف وقال: ولدي و ستقرّ عيني بک في يوم القيامة. ولدي اذا کان يوم عاشوراء و دخلت المشرعة ايّاک أن تشرب الماء و أخوک الحسين عطشان.

[6] بحارالأنوار، ج45، ص40.

[7] ناسخ التواريخ، امام حسين، ص342.

[8] عوالم، امام حسين، صص 282 و 285.

[9] منتهي الآمال، ج1، ص385.

[10] مقتل الحسين، ص269.

[11] منتهي الآمال، ج1، ص385: لواعج الاشجان، مبحث ابوالفضل.

[12] حماسه حسيني، ج2، صص 117 و 118.