بازگشت

پديده نفاق در عصر نبوي


بـا تـجزيه و تحليل و كالبد شكافي حادثه عاشورا و توجه به كلمات رهبري و چهره هاي هدايتگر نهضت روشن مي شود كه حادثه خونين كربلا و صدها حادثه و ضايعه ديگر در تـاريـخ اسلام معلول و نتيجه يك جريان پيچيده نفاقي است كه در عصر پيامبر(ص) و حـاكـمـيـت اسـلام، در دورن جـامـعه انقلابي شكل گرفت. كلام امام حسين (ع) كه خطاب به لشـكـريـان حـاضـر در كـربـلا مـي فـرمـايـد: (يـا شـيـعـة آل ابـي سـفيان) و خطبه زينب كبري (س) خطاب به يزيد كه فرمود: (يابن الطلّقاء) رمـز و اشـاره بـه ريـشـه و مـبـداء ايـن جـريـان انـحـرافـي و بـسـتـر شـكـل گـيري آن است. آن روز كه مكه به دست سربازان اسلام فتح شد و انقلاب اسلامي به رهبري پيامبر(ص) به پيروزي رسيد، همه مردم به جمع مسلمانان پيوستند و مديريت ديـنـي جـايـگـزيـن حكومت جاهلي شد، آرام آرام عناصر ضد حاكميت ديني كه به ظاهر مسلمان شـده بـودنـد بـه رهـبـري ابـوسـفـيـان اوليـن هـسـتـه جـريـان انـحـرافـي را شـكـل دادنـد و بـنـاي حـزب اموي را در درون جامعه اسلامي پايه گذاري كردند. جمله زينب كـبـري (س) اشـاره بـه همان عناصر ارتجاعي جاهلي بود كه تا آخرين لحظه در برابر حـركـت انقلاب مقاومت كردند و پس از فتح مكه در حالي كه استحقاق شديدترين مجازات ها را داشتند در جهت اتمام حجت مورد لطف پيامبر(ص) قرار گرفته و خطاب به آنها فرمود: (اِذْهَبُوا اَنْتُمُ الطُّلَقاء) [1] (برويد كه شما آزاد شدگان هستيد.)

حـزب امـوي كـه دنـبال براندازي نظام اسلامي و دست يابي به قدرت بود پس از رحلت پـيـامـبـر(ص) و پـيـدايـش زاويـه انـحـرافـي در مـديـريـت جـامـعـه و انـتـقـال مـديـريـت ديـني از جايگاه اصلي خود كه توسط پيامبر(ص) تعيين شده بود، با سـوء اسـتـفـاده از ايـن زوايـه انحرافي و اختلاف ايجاد شده در شاكله نظام و دامن زدن به اخـتـلافـات و جذب عناصر بريده و زخم خورده و مطرود توانست در حاكميت خليفه سوم با دسـتـيـابـي بـه پـسـت هـاي حـسـاس اولين گام ها را در تحقق و اجراي طرح هاي براندازي بـرداشـتـه و جـاپـايـي در حـاكـمـيـت بـه دسـت آوردنـد و بـديـن وسـيـله عـنـاصـر نـااهـل و غـيـر مـعـتـقـد بـه مباني ديني به بخش هايي از قدرت اجرايي دست يافتند. در حقيقت جـريـان سقيفه و حركت سياست بازان كه فرمان صريح و روشن پيامبر(ص) را پيرامون رهـبـري امـت پـس از او، كـنـار گـذاشـتـنـد زمـيـنـه سـاز و واسـطـه انـتـقـال قـدرت بـه بـنـي اميه شدند و مسئوليت اصلي انحراف در حركت اسلامي و حوادث دردناك آن به ويژه حادثه عاشورا در درجه اول متوجه آنان است.

مـروج الذهـب نـقـل مـي كـنـد: (لَمـّا بـُويـِع عـُثـْمـان) (هـنـگـامي كه عثمان به خلافت رسيد ابوسفيان بر سر قبر حمزه آمد) (وَ ضَرَبَ بِرِجْلِهِ) (با پايش روي قبر حمزه كوبيد) و گـفـت: (يـا اَبـا عـَمـارَه اَنّ الاَمـْرَ الَّذي اجـْتـَلَدنا عَلَيْهِ بِالسَّيفِ، اليَومَ في يَدِ غِلماتَنا يـَتـلَعَّبـُونَ) [2] (اي ابـا عـماره امري كه به خاطر آن روي يكديگر شمشير مي كـشـيـديـم امـروز در دسـت جـوان هـاي مـاسـت. و بـا آن بـازي مـي كـنـنـد و هر طور بخواهند عـمـل خـواهـنـد كـرد.) در حـقـيقت جريان نفاق دو لايه داشت لايه رويي همان جرياني بود كه افـرادي پـس از پـيـامـبـر(ص) رهـبـري امـت اسـلامي را از خاندان وحي جدا كردند و در جاي ديـگـري قـرار دادنـد و زمـينه ساز حاكميت لايه زيرين شدند كه جريان اصلي براندازي هـمـان لايه زيرين يعني حزب اموي بود كه در دوران خليفه سوم به مراكز قدرت از جمله شـام دسـت يـافـتـه و بعدها بر كل قلمرو اسلامي مسلط شدند. جريان نفاق در درون قلمرو حكومت اميرالمؤمنين (ع) با طراحي پيچيده ترين توطئه ها و با سوء استفاده از مرگ عثمان سـه جـنـگ جـمـل، صـفـيـن و نـهـروان را بـر حـكـومـت ديـنـي تـحميل كرد كه خسارت هاي غير قابل جبراني را براي عالم اسلام از خود به جاي گذاشت و سـرانـجـام امـت اسـلامـي قـربـانـي اين توطئه ها شد و با شهادت اميرالمؤمنين به دست مـتـحـجـرتـريـن عـنـاصـر ابـزار دسـت نـفـاق، زمـيـنـه حـاكـمـيـت مـعـاويـه در سال 40 هجري فراهم شد و در نتيجه پس از سه دهه از رحلت پيامبر اسلام، حكومت ديني تـبـديل شد به حكومت سلطنتي و مديريت الهي مبدل شد به حكومت طاغوتي ـ موروثي. از سـال 40 هـجـري تـا سـال 61 كـه حـادثـه خـونـبـار كـربـلا پـيـش آمـد در طـول دو دهـه، حـكومت معاويه بزرگ ترين ضربات را بر پيكر اسلام و امت اسلامي وارد كـرد كـه ايـجـاد انـسـداد فـرهـنـگـي و جـلوگـيـري از تـفـسـيـر قـرآن و نـقـل حـديـث و زيـر پا گذاشتن اصول و محكمات مورد تأكيد قرآن و پيامبر اسلام (ص)، گسترش فرهنگ تساهل و تسامح و اباحه گري، ترويج و تحكيم جدايي دين از سياست، تـغـيـيـر ذايـقـه مـردم در جـهت عدول از ارزش هاي ديني و جايگزين كردن ارزش هاي جاهلي و تـصـنـعـي، تـخـريـب باورها و معتقدات مردم، حذف نيروهاي ارزشي و متدين و انقلابي از صـحنه سياسي، تشويق و گسترش فرهنگ بي بند و باري و لاابالي گري و بالاخره تـبديل كردن سيستم نظام اسلامي و مديريت الهي به حكومت استبدادي ـ سلطنتي ـ موروثي بخشي از دستاوردهاي شوم اين جريان نفاق بود.

در اينجا پيامبر اسلام (ص) از ناحيه نفاق و منافق اعلام خطر مي كند، زيرا عامه مردم بي خـبـر و نـاآگـاهـنـد و از ظـاهـرهـا فـريـب مـي خـورنـد، و لذا در طول تاريخ اسلام مي بينيم هروقت مصلحي به خاطر مردم و اصلاح وضع اجتماعي و ديني آنـان قـيـام كـرده اسـت و مـنـافـع سـودجـويـان و بـيـدادگران به مخاطره افتاده است، آنها بلافاصله لباس قدس ‍ پوشيده اند و به تقوي و دين تظاهر كرده اند. [3] .


پاورقي

[1] بحار، ج 9، ص 181.

[2] مروج الذهب، ج 1، ص 440.

[3] جاذبه و دافعه علي (ع)، مرتضي مطهري، ص 188.