بازگشت

حادثه غير منتظره


لحـظـاتـي كـه عـلي (ع) مـشـغـول غـسـل پـيـامـبـر(ص) بـود و مـسـلمـانـان در انـتـظـار پـايـان يـافـتـن مـراسـم غـسـل و كـفـن بـودنـد و خـود را براي خواندن نماز بر پيكر مطهّر وي آماده مي كردند، خبر آوردنـد كـه جـمـعـيـتـي در (سـقـيفه بني ساعده) [1] جمع شده و درباره انتخاب خليفه بحث مي كنند و نام سعد بن عباده (رئيس خزرجيان) براي خلافت برده مي شود.

عمر و ابوبكر توسط دو نفر از اوسي ها به نام هاي (معن بن عدي) و (عويم بن ساعده) كه با سعد بن عباده خزرجي كدورتي داشتند از اجتماع انصار در سقيفه بني ساعده خبردار شدند، سپس با عجله، در حالي كه نگران بودند به همراه ابوعبيده وارد سقيفه شدند. عـمـر خواست سخن آغاز كند و زمينه را براي خلافت ابوبكر آماده سازد ولي ابوبكر مانع شد و گفت: اگر من چيزي را فرو گذاشتم تو جبران كن. آنگاه خود شروع به سخن كرد و بعد از شهادت به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر(ص) گفت:

(ما مهاجرين، اولين كساني بوديم كه اسلام آورديم و ساير مردم در اين قسمت پيرو ما مي بـاشـنـد. مـا طـايـفه رسول خدا(ص)، مركز قبايل عرب، و نقطه ارتباط آنان هستيم. شما انـصار نيز ياران خدا و رسول او هستيد، پشتيبان پيامبر(ص) و سرداران ما هستيد و در دين و مـنـافـع آن بـا مـا شـريـك مـي بـاشـيـد. شـمـا سزاوارترين مردم به راضي بودن، در مقابل خواسته خدا و تسليم در برابر آنچه كه خداوند براي برادران مهاجر شما خواسته، مـي بـاشـيـد و نـبـايـد دربـاره آنها حسادت ورزيد. شما در سختي ها نيروهاي خود را جهت پيشبرد اسلام به كار گرفتيد، پس نبايد به دست خود اين دين را از بين ببريد. من شما را به سوي ابوعبيده و عمر مي خوانم، و هر دو را شايسته مي دانم...) [2] .

در اين هنگام آن دو گفتند:

(سزاوار نيست احدي از مردم بر تو تقدّم جويد، تو يار غار پيامبر(ص) هستي...)


پاورقي

[1] سـقـيـفـه بـه مـعـنـاي سـايـبـان اسـت. ايـن مـحـل در مـدينه به فاصله 600 متري مسجدالنبي از مسير باب السلام، و متعلق به بني سـاعـدة بـن کـعـب خـزرجـي بـود، مـردم در زيـر ايـن سـايـبـان بـراي حـل و فـصـل مـشکلات، دور هم مي نشستند و بعد به نام (سقيفه بني ساعده) مشهور شد. (معجم البلدان، ج 3، ص 228.)

[2] الامامة و السياسة، ج 1، ص 13 (باختصار).