بازگشت

ابعاد


بايد گفت، اين تحقيقات، با تمام ارزشي كه مي تواند به دست بياورد، نمي تواند تمام مسائل را حل كند، و نمي تواند عقده گشا باشد. داستان طف، ابعاد گوناگون دارد.

1. خطبه هاي انقلابي و نامه هاي دعوت به شهرها [1] .

2. كناره گيري از درگيري با والي مدينه و مكه، و كناره گيري از شروع جنگ [2] .

3. طرز بيرون آمدن با آن همه غوغا و جنجال [3] .

4. گرفتن اموال و هداياي يزيد در ميان راه [4] .

5. طرح كناره گيري و استسلام، آن هم حتي پس از مرگ دوستان و خويشان [5] .

در كنار اين وجهه هاي گوناگون، سوال هايي هست كه آيا امام با اين حركت ها هدفي دارد يا نه،؟ اگر هدفي در پيش است، چيست؟ آيا شهادت و شفاعت؟ آيا مبارزه با ستم و امر به معروف؟ آيا مبارزه براي حكومت ولو اين كه يزيد در سطح ابوبكر باشد؟

كدام يك از اين هدف ها با طرز بيرون آمدن امام از مكه و با طرح كناره گيري او، در آخر سازگاري دارد؟

آيا حسين از تنهايي خود خبر ندارد؟ آيا با توجه به اين تنهايي، در ميان راه


و پس از شهادت مسلم، باز حركت براي حكومت توضيحي مي يابد؟

ما از ديدگاه طبيعي و مجراي زميني هم كه نگاه كنيم، همان حرف ها كه مي گفتند، طبيعي ترين حالت هاي اهل كوفه را نشان مي داد. فرزدق مي گفت: دل هاشان با تو و شمشيرهاشان، بر روي توست.

ابن عباس، مرد بيدار و واقع بيني است، كه دور از علم امام و پيش از شهادت مسلم، رجعت كوفه را پيش بيني مي كند و اين بي وفايي مسئله اي نيست كه بر امام مخفي مانده باشد. گيرم كه الكوفي لا يوفي، مدركي نداشته باشد، در اين مسائل مدرك نمي خواهيم، كه: آفتاب آمد دليل آفتاب. تجربه هاي مداوم اين مسئله را نشان داده بود كه آن باورها، پاهايي نيستند كه بتوانند بار سنگين حكومت علوي را به دوش بگيرند.

ما از ديدگاه طبيعي هم كه نگاه بكنيم و علم امامت را هم كنار بگذاريم، بايد حسين عليه السلام، هنگامي كه از رجعت اهل كوفه و از شهادت مسلم آگاه مي شود، بازگردد و به سويي ديگر برود و يا پنهان بماند و در پنهان زمينه هايي را بسازد، همان طور كه محمد حنفيه گفته بود: [6] اما حسين اين گونه عمل نمي كند و با آگاهي كامل از اوضاع، انا لله گويان، به راه خويش ادامه مي دهد و از راه بازنمي گردد.

اين مسائل و اين ابعاد، به اين گونه تحليل نمي شوند و توضيح نمي گيرند، به ويژه آن جا كه سوالهاي ديگري درباره ي جبهه گيري امام در برابر معاويه هم طرح شود، كه چرا حسين عليه السلام در مدت 12 ساله سلطنت معاويه گامي برنداشت؟ آيا معاويه زيرك بود و امام تواني نداشت؟ آيا معاويه نمي گذاشت عاشورا به وجود بيايد؟ آيا در مدائن نمي شد عاشورايي به پا كرد؟ آيا معاويه داستان را دگرگون مي كرد و نتيجه ي انقلاب را مي ربود؟ آيا با انقلاب عاشورا،


حكومت به چه كساني رسيد؟ آيا پس از مرگ يزيد، به علي بن الحسين رو آوردند؟ آيا به سوي مصعب و مروان نرفتند؟

ما براي توضيح قيام امام، در زمان يزيد و سكوت او در زمان معاويه، توضيح هايي داريم. از سياست معاويه و خامي يزيد، از فساد عملي يزيد و شيطنت پنهان معاويه، از آماده نبودن جو سياسي و خام بودن توده.

در حالي كه يزيد كمتر از معاويه نيست. يزيد كسي است كه تمام ياران حسين را از او گرفت و او را تنها در كنار فرات به خون نشاند.

بايد گفت ابن زياد، حلقه اي است كه در دست يزيد كاربري دارد. او تيغي است كه همراه يزيد، برندگي دارد. او بدون تكيه به شام براي يك لحظه هم در برابر مصعب دوام نياورد. بيچاره فراري شد و در خانه ي مسعود بن عمرو رفت و لباس زنش را پوشيد و از غذايش خورد و ناله برداشت كه مرا بگذار و مرا بيرون نكن [7] .

ما يزيد را سگ باز و غافل و نادان معرفي مي كنيم و حسين عليه السلام را در دست او گرفتار نشان مي دهيم. غافل از اين كه اگر يزيد اين بود، اين قدر ضعيف بود حسين مي بايست او را زمين مي زد و از كار دور مي انداخت [8] .

براي چنين يزيد غافلي، شمشير لوطي ها كافي بود تا چه رسد به تدبير حسين عليه السلام.

يزيد با تمام دقت آماده است و كاملا بر اوضاع مسلط است. در مدينه حسين را به بيعت مي خواند. در مكه در جايگاه تبليغاتي حسين عليه السلام نقشه ي مرگ او را مي كشد. در كوفه يارانش را متفرق مي كند.

در نينوا مدت ها - ده روز - او را محصور مي سازد و آن گاه او را به مرگ


مي بندند و با اسارت كاروان خون، آنها را به شام مي رساند و آخر سر هم كه حكومت از او مي گردد، به خاندان علي نمي رسد، و اين هم دليلي بر اين كه هنوز توده آمادگي حكومت علوي را نداشته اند و جو آماده نبوده است.

اين تحليل ها در حالي كه بعضي مسائل را توضيح مي دهد، خود مسائل ديگري را به وجود مي آورد. اين توضيح ها در حالي كه با يك بعد سازش دارد، با ابعاد گوناگون داستان نينوا سازگار نيستند و نمي توانند بار تمام اين سوال ها را به دوش بكشند و نمي توانند پاسخگوي اين همه باشند.

ما در جست و جوي تحليلي هستيم كه تمام سوال ها را پاسخ بگويد و تمام ابعاد را در نظر بگيرد، و حتي پس از شهادت را توضيح بدهد و آن را با داستان نينوا هماهنگ بسازد.

ما در برابر مسائلي به ظاهر متضاد هستيم.

زندگي حسين عليه السلام در زمان معاويه، با زندگي او در زمان يزيد. كارهاي حسين با كارهاي ديگرش، نامه ها و دعوت ها و گرفتن اموال در ميان راه و بازنگشتن از راه، با شروع نكردن در مدينه، مكه، نينوا و طرح استسلام دادن و كناره گيري كردن و به سرحدات هجرت نمودن.

اين تضادها با تحليل تشكيل حكومت و با تحليل شهادت، حل نمي شوند.

اگر اينها هدف حسين مي بود، آيا كناره گرفتن و به گوشه اي رفتن، جز فرار از هدف، عنواني مي گرفت؟

يكي از نويسندگان، تحليل تشكيل حكومت را رد مي كند [9] ، به اين كه اگر حسين عليه السلام مانند رسول صلي الله عليه و آله و سلم هدف حكومت داشت، بايست همانند او از مكه بيرون مي آمد و پنهاني خود را به جايگاه امني مي رساند.


و همين نويسنده، توضيح مي دهد كه حسين براي شهادت آمد و اين شهادت با منطق، تحليل نمي شود. اين چيزي بالاتر از منطق است. حسين وارث آدم مي خواهد چگونه مردن را تعليم كند، پس از آن كه آنها چگونه زيستن را ياد داده بودند [10] .

اكنون بايد اين تضادها را تحليل كرد، توضيح داد. توضيحي كه چگونه زيستن و چگونه انتخاب كردن را به ما بياموزد.



پاورقي

[1] لهوف و طبري ص 266 و 303 و 304 و تحف العقول و احتجاج.

[2] طبري ج 4، ص 309، ارشاد مفيد، ص 215.

[3] در کتاب شهادت مي‏گويد: «حرکت امام حسين، حرکت يک قيام کننده نيست. و در جاي ديگر، امام با شکل کارواني که حرکت مي‏دهد و شکل حرکتي که انتخاب مي‏کند، نشان مي‏دهد که حسين براي کار ديگري حرکت کرده است. که نه گريز است و نه انزوا. نه تسليم نه مرگ مبارزه».

[4] بحار ج 44 ص 367 از الملهوف، ص 62 - 60.

[5] بحار، ج 45، ص 47 در جواب سکينه؛ لو ترک القطا لنام.

[6] ارشاد: هنگام خروج از مدينه.

[7] طبري، ج 4، ص 395.

[8] از گفته يزيد است: احبس علي الظنة و اقتل علي التهمة بحارالانوار، ج 44، ص 359 از ارشاد، ص 200 - 199.

[9] شهادت، دکتر شريعتي، ص 35 به بعد.

[10] شهادت، دکتر شريعتي ص 63.