بازگشت

انگيزه ها


هر درگيري و هر پيكاري، چه در سطح خانه يا محله يا شهر يا كشور يا جهان، با عاملي همراه است و انگيزه اي دارد.

انگيزه ي برخوردها:

1. ضرورت ها،

2. آوازه گري ها و شعارها،

3. خودخواهي ها،

4. قدرت طلبي ها،

5. و زياده خواهي ها مي توانند باشند.

ضرورت ها، يعني ضرورت آزادي، در جنگ هاي طبقاتي و آزادي بخش. و ضرورت اقتصادي در دو شكل مواد خام و مصرف. [1] .

و ضرورت سياسي در همبستگي ها و پيمان هاي قبيله اي و يا ملي و آوازه گري ها، يعني شعارها و تبليغات و فتنه انگيزي و به هم اندازي ها.

و خودخواهي ها، چه فردي و چه قبيله اي و چه نژادي و ناسيوناليزمي.

و قدرت طلبي، مثل جنگ هاي خشايار شاه و درگيري قهرمان ها.

و در برابر اين درگيري ها و اين انگيزه ها، درگيري هاي عقيدتي و


انگيزه هاي عالي است كه در جهاد اسلامي نمونه دارد.

انگيزه ي اين جهاد از عالي ترين انگيزه هاي سابق، عالي تر است، چون درگيري هاي سابق در اوج، به خاطر آزادي و استقلال شكل مي گرفت، در حالي كه انگيزه ي اول جهاد اسلامي از اين آزدي، وسيع تر و عميق تر و انساني تر است. اين جهاد، براساس بينش و ايمان و توحيد و رشد و تجارت استوار است.

1. در جهان بيني اسلام، كار انسان مي شود حركت، نه خوردن و خوابيدن و خوش بودن، چون انسان براي اينها، به اين همه استعداد نياز نداشت، و در نتيجه دنيا مي شود راه، نه آخور و عشرتكده و خوابگاه. و در اين بينش سنگ هاي راه بايد برداشته شوند و راه حركت انسان بايد هموار گردد. [2] .

اين سنگ ها در درون انسان و در بيرون از او جا گرفته اند و بايد انسان از تمام اينها آزاد شود و بايد راه او از تمام اينها هموار گردد، حتي از آنها كه راه او را با رفاه مي بندند.

اين انگيزه ي اول جهاد اسلامي است كه اين گونه وسيع و عميق و انساني است.

2. ايمان يعني محبت بزرگ تر و عشق نيرومندتر [3] .

كساني كه الله را از خود، به خود نزديك تر و مهربان تر و آگاه تر ديده اند، به او رو مي آورند و به او مي گروند. اين ايمان و اين گرايش و اين عشق به حق، عشق به خلق و عيال الله را به دنبال مي آورد.

مگر نه اين كه اينها از او هستند، و او به آنها علاقه دارد، و اينها محبوب او هستند؟


مگر نه اين كه عشق محبوب خدا، عشق خداست؟

مگر نه اين كه مجنون، سگ ليلي را مي بوسيد، كه پاسبان خانه ي محبوب بوده است و شبهايي را در آن كوي به صبح رسانده؟

پس با آن عشق، اين عشق مي آيد و اين عشق بي اثر نيست. هر كس كه چيزي را دوست دارد رشد و بهروزي او را دوست خواهد داشت و با آنچه سنگ راه او هستند و مزاحم كار او، درگير خواهد شد و بت هايي را كه در هر رنگ و هر شكل، مانع كمال خلق هستند، كنار خواهد زد و دور خواهد انداخت [4] .

اين قرآن است كه انسان را از دست رفته و خسارت ديده مي داند، مگر آن دم كه با ايمان و با سازندگي و با استقامت و با سفارش به حق و به صبر، رسيده باشد.

تنها عاشق صالح مبارز صابر، از خسارت رهيده است [5] .

3. آن كس كه به ايمان رسيد و از غير حق رهيد، كسي كه از عشق و آزادي سرشار شد، به توحيد مي رسد و جز الله را حاكم نمي گيرد. كساني كه از خود آزاد شده اند، ديگران را تحمل نمي كنند.

با آن ايمان و با اين توحيد، [6] سازشگري و بي تفاوتي كنار مي رود و با بت ها، درگيري پيش مي آيد، چون هر چه جز خدا در دل ما، در اجتماع ما، حاكم باشد، بت است [7] و دشمن است و ما را محدود مي كند و ما را راكد مي سازد و ما را براي خودش مي خواهد.


اين ركود و محدوديت سرنوشت حتمي هر بت پرست بت ساز است و اين سرنوشت مختوم، فاجعه ي انسان و مرگ اوست.

4. اكنون كه ناچار مرگ ما را انتخاب مي كند، بگذاريد ما، مرگي را انتخاب كنيم كه آبستن زندگي باشد.

ما كه ناچار كم مي شويم، پس بگذار خود را بارور كنيم تا بتوانيم نيازهاي گسترده ي خود را سرشار نماييم.

ما كه نيازهاي زياد و مواد كم داريم، بايد اين مواد را زياد كنيم و كم ها را با چه مي توان زياد كرد؟ وقتي مي خواهيم هزار تومان را زياد كنيم، چه مي كنيم؟ جز تجارت؟ و اين است كه به دنبال خريدار و بازاري خواهيم بود. و چه خريداري بهتر از خدا، كه تمام وجود ما را خواستار است؟ كه: ان الله اشتري من المؤمنين [8] .

و هل ادلكم علي تجارة تنجيكم من عذاب اليم. تؤمنون... و تجاهدون... [9] و هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين [10] .

ما بايد تجارتي را شروع كنيم كه در هر حال بهره بدهد و فايده برساند و يكي از دو خوبي را همراه داشته باشد، احدي الحسنين.

اين ديد و شوق و آن توحيد و ايمان و بينش، انگيزه هايي هستند كه جهاد اسلامي را پايه مي گذارند و آن را به دوش مي كشند.

اينها و آن عوامل ضرورت و آوازه گري و خودخواهي و قدرت طلبي و زياده خواهي، انگيزه ي درگيري ها هستند كه تاريخ را به خون كشيدند و يا آن را از بن بست، رهايي دادند.



پاورقي

[1] در جنگ‏هاي بريتانيا و جنگ‏هاي امروز.

[2] و مالکم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا... اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها... نساء، 75.

[3] و الذين آمنوا اشد حبا لله. بقره، 165.

[4] ان کنتم خرجتم جهادا في سبيلي و ابتغاء مرضاتي. ممتحنه، 1.

[5] و العصر.

[6] ايمان با توحيد تفاوت دارد. ايمان با شرک جمع مي‏شود، در حالي که توحيد، شرک را مي‏رهاند. ما يؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون. يوسف، 106.

[7] ابراهيم مي‏گفت: انما تعبدون من دون الله اوثانا. عنکبوت، 17 فقط جز خدا بت‏ها را مي‏پرستيد. آنچه جز خدا بپرستيد بت است، با هر شکل و در هر رنگ، سياه و سرخ و زرد.

[8] توبه، 111.

[9] صف، 10 و 11.

[10] توبه، 52.