بازگشت

شكل ها


آن جا كه دشمن، زيرك است و حتي در لباس دوست فرومي رود و چهره هاي گوناگوني از خود نشان مي دهد، و هر لحظه به شكلي در مي آيد، ناچار درگيري با او هم شكل عوض مي كند.

اين درگيري، گاهي در تمام جبهه ها و در مقابل تمام سنگرهاست، اما، ريشه اي ندارد و بر پاي محكمي استوار نيست. نيازهايش را تامين نكرده و در نتيجه مجبور است كه امتياز بدهد.

گاهي در يك جبهه و در برابر يك سنگر است، اما در همين قسمت ريشه اي و عميق است.

گاهي نه وسيع و گسترده است و نه عميق و ريشه دار، سطحي و يك جانبه است، همچون يورش آذرخش.

گاهي از وسعت و از عمق برخوردار است، گسترده و ريشه دار است. نيازها را مي شناسد و براي تامين همه ي آنها مي كوشد.

فقط به داشتن هدف پاك و مقدس قانع نيست، كه راه را مي شناسد.

و پاها و وسيله ها را همراه دارد، و از نقشه و طرح كلي هم، برخوردار است.

اين چنين درگيري عميق و وسيعي، ناچار متحرك و پوياست، در برابر هر جبهه، جبهه اي دارد و در برابر هر سنگر، سنگري، و حتي در نقطه هاي ضعف دشمن سنگرهايي مي سازد و از راه هاي غفلت او، وارد قلعه مي شود و دشمن را در درون خود، درگير مي سازد و سازمانش را به هم مي ريزد. به اين قانع نيست كه فقط سنگرهاي او را جلوگير باشد. به اين قانع نيست كه مدافع باشد، بلكه مهاجم است و ابتكار عمل را در دست دارد.

اين درگيري، ديگر در قالب اسم هاي فردي و اجتماعي و فرهنگي... نمي گنجد و با يك پا راه نمي رود.


اگر بخواهيم در يك كلمه براي اين درگيري وسيع و عميق و متحرك و پويا اسمي بگذاريم، از كلمه ي وسيع و عميق و متحرك و پوياي «جهاد» نمي توانيم بگذريم.

اين جهاد، روشنگري و فريادگري و پنهان كاري و درگيري نهايي را در خود دارد.

اين روشنگري محدود نيست. در ميان دوست و دشمن، بزرگ و كوچك، زن و مرد، بايد راه بيايد، ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة. تا آنها كه نابود مي شوند از روشني و آگاهي نابود شوند و آنها كه حيات مي گيرند از آگاهي و روشني، حيات بگيرند.

و فريادگري، گاهي به خاطر رسوا كردن دشمن است و متزلزل كردن او، و گاهي به خاطر به دست آوردن ياور است و ايجاد زمينه براي خود.

در هر حال، اين فرياد بايد در باد نباشد و از حلقوم ناشناس نباشد كه فرياد در باد و فرياد ناشناس، سودي نخواهد داشت.

و اين است كه ابوذر فرياد مي زند نه ديگري. چون اين ابوذر است كه زبانش پشتيبان دارد و رسول آن را به همه شناسانده است. و باز همين ابوذر است كه در زمان عثمان فرياد مي زند، نه در زمان شيخين، - ابوبكر و عمر - كه زمينه ها آماده نيست و فريادش، فريادي در باد است. كه در اين هنگام نوبت پنهان كاري است.

و پنهان كاري، در چنين دوره هايي مطرح مي شود، كه فرياد ناشناس است و مجهول و تنها و در ميان گردباد و طوفان.

و اين پنهان كاري را نبايد با بي كاري، اشتباه كرد، و اين سكوت را نبايد با سكون در هم ريخت، كه آنها ساكت هستند، نه ساكن، و پنهان كار هستند، نه بي كار.


و درگيري نهايي، آن وقت بار مي دهد كه هدف شناخته و شناسانده شده و راه ها تا قله، ارزيابي گرديده و نيازها و وسيله ها به دست رسيده و نقشه ها آماده گشته است.

هنگامي كه نيازها، نيرو و نفرات و رهبري، تامين نشده باشند، ناچار هنگام درگيري بايد امتيازها داده شوند. آنها كه در موقعيت متزلزلي هستند و پايگاهي ندارند، ناچار به هر چيز چنگ مي زنند و با هر كس قرار مي گذارند.

و اين است كه اگر عمري در راه تامين نيازها صرف شود، بهتر از اين است كه در انتظار قراردادها به آخر برسد و چشم به راه ديگران باشد.

آنها كه نيازها را تامين نكرده اند، بر فرض اگر گل بكارند، در باغ بيگانه كاشته اند، و اگر خرمن هايي به دست بياورند، به انبار بيگانه سرازير كرده اند.