بازگشت

معيار عزت و ذلت در كلام امام حسين


در ايـن بـخش به برخي از سخنان گهربار امام حسين (ع) درباره عزت پي مي گيريم. تدبّر و انديشه در اين سخنان ما را به معيار عزت و ذلت رهنمون مي شود:

1 ـ امام حسين (ع) در دعاي عرفه به درگاه خداوند سبحان عرض مي كند:

(يـا مـَنْ خـَصَّ نـَفـْسـَهُ بـِالسُّمـُوِّ وَ الرِّفـْعـَةَ وَ اَوْلِيـاؤُهُ بـِعـِزِّهِ يَعتَزُّونَ يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ المُلُوكُ نيرَ المَذَلَّةِ عَلي اَعناقِهِم فَهُم مِن سَطَواتِهِ خائِفوُنَ) [1] .

اي كـسـي كـه بـلنـد مـرتـبـگـي و رفـعـت را ويـژه خـود گردانيده و دوستانش به عزّت او عزتمندند؛ اي كسي كه شهرياران يوغ مذلت در برابر او را به گردن خويش نهاده اند و از حملات او ترسانند.

2 ـ(مَوْتٌ في عِزٍّ خَيرٌ مِن حياةٍ في ذُلًّ و أنشَاء عليه السلام يَومَ قُتِلَ:

المـوتُ خـيـرُ مـن رُكـُوبِ العـارِو العـارُ اولي مـن دُخـُولِ النـارِو اللّهِ مـا هـذا و هـذا جـارِي [2] .

مرگ با عزت بهتر زندگي با ذلت است. آن حضرت در روز شهادت خود اين ابيات را مي خـواند: مرگ بهتر است از ننگ و ننگ سزاوارتر از آتش (دوزخ) است. به خدا سوگند كه نه ننگ را به خود راه دهم نه آتش را

3 ـ در روز عاشورا خطاب به لشكر يزيد فرمود:

(اَلا اِنَّ الدَّعيَّ ابْنَ الدَّعي قَد رَكَزَ بَينَ اثَنَتِين بَينَ القِلَّةِ (السّلّة) وَ الذِّلَّةِ وَ هَيهاتَ ما اخُذُالدَّنيَّةَ اَبيَ اللّهُ ذلِكَ وَ رَسُولُهُ و حُجُورٌ طاَبَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَت و اُنُوفٌ حَمِيَّةٌ، وَ نُفُوسُ اَبِيَّةٌ لا تُؤثِرُ مَصارِعَ اَللّئامِ عَلي مَصارِعِ الكِرامِ [3] .

هـلا! ايـن زنازاده پسر زنازاده مرا ميان دو امر مخير كرده است: ميان شمشير و ذلت اما هيهات كـه مـن تـن به ذلت و پستي دهم. خدا و رسول او و نياكان پاكيزه و دامنهاي پاك (كه مرا پـرورده) و دلهـاي غـيـرتـمـنـد و جـانـهـاي والا و بـزرگ مـنش، خواري را نپذيرند و هلاكت زبونانه را بر كشته شدن شرافتمندانه ترجيح ندهند.

شهيد مطهري در توضيح اين سخن امام حسين (ع) مي فرمايد:

(در روز عـاشـورا امـام حـسين) گاهي سوار اسب مي شد و با مردم صحبت مي كرد. يك نوبت كه مي خواست صدايش را همه بشنوند و او را ببينند، سوار شتر شد. آنگاه جملات فوق را فـرمـود: هيهات منّا الذّله ما كجا و تن به خواري دادن كجا!؟ تفاوت از زمين تا آسمان است. خـداي مـا بـراي مـا ذلت را نـمـي پـسـندد، پيامبر نمي پسندد آن دامنهايي كه ما در آن دامنها پرورش يافته ايم به ما اجازه نمي دهد. (كأنه مي گويد) اگر از مؤمنين جهان تا دامنه قيامت، بپرسند رفراندم كنند كه شما براي حسين ذلت را مي پسنديد يا شمشير را، تمام مـؤمـنـيـن عـالم خـواهـند گفت ما شمشير را مي پسنديم نه ذلت را. مِن اَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عـَلي مـَصـارِعِ الكـِرامِ آنـهـا نـمي پسندند كه ما اطاعت لئيمان و پست فطرتان را ترجيح بـدهـيـم بـر خـوابـگـاه مـردمـان بـزرگـوار يـعـنـي بـر مقاتل و كشتنگاهها. [4] .

4 ـ از جمله سخنان امام (ع) در روز عاشورا اين است كه فرمود:

(لا واللّه لا اُعطيِهم بِيَدي اِعطاَء الذَّليلِ وَ لا اَفِرُّ فِرارَ العَبيدِ) [5] .

نـه بـه خـدا قـسـم مانند يك انسان ذليل با آنها بيعت نمي كنم و نيز مانند يك برده فرار نمي كنم.

5 ـ نـوشته اند در وقتي كه حضرت سيد الشهداء مي آمدند به طرف كربلا، مكرر افراد بـه ايـشـان برخورد مي كردند و هر كس هم برخورد مي كرد مي گفت آقا، نرو خطر جاني دارد! حـضـرت هـم بـه هر يك از اينها جوابي مي داد و البته جوابها همه در همين حدود بود كـه نـه مـن بـايـد بـروم يكي از آنها وقتي كه با حضرت ملاقات كرد گفت: مصلحت نيست نـرويـد. فـرمـود: مـن بـه تـو هـمـان جـوابـي را مـي دهـم كـه يـكـي از صـحـابـه رسـول خـدا بـه شـخـصي كه مي خواست او را از شركت در جهاد اسلامي منع كند داد. آنوقت حضرت سيدالشهداء اين شعرها را براي او خواندند:

سَاَمضي وَ ما بِالمَوتِ عارٌ عَلَي الفَتي اِذا ما نَوي حَقّا وَ جاهَدَ مُسلِما

و واسَي الرِّجالَ الصّالِحينَ بِنَفسِهِ و فارَقَ مَثْبُورا وَ خالَفَ مُجرِماً

خـواهـم رفـت. مـرگ بـراي انسان جوانمرد ننگ نيست اگر در راه حق جهاد كند و در حالي كه مـسلم است كوشش به خرج بدهد (نيتش حق باشد و در حالي كه مسلم است مجاهده و جهاد كند) و بـا مـردان صـالح، مـواسـات و هـمگامي و همدردي نمايد، و بر عكس راه خودش را از مردم بدبخت هلاك شده و مجرم و گناهكار جدا كند.

فَاِنْ عِشْتُ لَم اَنْدَم وَ اِن مِتُّ لَمْ اُلَم كَفي بِكَ ذُلّا اَن تَعيشَ و تُرغَما [6] .

مـن يـا زنـده مي مانم يا مي ميرم. از اين دو خارج نيست اين راهي كه من مي روم هر دو طرفش براي من خير و سعادت است اگر زنده بمانم مورد مذمت نيستم چون من از مرگ فرار نكردم و از ايـن آزمايش موفق بيرون آمدم از مرگ نترسيدم و زنده ماندم چنين زندگي براي من ننگ و مذموم نيست اگر هم بميرم مورد ملامت نيستم.

كَفي بِكَ ذُلّا اَنْ تَعيشَ و تُرغَما (همه اين سه شعر براي اين مصراع آخر است)

بـراي تـو اين ذلت و بدبختي بس كه زنده بماني و دماغت به خاك ماليده باشد. ديگر بدبختي و ذلّتي بالاتر از اين زندگي نيست.

اشعار ديگري هست كه يا از خود ايشان است و يا از پدر بزرگوارشان علي عليه السلام و در ديـوان مـنـسـوب بـه امـيـرالمـؤمـنـيـن هـسـت ولي بـه هـر حال نقل شده كه ايشان اين شعرها را با خودشان زمزمه مي كردند. مي فرمايد:

فَاِنْ تَكُنِ الدُّنيا تُعَدُّ نَفيسَةً فَدارُ ثَوابِ اللّهِ اَعلي وَ اَنبَلُ

اگـر چـه دنـيـا خـيـلي زيـبـا و دوسـت داشـتـنـي شـمرده مي شود كه انسان نمي خواهد از آن دل بـكـند اما خانه آخرت هزاران درجه بالاتر و عظيمتر است. كسي اسير دنيا مي شود كه با عوالم ديگر آشنايي نداشته باشد.

وَ اِن تَكُنِ الاَموالُ لِلتَّركِ جَمعُها فَمابالُ مَتروكٍ بِهِ المَرءُ يَبخَلُ

اگـر مـال و ثـروت دنـيـا آخـرش بـراي گـذاشـتـن و رفـتـن اسـت چـرا انـسان تا زنده است بخل و امساك داشته باشد؟! چرا تا زنده است جود و بخشش نكند كمك و دستگيري نكند؟!

وَ اِنْ تَكُنِ الاَ بدانُ لِلمَوتِ اُنشِأَت فَقَتلُ امِرءٍ بِالسَّيفِ فِي اللّهِ اَفْضَلُ [7] .

آري اگـر ايـن بـدن بـراي مـردن اسـت پـس چـه از ايـن زيـبـاتـر كه اين بدن در راه خداي متعال قطعه قطعه بشود.

حالا شما حالت روحي اين كسي را كه اين شعرها را با خودش زمزمه مي كند مجسم بكنيد آن وقـتـي كـه عـملا دارد در كربلا بدنش قطعه قطعه مي شود. درست حالت انساني است كه خـودش را در اخـتـيار يك آرايشگر قرار داده است و آرايشگر دارد او را زيبا مي كند. او وقتي كـه مـي بـيـنـد ايـن خـون كـه عـاقـبـت روي زمين مي ريزد اكنون دارد در راه خدا مي ريزد اين پـيـشـانـي در راه خدا شكاف مي خورد اين سينه در راه خدا تير زهرآلود در آن فرو مي رود (احساس زيبايي مي كند) در قسمت مقدم بدنش شمردند صدها اثر زخم از تير و نيزه و غير ايـنـهـا بـود يـعـنـي صـدهـا افـتـخـار صـدهـا زيـنـت صـدهـا مـدال بـر سـيـنـه حـسـيـن چـسـبـيـده بـود. بـراي او زيـنـت اسـت افـتـخـار و مدال است. از نظر آن ديگري جنايت است او جنايت مي كند جنايت او براي اين كه برادري مي كند افتخار و مدال است.

آن لحـظـات آخـر را ابـاعـبـداللّه دارد طي مي كند. آنجا كه حضرت افتاده بودند چون زمين پاييني بود اسمش را گذاشته اند (گودال قتلگاه) كه وقتي حضرت اندكي از آن دور مـي شـدنـد (اهـل بـيـت) ايـشـان را نمي ديدند و از حالشان آگاه نبودند. لحظات آخر است. آنـچـنـان زخـمـهاي زياد، رفتن خون و تشنگي بر حضرت غلبه كرده است كه ديگر قدرت بـپـا خـاسـتـن ندارد آسمان در نظرش تاريك و تيره است. دشمن مي خواهد بريزد به خيام حرمش جرأت نميكند مي گويد نكند حسين حيله جنگي به كار برده چون مي دانستند كه اگر نـيـرو در بدن او باشد احدي نمي تواند در مقابل او مقاومت بكند. يك كسي مي خواهد برود سـر مـقـدسـش را از بـدنـش جـدا بكند جرأت نمي كند نزديك بشود. نقشه چنين كشيدند كه گـفـتـنـد: حـسين مردي است غيور غيرة اللّه است محال است كه جان در بدنش ‍باشد و بتواند تـحـمـل كند كه در زندگي او ريخته اند به خيام حرمش آزمايش زنده بودن با نبودن حسين ايـن بـود كه ناگاه لشكر هجوم آورد به طرف خيام حرم اباعبداللّه. حضرت احساس كرد بـا زحـمت روي كنده هاي زانو به پا ايستاد ظاهرا با تكيه دادن به شمشير خودش فرياد مردانه اش در آن وادي بلند شد (آنجا هم دم از غيرت و حرّيت مي زند):

وَيْلَكُم يا شيعَةَ آلِ اَبي سُفيانَ اَنا اُقاتِلُكُم وَ اَنتُم تُقاتِلونُنَي وَ النَّساءُ لَيسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ. مقتل خوارزمي ج 2، ص 33؛ لهوف (با ترجمه) با اندك اختلافي، ص 120.

اي خود فروختگان به آل ابي سفيان! با من مي جنگيد و من با شما مي جنگم زن و بچه چه تـقـصـيـري دارند؟! كُونُوا اَحرارا في دُنياكُم [8] اگر خدا را نمي شناسيد اگر بـه مـعـاد ايـمان نداريد آن شرفي كه يك انسان بايد داشته باشد كجا رفت؟! حريّت و آزاديتان كجا رفت؟! [9] .


پاورقي

[1] مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.

[2] ميزان الحکمه، حديث 6510.

[3] ميزان الحکمه حديث 6517.

[4] فلسفه اخلاق شهيد مطهري، ص 152 ـ 153.

[5] فـلسـفـه اخـلاق، شـهـيـد مـطـهـري، ص 153، بـه نقل از انساب الاشراف، ج 3، ص 188.

[6] انساب الاشراف 3/171.

[7] ابن عساکر / 164، مقتل خوارزمي 1/223 مناقب 4/72.

[8] همان.

[9] فلسفه اخلاق، ص 160 ـ 163.