بازگشت

شبهه 05


سيد بن طاووس شبهه پنجم را مطرح كرده و خود پاسخ داده است. با ما همراه باشيد و متن كلام سيّد را در اقبال ملاحظه كنيد.

سيد بن طاووس مي نويسد:

أقول: ولعلّ قائلاً يقول هلّا كان الحزن الذي يعملونه من أوّل عشر المحرّم قبل وقوع القتل يعملونه بعد عاشورا لأجل تجدّد القتل فأقول: إنّ أوّل العشر كان الحزن خوفاً ممّا جرت الحال عليه فلمّا قتل صلوات اللَّه عليه وآله دخل تحت قول اللَّه تعالي: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ تَام بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ - فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَلهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ي وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ».

فلما صاروا فرحين بسعادة وجب المشاركة لهم في السرور بعد القتل لتظفرهم بالسعادة.

فإن قيل فعلام تجدّدون قرائة المقتل والحزن كلّ عام فأقول لأنّ قرائته هو عرض قصّة القتل علي عدل اللَّه جلّ جلاله ليأخذ بثاره كما وعد من العدل.

وأمّا تجدّد الحزن كلّ عشر والشهداء صاروا مسرورين فلأ نّه مواساة لهم في الأيّام العشر حيث كانوا فيها ممتحنين ففي كلّ سنة ينبغي لأهل الوفاء أن يكونوا وقت الحزن محزونين ووقت السرور مسرورين؛ [1] .

مي گويم: شايد كسي بگويد چرا اندوهي را كه از روز نخست محرّم به كار مي گيرند، پس از عاشورا و به دليل پديد آمدن شهادت انجام نمي دهند.

(در پاسخ به اين شبهه) مي گويم: از روز نخست دهه محرّم حزن و اندوه به دليل بيم از حوادثي است كه بر حضرت جاري مي گردد ولي چون حضرت كشته مي گردد و به شهادت مي رسد، ديگر مشمول گفته خداوند متعال است كه: «اي پيامبر! هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند. آنها به خاطر نعمت هاي فراواني كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحالند؛ و به خاطر كساني كه هنوز به آنها ملحق نشده اند [= مجاهدان و شهيدان آينده]، خوشوقتند؛ (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مي بينند، و مي دانند) كه نه ترسي بر آنهاست و نه غمي خواهند داشت.

پس چون آنان به سعادت شهادت شادمان مي گردند، لازم است كه پس از كشته شدن و شهادتشان با آنان در شادماني همراه شد، چرا كه به سعادت رسيده اند.

اگر گفته شود: پس چرا شما خواندن مقتل حضرت سيّدالشهدا عليه السلام و حزن و اندوه برايشان را در هر سال تكرار مي كنيد (اگر آنان به شهادت رسيده اند و مسرور گشته اند، تكرار در عزا و ماتم، در سال هاي بعد وجهي ندارد).

مي گويم: چون خواندن مقتل، عرضه كردن داستان شهادت حضرت بر عدل الهي است تا خداوند انتقام خون وي را بگيرد، آن گونه كه خود وعده عدالت داده است.

و امّا تكرار حزن و اندوه در هر دهه محرم با اين كه شهيدان (پس از شهادت) به سرور شهادت دست يافته اند. اين بدان جهت است كه با آنان در دهه محرم همراهي كنيم. چون آنان در دهه محرم مبتلاي به محنت ها و بلاها بوده اند. بنابر اين در هر سال وفاداران بايد كه در هنگام حزن و اندوه، اندوهگين و به هنگام شادماني شاد و مسرور باشند.

در ادامه مقاله، باز به چند روايت ديگر مي پردازيم.

ما بر اين باوريم كه با تأمّل در مجموعه روايات آمده در اين مقاله، ديگر نيازي به پاسخ هاي جداگانه از شبهات نيست. اين روايات خود به خوبي از گريه و عزاداري، جزع و بي تابي بر سالار شهيدان دفاع مي كند و تحليل هاي مناسبي ارائه مي دهد.

... عن أبي عمارة المنشد قال: ما ذكر الحسين بن عليّ عند أبي عبداللَّه في يوم قطّ فرئي أبو عبداللَّه عليه السلام متبسّماً في ذلك اليوم إلي اللّيل. [2] .

ابو عماره گويد: مرثيه امام حسين عليه السلام هيچ گاه نزد امام صادق عليه السلام خوانده نمي شد كه حضرت در آن روز تا شب با تبسّم ديده شود.

... عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال: سمعته يقول: إنّ البكاء والجزع مكروه للعبد في كلّ ما جزع، ما خلا البكاء علي الحسين بن علي عليهما السلام فإنّه فيه مأجور. [3] .

از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: گريه و بي تابي براي بنده درباره هر چه كه باشد، ناپسند است جز گريه بر امام حسين عليه السلام كه گريه كننده مأجور است.

... عن معاوية بن وهب، عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال: كلّ الجزع والبكاء مكروه سوي الجزع والبكاء علي الحسين عليه السلام. [4] .

امام صادق عليه السلام فرمود: هر بي تابي و گريه ناپسند است جز بي تابي و گريه بر امام حسين عليه السلام.

رأيت في بعض تأليفات بعض الثقات من المعاصرين: روي أنّه لمّا أخبر النبي صلي الله عليه وآله ابنته فاطمة بقتل ولدها الحسين وما يجري عليه من المحن بكت فاطمة بكاءً شديداً وقالت: يا أبت متي يكون ذلك؟ قال: في زمان خال منّي ومنك ومن عليّ فاشتدّ بكاؤها وقالت: يا أبت فمن يبكي عليه، ومن يلتزم بإقامة العزاء له؟

فقال النبي صلي الله عليه وآله: يا فاطمة! انّ نساء اُمّتي يبكون علي نساء أهل بيتي ورجالهم يبكون علي رجال أهل بيتي ويجدّدون العزاء جيلاً بعد جيل في كلّ سنة فإذا كان القيامة تشفعين أنت للنساء وأنا أشفع للرجال وكلّ من بكي منهم علي مصاب الحسين أخذنا بيده وأدخلناه الجنّة.

يا فاطمة! كلّ عين باكية يوم القيامة إلّا عين بكت علي مصاب الحسين فإنّها ضاحكة مستبشره بنعيم الجنّة. [5] .

روايت شده است كه چون پيامبر صلي الله عليه وآله به دخترشان فاطمه عليها السلام شهادت فرزندش حسين و بلاهايي را كه بر او مي رود، خبر داد، حضرت فاطمه عليها السلام به شدّت گريست و گفت: پدر جان! كِي چنين مي شود؟ حضرت فرمود: در زماني كه نه من و نه تو و نه علي هيچ كدام نيستيم. گريه فاطمه عليها السلام شدّت بيشتر گرفت. گفت: پدر جان! چه كسي بر حسين مي گريد و چه كسي خود را موظّف به اقامه عزا براي امام حسين عليه السلام مي داند؟ حضرت فرمود: اي فاطمه! زنان امّت من بر زنان اهل بيتم و مردانشان بر مردان اهل بيتم مي گريند و نسلاً بعد نسل در هر سال، عزاي حسين را تجديد مي كنند و چون قيامت شود، تو براي زنان و من براي مردان شفاعت مي كنم و هر كدام از آنان كه بر مصيبت حسين گريه كنند دستشان را مي گيرم و به بهشت وارد مي كنم.

روي عن الصادق عليه السلام أنّه قال: زين العابدين بكي علي أبيه أربعين سنة صائماً نهاره قائماً ليله فإذا حضر الإفطار جاء غلامه بطعامه وشرابه فيضعه بين يديه، فيقول: كل يا مولاي فيقول: قتل ابن رسول اللَّه جائعاً قتل ابن رسول اللَّه عطشاناً فلا يزال يكرّر ذلك ويبكي حتّي يبل طعامه من دموعه ثمّ يخرج شرابه بدموعه فلم يزل كذلك حتّي لحق باللَّه عزّ وجلّ.

وحدّث مولي له عليه السلام انّه برز يوماً إلي الصحراء قال:....

فقلت: يا سيّدي! امّا آن لحزنك أن ينقضي ولبكائك أن تقلّ؟ فقال لي: ويحك إنّ يعقوب بن إسحاق ابن إبراهيم عليه السلام كان نبيّاً ابن نبي كان له اثنا عشر ابناً فغيّب اللَّه سبحانه واحداً منهم فشاب رأسه من الحزن واحدودب ظهره من الغم وذهب بصره من البكاء وابنه حيّ في دار الدنيا وأنا فقدت أبي وأخي وسبعة عشر من أهل بيتي صرعي مقتولين فكيف ينقضي حزني ويقلّ بكائي؟ [6] .

از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: حضرت زين العابدين عليه السلام بر پدرشان چهل سال گريستند. روزها را روزه مي داشتند و شب ها را به عبادت سپري مي كردند و چون زمان افطار مي شد، غلامشان غذا و نوشيدني مي آورد و در پيش روي حضرت مي نهاد. حضرت مي فرمود: اي غلام بخور. پس از آن مي فرمود: فرزند رسول خدا گرسنه كشته شد؛ فرزند رسول خدا تشنه كشته شد؛ پيوسته اين سخن را تكرار مي نمود تا غذايش از اشك چشمش تر گردد و پس از آن نوشيدني اش با اشك هايش ممزوج شود و پيوسته چنين بود تا به ديدار خداوند عز وجل نايل آمد.

و غلام حضرت گويد كه امام سجّاد روزي به صحرا رفت....

غلام گويد: به امام عرض كردم: اي سرورم! آيا زمان آن نرسيده كه اندوه شما پايان پذيرد و گريه شما كم گردد؟ حضرت به من فرمود: واي بر تو! يعقوب پسر اسحاق پسر ابراهيم عليه السلام پيامبر و پسر پيامبر بود. دوازده پسر داشت، خداوند يكي از آنان را از چشم او دور ساخت. موي سرش از اندوه سپيد گشت و پشتش از غم خميده گشت و چشمش از گريه نابينا شد، در حالي كه پسرش زنده در دنيا بود. ولي من پدرم، برادرم و هفده نفر از خويشانم را از دست دادم در حالي كه همه كشته روي زمين افتاده بودند. چگونه اندوهم پايان گيرد و گريه ام كم گردد؟

... إنّ الحسين بن علي عليهما السلام دخل يوماً إلي الحسن عليه السلام فلمّا نظر إليه بكي فقال له: ما يبكيك يا أبا عبداللَّه قال: أبكي لما يصنع بك فقال له الحسن عليه السلام: ان الذي يوتي الي سمّ يدس إليّ فاقتل به ولكن لا يوم كيومك يا أبا عبداللَّه يزدلف إليك ثلاثون ألف رجل يدّعون أنّهم من اُمّة جدّنا محمّد صلي الله عليه وآله وينتحلون دين الاسلام فيجتمعون علي قتلك وسفك دمك وانتهاك حرمتك وسبي ذراريك ونساءك وانتهاب ثقلك. فعندها تحلّ ببني اميّة اللعنة وتمطر السماء رماداً ودماً ويبكي عليك كلّ شي ء حتّي الوحوش في الفلوات والحيتان في البحار. [7] .

... امام حسين عليه السلام روزي خدمت امام حسن عليه السلام رسيدند. چون به آن حضرت نگريستند، گريستند. امام حسن عليه السلام به ايشان فرمود: اي ابا عبداللَّه! براي چه مي گريي؟ امام حسين عليه السلام گفت: براي آنچه كه با شما مي شود.

امام حسن عليه السلام به ايشان فرمود: آنچه با من مي شود، تنها سمّي است كه با حيله و تزوير به من مي دهند و من با آن كشته مي شوم ولي روزي چون روز تو نيست اي ابا عبداللَّه! به تو نزديك مي شوند سي هزار مرد كه همه مدّعي اند كه از امّت جدّ ما حضرت محمّد صلي الله عليه وآله هستند. دين اسلام را به خود مي بندند و بر كشتن تو و ريختن خونت و هتك حرمت تو و اسارت فرزندان و زنان تو و غارت اثاث و اموال تو اجتماع مي كنند.

در آن زمان لعنت خدا بني اميه را مي گيرد و آسمان خاكستر و خون مي بارد و همه چيز حتّي حيوانات صحرا و ماهيان دريا بر تو مي گريند.

عن معاوية بن وهب قال: كنت جالساً عند جعفر بن محمّد عليهما السلام إذ جاء شيخ قد انحني من الكبر فقال: السلام عليك ورحمة اللَّه. فقال له أبو عبداللَّه: وعليك السلام ورحمة اللَّه يا شيخ ادن منّي فدنا منه وقبّل يده وبكي فقال له أبو عبداللَّه عليه السلام: وما يبكيك يا شيخ! قال له: يابن رسول اللَّه أنا مقيم علي رجاء منكم نحو من مائة سنة. أقول: هذه السنة وهذا الشهر وهذا اليوم ولا أراه فيكم فتلومني أن أبكي قال: فبكي أبو عبداللَّه عليه السلام ثمّ قال: يا شيخ إن أخّرت منيّتك كنت معنا وإن عجّلت كنت يوم القيامة مع ثقل رسول اللَّه صلي الله عليه وآله.

فقال الشيخ: ما اُبالي مافاتني بعد هذا يابن رسول اللَّه. فقال له أبو عبداللَّه: يا شيخ إنّ رسول اللَّه قال: إنّي تارك فيكم الثقلين ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا كتاب اللَّه المنزل وعترتي أهل بيتي تجيئي وأنت معنا يوم القيامة.

ثمّ قال: يا شيخ ما أحسبك من أهل الكوفة. قال: لا. قال: فمن أين؟ قال: من سوادها جعلت فداك. قال: أين أنت من قبر جدّي المظلوم الحسين؟ قال: إنّي لقريب منه. قال: كيف اتيانك له؟ قال: إنّي لآتيه واُكثر. قال: يا شيخ ذاك دم يطلب اللَّه تعالي به ما اصيب ولد فاطمة ولا يصابون بمثل الحسين ولقد قتل عليه السلام في سبعة عشر من أهل بيته نصحوا للَّه وصبروا في جنب اللَّه فجزاهم اللَّه أحسن جزاء الصابرين انّه إذا كان يوم القيامة أقبل رسول اللَّه و معه الحسين ويده علي رأسه يقطر دماً فيقول يا ربّ سل اُمّتي فيم قتلوا ابني؟ وقال عليه السلام: كلّ الجزع والبكاء مكروه سوي الجزع والبكاء علي الحسين. [8] .

معاوية بن وهب گويد: خدمت امام جعفر صادق عليه السلام نشسته بودم كه پيرمردي كه از پيري، قد خميده شده بود، آمد. او گفت: سلام بر تو باد و رحمت خدا. امام صادق عليه السلام به او فرمود: و بر تو باد سلام و رحمت خدا اي پيرمرد نزديك بيا. او به امام نزديك شد و دست ايشان را بوسيد و گريست.

امام صادق عليه السلام به او فرمود: اي شيخ چرا مي گريي؟ او به امام گفت: اي فرزند رسول خدا من حدود صد سال است كه به اميد شما هستم. مي گويم: امسال، اين ماه و امروز ولي آن را در دست شما نمي بينم. حال مرا ملامت مي كنيد كه گريه مي كنم.

معاوية بن وهب گويد: امام صادق عليه السلام گريست. سپس فرمود: اي پيرمرد اگر مرگت به تأخير بيفتد (تا زمان حكومت ما برسد)، تو با ما هستي و اگر زودتر فرا رسد، در روز قيامت با اهل رسول خدا صلي الله عليه وآله هستي.

شيخ گفت: اي فرزند رسول خدا پس از اين سخن، ديگر باكي ندارم از آنچه كه از دست برود. امام صادق عليه السلام به او فرمود: اي پيرمرد! رسول خدا فرمود: من در ميان شما دو چيز سنگين و گران بها مي گذارم؛ تا زماني كه به آن دو چنگ بزنيد، گمراه نمي شويد: كتاب مُنزل خدا و عترت من يعني اهل بيتم. اي شيخ! تو مي آيي در حالي كه با ما هستي در قيامت.

سپس حضرت فرمود: اي پيرمرد! گمان نمي كنم كه از اهالي كوفه باشي. او گفت: نه. حضرت فرمود: پس از كجايي؟ او گفت: از حوالي كوفه فدايت گردم. حضرت فرمود: تو در رابطه با قبر جدّ مظلومم حسين عليه السلام چگونه اي؟ او گفت: من به قبر ايشان نزديك هستم. حضرت فرمود: چگونه است به زيارت قبر رفتن تو؟ او گفت: من به ديدار قبر مي روم و فراوان هم مي روم.

حضرت فرمود: اي پيرمرد! آن خوني است كه خداوند پيگيري آن را مي كند (در پي آن خون است) نه در گذشته و نه در آينده فرزندان فاطمه مصيبتي چون مصيبت حسين را نديده و نمي بينند و امام حسين عليه السلام همراه با هفده نفر از خانواده اش دوستي شان را براي خدا خالص كردند و در كنار خدا صبر نمودند. خداوند به آنان بهترين پاداش صابران را بدهد.

چون روز قيامت شود، پيامبر خدا مي آيد در حالي كه حسين همراه اوست و دست پيامبر بر سر حسين است و از سر امام حسين عليه السلام خون مي چكد. حضرت مي گويد: پروردگار من! از امّتم بپرس براي چه فرزندم را كشتند.

و حضرت فرمود: هر بي تابي و گريه اي ناپسند است، جز بي تابي و گريه بر امام حسين عليه السلام.

خدايا ما را از كساني قرار بده كه با معرفت در شهادت سالار شهيدان جزع و بي تابي كنيم.

پروردگارا! به ما توفيق ده تا در ركاب مولايمان حضرت مهدي ارواحنا فداه انتقام خون سالار شهيدان را بگيريم و در كنار ايشان براي حاكميت دين و عدل بكوشيم.

بأبي أنت واُمّي لقد عظم مصابي بك فأسئل اللَّه الذي أكرم مقامك وأكرمني بك أن يرزقني طلب ثارك مع إمام منصور من أهل بيت محمّد صلي الله عليه وآله.


پاورقي

[1] إقبال الأعمال، ص 583.

[2] بحارالأنوار، ج 44، ص 280.

[3] همان، ص 291.

[4] همان، ص 280.

[5] همان، ص 292.

[6] همان، ج 45، ص 149.

[7] بحارالأنوار، ج 45، ص 218.

[8] همان، ص 313، ح 14.