بازگشت

حسينعلي ركن منظر


پيروي



هر آنچه بيشتر خون ز تن به در مي شد

گل بهشت جمالش شكفته تر مي شد



به پيش آن اثري كش به سينه بود ز عشق

خدنگ و نيزه و شمشير، بي اثر مي شد



سرم فداي قدوم شهيد زنده دلي

كه از نگون شدن از زين، ز عرش بر مي شد



ز كشته پشته همي ساخت بر فراز زمين

ز هر طرف كه هژبرانه حمله ور مي شد



چنان صلابت مردانه داشت در ميدان

كه از مشاهده اش، شير بر حذر مي شد



به راه عشق و ارادت دمي درنگ نكرد

گهي به پاي همي رفت و گه به سر مي شد



قسم به دوست كه جاي كليم خالي بود

دمي كه نور سرش جاري از شجر مي شد



نه اين درخت كه خود سدره آرزو مي كرد

كه ميوه ي دل صديقه اش ثمر مي شد