بازگشت

ضرورت تشكل از نظر احاديث و سيره ائمه اطهار


غـيـر از آيـاتـي كـه مـا را به ضرورت تشكيلات رهنمون مي سازند، احاديث و سيره ائمه اطهار(ع) نيز راهنماي ديگر ما مي باشند.

در بـحـث روايـي تـشكيلات، متأسفانه هنوز كار كاملي انجام نشده است، و اميد است كه در آيـنـده آنـان كـه تـوان ايـنـكـار را دارنـد با بررسي و تحقيق در احاديثي كه مستقيم و غير مـسـتـقـيـم، تـشـكـل و تـشـكـيـلات اسـلامـي را بـيـان مـي دارنـد، بـتـوانـنـد تـرسـيـمـي كامل و تصويري روشن از تحزّب و تشكّل اسلامي ارائه دهند.

لكـن در مـجـموع از كارهايي كه تاكنون شده مبرهن است كه امامان بزرگوار(ع) علاوه بر وظيفه الهي امامت در مقابل همه انسان ها و كليه مسلمانان، داراي پيروان و معتقداني بوده اند كـه ارتباطشان با آنها داراي خصوصياتي بوده است، و از جمع اين پيروان كه در اقطار جـهـان پـراكـنـده بـوده انـد بـا گـروهـي از آنان باز روابط ويژه اي داشته اند و آنها را اصحاب السّر مي دانسته اند و در بيانات گهربار خويش اشاراتي دارند كه كاملاً وجود يك تشكيلات قوي و مرتبط با آنان را معلوم مي سازد.

و گـاهـي هم به رغم جوّ موجود و فشاري كه بر آنها و شيعيانشان بوده به طور صريح صفات و ويژگي هاي اينگونه عناصر را برشمرده و فرموده اند:

اُولئكَ حِزْبُنا ـ اولئكَ شيعتُنا.

و يا در تقسيم بندي پيروان خويش به اينگونه افراد اشاره داشته اند.

(ابي حاتم سجستاني (سيستاني) از امام باقر(ع) روايت مي كند كه فرموده اند:

الشـيعةُ ثلاثةُ اصنافٍ، صنفٌ، يَتَزَيَّنُونَ بِنا، وَ صِنْفٌ يَسْتَأْكِلُونَ بِنا، و صنفٌ مِنّا وَ اِلَيْنا، يَأْمَنُونَ بِأَمْنِنا وَ يَخافُونَ بِخَوْفِنا، لَيْسُوا بِالْبَذِرِ الْمُذيعيينَ وَ لا بِالْجُفاةِ الْمِرائِينَ، اِنْ غابُوا لَمْ يَفْقِدُوا، و اِنْ شَهدوا لَمْ يُؤْبَهُ بِهِمْ، اولئكَ مَصابيحُ الْهُدي.

شـيـعه ما سه دسته اند، عده اي هستند كه به وسيله ما (در جامعه) زينت يافته (و موفقيت و احـتـرام بـه دسـت مي آورند)، و عده اي هستند كه ما را وسيله ارتزاق و خورد و خوراك خويش قرار مي دهند. و عده اي هستند كه از ما هستند و در جهت ما مي باشند.

ايـنان به آرامش و آسايش ما، آرامش مي يابند، و در هنگام خوف و وحشتي كه (ظَلَمه) براي ما پديد مي آورند آنها نيز دچار همين جوّ خوف و خفقان مي گردند.

آنها پرحرف و فاش كنندگان اسرار و صحبت هاي پنهاني نيستند.

و نيز بد اخلاق و تيزخوي و اهل مجادله نمي باشند.

اگر غيبت كنند، گم نشده اند (يعني ارتباط خود را حفظ مي كنند).

و اگر حاضر باشند به نظر نمي آيند (اهميتي به آنها نمي دهند).

(اينان چراغ هاي هدايتند).

اشاراتي كه در اين حديث وجود دارد مشخص مي كند كه گروهي از شيعيان ارتباط ويژه اي با امام داشته، در مشكلات و سختي ها و بهره مندي هايي كه براي امام پيش ‍ مي آمده سهيم بوده اند.

و اگـر دور از امـام مي شدند و يا در شهرهاي ديگر زندگي مي كرده اند باز ارتباط خود را حـفـظ كـرده انـد. و هـمـچـنـين اشاره به اينكه اينان چراغ هاي هدايتند، اشاره روشني به موقعيت آنها در بين ساير پيروان امام است.

و عبارت (منّا و الينا) نيز مفهومي عميق از ارتباط آنها و راه و روششان بدست مي دهد.

در حديثي ديگر ابوعبدالله بن بُكَيْر از امام هفتم روايت مي كند كه فرموده:

اِنـّي لاََقـُولُ لَكَ قـولاً قـَدْ كـانَتْ آبائي عَلَيْهِمُ السَّلامُ تَقُولُهُ: لَوْ كانَ فيكُمْ عدةُ اَهْلِ بَدْرٍ لَقامَ قائِمُنا.

يـا عَبْدَاللّهِ اِنّا نُداويِ النّاسَ وَ نَعْلَمُ ما هُمْ فَمِنْهُمْ مَنْ يصدقنا الْمَوَدَّةَ وَ يَبْذُلُ مُهْجَتَهُ لَنا، وَ مـِنـْهـُمْ مـَنْ لَيـْسَ فـي قَلْبِهِ حَقيقةُ ما يَظْهُرُ بلسانِهِ، وَ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ عَيْنٌ لِعَدوِّنا، يَسْمَعُ حديثَنا، وَ اَطْمَعَ في شَي‍يٍ قَليلٍ مِنَ الدُّنْيا كانَ اَشَدّ عَلَيْنا مِنْ عَدُوِّنا.

... اِنَّ لِلْحَقِّ اَهْلاً وَ لِلْباطِلِ اَهْلاً، فَاَهْلُ الْحَقِّ في شُغْلٍ عَنْ اَهْلِ الْباطِلِ، يَنْتَظِرُونَ اَمْرَنا، وَ يـَرْغـَبـُونَ اِلَي اللّهِ اَنْ يـَرَوْا دَوْلَتـَنـا، لَيـْسـُوا بـِالْبـَذِرِ الْمـُذيـعـيـيـنَ، وَ لا بِالْجُفاةِ الْمـِرائِيـنَ، وَ لا بـِنـا مـُسـْتَأْكِلينَ، وَ لابِالطَّمَعينَ. خيارُ الاُمةِ، نورٌ في ظُلُم اتِ الاَْرْضِ، و نـورٌ فـي ظـُلُماتِ الْفِتَنِ، و نورُ هدي يُسْتَضاء بِهِمْ. لا يَمْنَعُونَ الْخَيْرَ اوليائَهُمْ، وَ لا يَطْمَعُ فيهِمْ اَعْداءهُمْ.

... وَ عَمَلُوا بِأمْرِنا.

يَجْاءَرُونَ اِلَي اللّهِ في اِصْلاحِ الاُْمَّةِ بِنا....

اُولئكَ شيعتُنا وَ اُولئكَ مِنّا وَ اُولئكَ حِزْبُنا وَ اُولئكَ اَهْلُ ولايتِنا. [1] .

همانا من همان سخني را كه پدرانم مي گفتند برايت مي گويم:

كـه اگـر در شـمـا (شـيـعيان) به تعداد اهل غزوه بدر (313 تن) (از ياران واجد شرايط) بودند قائم ما قيام مي كرد.

اي پسر عبدالله، ما مداوا كننده مردميم و آگاهيم كه چه و چگونه هستند.

از ايشان كساني هستند كه در مودّت ما صداقت دارند، و تا آخرين قطره خونشان را براي ما مـي دهـنـد، و كـسـانـي هـسـتـنـد كـه آنچه بر زبان مي آورند برخلاف آن چيزي است كه در دل هـايـشـان هـست (يعني اظهار علاقه آنها زباني است و نه از قلب) و از ايشان كسي است كه براي دشمن ما مانند چشم است، به مطلب ما گوش مي دهد و اگر در چيز اندكي از متاع دنيا طمع كند بدتر از دشمن ما بر ما سخت مي گيرد.

... همانا حق و باطل هر دو گروهي دارند.

اهـل حـق در كـار اهل باطلند منتظر امر ما هستند، و از خدا آرزو مي كنند كه دولت و حاكميت ما را ببينند، اهل سر و صدا و افشاء اسرار و بداخلاقي و تندخوئي و مجادله نيستند.

و از ما ارتزاق نمي كنند و طمعي هم ندارند.

ايـنـان بـرگـزيـدگـان امـت انـد، در تـاريكي هاي زمين نورند، و در تاريكي هاي فتنه ها نورند، و نور هدايتي هستند كه ديگران از آن ها روشنايي مي يابند.

هر نوع خير را از دوستانشان (اوليائهم) دريغ نمي دارند.

و دشـمـنـانـشـان در آنـهـا امـيـد طمع ندارند (اميد ندارند كه بتوانند آنها را فريب دهند و يا خريداري كنند).

... آنـهـا بـه امـر مـا كـار مـي كـنـنـد. و بـراي اصـلاح امـت بـه وسيله ما خدا را مي خوانند و بـدرگـاهـش تـضـرّع مـي بـرنـد ايـنـان شـيـعـيـان مـا و از مـا هـسـتـنـد، و ايـنـان حـزب مـا و اهل ولايت ما مي باشند.)

در ايـن حـديـث امـام بـه صـراحـت نام از (حزب ما) مي برد و آنها را برگزيدگان امت مي خواند و اهل حق و نور هدايت به خصوص در ظلمت هاي روزگار و فتنه ها مي داند، و به طور خـلاصـه بـايـد گـفـت كه با توجه به زندگي ائمه، اين حديث، وجود تشكلي خاص را براي امام ثابت مي كند.

ضمن اينكه از احاديث ديگري هم كه در باره شيعيان و يا افشاء اسرار ائمه و يا سخناني كه به اصحاب عاليقدر و بزرگوار خويش مي فرمايند وجود تشكيلات مخفي امامان را مي توان درك كرد.

به طور مثال: حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايد:

اِنَّ اللّهَ اِطَّلعَ فـَاخـْتـارَنـا وَاخـْتـارَ لنـا شـيـعـَتـَنـا، يـَنصُرُونَنا وَ يَفرحُونَ بفَرَحِنا وَ يـَحـزَنـُونَ بِحُزنِنا وَ يَبذُلُونَ اَموالَهُم وَ اَنفُسَهُم فينا، اولئِكَ مِنّا وَ اِلَينا... مَن اَذاعَ سِرَّنا اَذاقَهُ اللّهُ بَأسَ الحَديدِ (تحف العقول، ص ‍ 119).

خـداونـد باخبر بود، پس ما را برگزيد، و شيعيان ما را براي ما برگزيد، آنها كساني هـسـتـنـد كـه مـا را ياري مي كنند و با شادي ما شاد شده، و با حزن ما محزون مي شوند، و اموال و جان هايشان را در راه ما بذل مي نمايند، آنها از مايند و در جهت ما هستند.

و (بـايـد اسـراري از مـا را كـه مـي دانـند حفظ كنند) كسي كه سِرّ ما را آشكار كند. خداوند سـخـتـي آهـن (شـمـشـيـر و ديـگـر سـلاح هـا و يـا زنـجـيـر و غل و بند زندان) را به او مي چشاند....

ايـن حـديـث كـامـلاً روشـن است كه مربوط به همه پيروان و دوستان امامان نيست، زيرا آنها درجـات مـخـتـلف دارند و معمولاً اسرار به آنها گفته نمي شده است، و ائمه بيشتر از آنها به عنوان (دوستان ما ـ مُحبّينا) ياد مي كنند.

بـلكـه مـربـوط به شيعياني است با همان مفهوم واقعي شيعه، و كساني از اصحاب ائمه كـه روابـط خاص و ويژه اي داشته از جريانات و اسرار با اطلاح بوده اند، و آنچنان با ائمه مي جوشيده اند كه از شادي آنها شاد و از غمشان غمگين مي شده اند.

و جان و مالشان را نيز بذل و بخشش در راه ائمه مي نموده اند.

و بـديهي است كه چنين افرادي نمي توانند به طور پراكنده و بدون تشكّلي (هرگونه كـه باشد) منسجم و فعال در اين زمينه ها كار كنند. و نياز به روابط و ارتباطاتي خاص بـا يـكـديگر و با امام داشته اند. و يا دقت خاصي كه در اين حديث امام مجتبي (ع) در مورد (بـرادريـابـي كـه تـقـريـبـاً همان عضوگيري بايد باشد) به يكي از فرزندان ايشان توصيه كرده اند.

يا بُنَيَّ، لا تُواخِ اَحَداً حَتّي تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ. فَاِذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخُبْرَةَ وَ رَضَيتَ الْعـِشـْرَةَ، فـَاخـِهِ عـَلي اِقـالَةِ الْعـُشـْرَةَ وَ الْمـُواسـاةِ فـِي الْعـُسـْرَةَ (تـحـف العقول، ص 236).

پـسـر جـانـم ـ بـا احدي برادري (با توجه به برادري اسلامي) مكن تا مكان هاي رفت و آمدش را بشناسي (يعني بداني با چه گروه و افراد و افكاري سر و كار دارد).

و بداني كه ريشه و محل آمدنش از كجاست.

و چـون او را آزمـايش و تجربه و شناسايي كردي، و رضايت به معاشرت و رفت و آمد و نـشـسـت و برخاست با او دادي، با او برگذشت از لغزش ها و بر مواسات در عسرت ها و سختي ها قرارداد ببند.

يعني در اين حديث اگر دقت شود معلوم مي گردد كه اين برادري از نوع بي خطر آن نيست زيرا به اين همه دقت و مواظبت احتياج ندارد.

بـلكـه ايـن بـرادري در جـهـت بـرنامه هاي امام مي باشد و افراد در ادامه آن به مشكلات و سختي ها و عسرت موجود در اين گونه مبارزات مي رسند كه بايد از آنها نهراسيده و به قـرارداد پـايـداري و مـقاومت وفادار بمانند و مشاهده لغزش هاي برادران آنها را از مبارزه و اسـتـواري و مقاومت باز ندارد، بلكه با گذشت از اين لغزش ها بكوشند كه آنها را جبران نـمـوده بـر تـلاش خـويـش بـيـافـزايـنـد. و شايد بتوان اين حديث را به منزله بخشي از شـرايـط گـزيـنـش عـضـو در تـشـكيلات ائمه دانست، به خصوص اگر به حديث ديگري تـوجـه نـمـاييم كه امام صادق (ع) به محمد بن نُعْمان (مومنُ الطّاق) كه از صحابه عظيم الشـّأن و از اصـحـاب سـر بـوده اسـت سـفـارش مي فرمايند، و او را به سرّ نگهداري و شـنـاخـت كـامـل كـسـانـي كه از طرفداران امام مي باشند دعوت مي فرمايند و در حقيقت ضمن اظـهـار نگراني و ناراحتي از آنها كه اسرار را حفظ نمي كنند، تندترين عبارات را در اين مـورد بـه كـار مـي بـرنـد كـه مـشـخـص اسـت ايـن گـونه تعبيرها در يك تشكيلات مخفي و زيرزميني و با ارتباطات مخفي به كار مي آيد.

و الا ايـن حـرف هـا و سـفارش ها را نيازي نبوده كه به چند هزار نفر كه در مجلس درس امام حـاضـر مـي شـده انـد بـفرمايند، و يا به شيعياني تذكر دهند كه كاري به امور اجتماعي نـداشـتـه انـد، و طـبـعاً اسراري را متوجه نمي شده اند تا رژيم حاكم زمان به سراغ آنها بـيـايـد، و اصـولاً تـوجه به لحن امام آنها با اين صحابه وفادار و پيرمرد سابقه دار، خيلي از مطالب را آشكار مي سازد.

امام مي فرمايند: كسي كه سرّ ما را فاش مي كند مانند كسي است كه با شمشير آخته بر ما حمله كرده است.

و خـداونـد رحـمـت كـنـد بـنـده اي را كـه دانسته هاي پنهاني ما را بشنود و آن را در جلوي دو پايش دفن كند (كنايه از اينكه آن را از محل شنيدن بيرون نبرد).

قسم به خدا كه من به شِرارِ شما از دامپزشك به حيوانات (مريض) بيشتر دانايم؛ شِرار شما كساني هستند كه قرآن را جز با دوري و ترك تعهداتِ نسبت به آن، قرائت نمي كنند، و نـمـاز را جز با پشت كردن به آن (يا پس از پايان نماز جماعت يا در آخر وقت يا در آخر صف) به جا نمي آورند (كنايه از كساني كه به نماز بي اعتنا هستند).

و زبانشان را حفظ نمي كنند.

اي پسر نعمان من مطلبي و حديثي به يكي از شما مي گويم، و او آن را از من به ديگري نـقـل مـي كـنـد و بـه هـمـيـن سـبـب مـن لعـنـت بـه او و بـرائت از وي را حلال شمارم.

همانا پدرم بارها مي گفت كه كدام چيز، (چشم روشن كن تر) از تقيه مي باشد؟

به راستي كه تقيه سپر و پناه مؤمن است، و اگر تقيه نبود خدا پرستش نمي شد،

... سپس امام صادق (ع) فرمود:

... همانا كساني كه قبل از شما بودند لب فرو بستن مي آموختند و شما صحبت كردن را مي آمـوزيـد، هـر يـك از آنـان هـنـگـامـيـكـه تـعـبـّد را مـي خـواسـت. ده سال تمرين لب فرو بستن مي كرد.

پس اگر آن را خوب و نيكو انجام مي داد و بر آن صبر مي كردد. تعبّد مي يافت.

و الاّ مي گفت من اهل اين موقعيت و مقام نيستم.

بـراسـتـي نـجـات مـي يـابـد كـسـي كـه لب فرو بستن از زشتي هاي آشكار (دشمنان را) طول بدهد، و در دولت باطل بر آزار و اذيت ها صبر نمايد.

حقاً اينگونه افراد، نجيبان برگزيده و از اولياء (الله) و از مؤمنان هستند.

همانا مبغوض ترين شما نزد من شايعه سازان و كساني هستند كه خبرپراكني مي كنند آنها كه سخن چيني مي كنند و به برادرانشان حسادت مي ورزند.

آنان نه از منند و نه من از آنهايم.

دوسـتـان واقـعـي (اولياء) من كساني هستند كه سر به فرمان ما دارند، و تسليم امر ما مي باشند و در كليه امور ما، به ما اقتداء مي كنند.

اي پسر نعمان ـ فاش كننده اسرار ما (حتي) مانند كشنده ما به شمشير نيست.

بـلكـه وزر و گـنـاهـش بـزرگـتـر اسـت، و بـزرگـتـر اسـت و بـزرگـتـر اسـت (تـكرار، دليل اهميت موضوع و تأكيد بر آن است).

اي پـسـر نـعـمان: همانا هر كس بر عليه ما احاديثي (از ما را) روايت كند، او از كساني به شمار مي آيد كه ما را به عمد كشته باشد نه اينكه از روي خطا و اشتباه.

(كنايه از اينكه اگر از روي اشتباه و بي دقتي نيز حديث را فاش كند مانند كسي است كه به طور عمد و با اراده قبلي (مثل ابن ملجم) امام را شهيد كرده است).

اي پـسـر نـعمان همانا عالم (مقصود خود امام است) نمي تواند تو را به آنچه كه مي داند بـاخـبـر سـازد، زيـرا ايـن سـرّ الهـي اسـت، كـه خـدا آن را بـه جـبـرئيـل بـه طور پنهاني سپرده، و جبرئيل آن را به پيامبر(ص)، و پيامبر به حضرت عـلي (ع)، و عـلي (ع) به امام حسن (ع)، و ايشان به امام حسين (ع)، و ابا عبدالله به امام سجاد(ع)، و امام سجاد(ع) به امام باقر(ع)، و امام محمد باقر آن را به آن كس كه به او سـپـرده، سـپـرده اسـت. (كـنـايـه از خـود امـام صـادق (ع)) پـس عـجله نكنيد (شتابزدگي ننمائيد).

قـسـم بـه خداي كه سه بار اين امر (امر حكومت ائمه (ع)) نزديك شد، اما شما آن را فاش ساختيد و لذا خدا آن را به عقب انداخت.

قـسـم بـه خـدا كـه شـمـاها (در اثر عدم رعايت سرّ نگهداري) هيچ سرّي نداريد مگر اينكه دشمن شما به آن از خود شما داناتر است.

اي پسر نعمان خودت را نگهدار، كه به تحقيق تو مرا نافرماني كرده اي.

سرّ ما را آشكار مكن....

و هـر كـس امر ما را نهان داشت، خداوند به سبب اينكار او را در دنيا و آخرت آراسته دارد، و بهره اش را به او بدهد و او را از سوز آهن و تنگي و سختي زندان ها حفظ نمايد.

اي ابـا جـعفر (كنيه مؤمن الطاق) شما به مردم چكار داريد؟ دست از مردم بداريد و احدي را به اين امر دعوت نكنيد.

... دسـت از مـردم بداريد و كسي از شما (به علت علاقه به وارد كردن مردم در امر ائمه) نـگـويـد فـلانـي بـرادرم يـا عـمـويـم يـا همسايه من است، (يعني به اينكه كسي به اين نـزديـكـي اسـت و عـلاقـه بـه امـامـان دارد، بـسـنـده نـشـود بـلكـه دقـت شـود و مسائل امر را فقط به آنان كه آن ويژگي هاي گفته شده را دارند بگويند).

كلمه (امر) مربوط به برنامه هاي امامان عليهم السّلام در جهت برقراري نظام الله بر جامعه مي باشد، و اسراري كه فاش كننده يك حديث را در رديف قاتلان ائمه قرار مي دهد، اسـرار حـركت هاي پنهاني و مخفي آنهاست، كه لو رفتن و فاش شدن هر يك از آنها، ائمه را در معرض شهادت بدست دشمنانشان قرار مي دهد.

و جـالب تـر ايـنـكـه مـي فـرمـايـد كـسـي كـه تـعـبـد را مـي خـواسـت ده سـال تـمـرين لب فرو بستن مي كرد، و بالاخره اگر مي ديد نمي تواند آن را نيكو اجرا نمايد وارد اين مرحله نمي شد.

شايد كلمه (تعبّد) رمز همان تشكيلات باشد همچنانكه امام از خود بنام مستعار (عالم) نام مـي بـرد و الا تـعـبـّد بـه مـعـنـاي عـبـادت كـردن كـه ده سال تمرين لب فرو بستن نمي خواهد.

و شايد كه اين مدت دوره آمادگي براي عضويت در همان تشكيلات باشد. و اگر امام داراي تـشـكيلات مي باشد شيعه ايشان نيز بايد در تشكيلاتي كه مشابه همان تشكيلات ائمه هست وارد شود و پيروي از سيره و سنت آنها بنمايد.

بـا ايـن احـاديـث، و بـا توجه به اينكه امامان ما موظف به تلاش براي برقراري حاكميت اللّه، و از بـيـن بردن سلطه بي خدايان و يا دنياپرستان هستند، معلوم مي شود كه آنان داراي ارتـبـاطـات ويـژه اي بـا بـعـضـي از شيعيانشان بوده اند و اين ارتباطات حكايت از تشكّل و تشكيلات مي نمايد.

و لذا بـر پـيروان اين امامان، فرض است كه براي اِحياء امر آنها و اهتمام و كوشش در جهت حـكـومـت عـدل اسـلامـي، و ايـجـاد جـامـعـه نـمـونه الهي، به پيروي از سنت و سيره امامان بزرگوار به امر تشكّل و تشكيلات بپردازند.

و از ايـن رو در بـحـث احـاديـث نـيـز بـه هـمـيـن مـي رسـيـم، كـه اصـل تـشـكـيـلات و تـشـكـّل امـري ضروري است، و هيچ مسلماني نبايد از جمع مسلمين كناره بگيرد، و يا در كار تشكّل الهي با ساير برادران و خواهرانش به تلاش نپردازد.

در خاتمه اين قسمت از بحث يادآور مي شود كه اگر اين آيات و احاديث هم نبود، از آنجا كه تـشـكـل و اتحاد بين هر تعداد از مسلمين به نفع اسلام و گسترش آن، و بر ضرر دشمنان خدا و دشمنان مسلمين مي باشد، ضرورت دارد كه پيگيري گردد تا آنان بترسند:

و از باب (وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ... تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّاللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ).

(آماده سازيد براي دشمنان خدا، آنچه مي توانيد از نيرو و قدرت را و... تا بدان حدّ كه دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانيد).


پاورقي

[1] مشکات الانوار.