بازگشت

اي پاك تر، ز آب


امشب، به ياد تو هستم من.

امشب، در كنار تو هستم من

اما زبان تو خاموش است،

و شمع قلب تو، در سينه ات نمي لرزد.

و دست هاي تو، اين آيه هاي قدرت و نيرو، شمشير را نمي خواهند

كه تو، در نگاه من، مي گويي

كه تو، در سينه ي من، مي جوشي.

كه تو در دست هاي من.

در دست هاي من.

امشب، بانگ و خروشي نيست،

در وسعت مكدر اين دشت سوگوار

تو

با آن شكوه پاك، همراه نسل ها رفتي

با پروانه هاي سرخ،

آنها كه سوختند، همراه يك شعله از چراغ رسالت


امشب، دور از نينواي تو، در كنار تو هستم من.

و همان آتش بلند.

آن آتشي كه در دل پروانه ها فتاد.

دارد در دل من شعله مي كشد

من هم، دارم در كنار تو مي سوزم،

اي شمع،

اي شعله

اي پاك تر، ز آب

اي روشن تر از خورشيد نينوا.

بهمن 52 محرم 93