بازگشت

مذهب اصالت طبيعت (اومانيسم) (مكتب اصالت ماده)


انـديـشه حاكم در دوران رنسانس، براساس استقلال (انسان) و (طبيعت) از (خداوند)، مـبـتـنـي اسـت. ايـن مـذهـب، بـر ايـن بـاور اسـت كـه انـسـان و طـبـيـعـت بـعـد از خلقت، وجود مستقل يافته اند. هنر خداوند به عنوان معمار بازنشسته (Architect Retiered) اين بوده است كه قانونمنديهاي ثابت و لايتغيري در نهاد طبيعت و انسان به عنوان جزءي از آن قرار داده اسـت كـه مـوجـبـات بـقـا و دوام آن را فـراهـم مـي سـازد. بر اين مبنا، (علم) به معناي شـنـاسـايـي و تـبـيـيـن ايـن (قـوانـيـن) است. به اين جهت، (الگوي علوم طبيعي) تنها الگـويـي اسـت كـه ارزش عـلمـي دارد. بـه ايـن نگرش و ديدگاه، (مذهب اصالت طبيعت) گفته مي شود.

ژولين فروند مي نويسد:

(در معرفت شناسي، هر نظريه اي كه به بهانه اينكه جز الگوي علوم طبيعي الگوي ديـگـري از عـلم وجـود نـدارد، ويژگي علوم انساني را نفي مي كند،(مذهب اصالت طبيعت) ناميده مي شود.)